• چهار شنبه 5 اردیبهشت 1403
  • الأرْبِعَاء 15 شوال 1445
  • 2024 Apr 24
شنبه 29 دی 1397
کد مطلب : 45073
+
-

دل‌درد مرموز، جان سهیل‌کوچولو را گرفت

دل‌درد مرموز، جان سهیل‌کوچولو را گرفت

همه‌‌چیز با یک دل‌درد شروع شد. وقتی پسربچه هشت‌ساله از مدرسه با حال بد به خانه رفت، خانواده‌اش او را به بیمارستان بردند و پزشک گفت مسموم شده است، اما او 24ساعت بعد جانش را از دست داد.

به گزارش همشهری، سهیل 8سال بیشتر نداشت و تک‌فرزند خانواده‌اش بود. او چهارشنبه گذشته وقتی از مدرسه به خانه برگشت به مادرش گفت دلش درد می‌کند و این، شروع اتفاق دردناکی بود که برای پسربچه 8ساله و خانواده‌ او رخ داد.

هاشم ولیی، پدر سهیل درحالی‌که بغض گلویش را گرفته، در گفت‌وگوی تلفنی با همشهری می‌گوید: «همه‌‌چیز با یک دل‌درد شروع شد و ما هرگز تصورش را هم نمی‌کردیم که چنین فاجعه‌ای رخ دهد.»

او ادامه می‌دهد: «چهارشنبه گذشته بود که پسرم از مدرسه به خانه آمد. ما حوالی اتوبان خلیج‌فارس زندگی می‌کنیم و پسرم دانش‌آموز دوم ابتدایی بود. او ظهر وقتی از مدرسه رسید می‌گفت دل‌درد و حال تهوع دارد. خودش فکر می‌کرد به‌خاطر آبمیوه‌ای است که در مدرسه خورده. استفراغ کرد و حالش کمی بهتر شد. بعد از آن ناهارش را خورد اما باز دل‌درد و حال تهوع سراغش آمد. دیدیم حالش خوب نمی‌شود، او را به بیمارستانی در تهرانسر بردیم.»

وقتی پدر و مادر نگران به بیمارستان رسیدند، پزشکان سهیل را معاینه و اعلام کردند که او دچار مسمومیت شده است. «سرمی به او زدند به همراه آمپول ضدتهوع.» پدر سهیل ادامه می‌دهد: «بعد از تمام شدن سرم به خانه برگشتیم به خیال اینکه حالش خوب خواهد شد. اما پسرم همچنان بی‌حال بود و دل‌درد داشت. شب کم‌کم تب سراغش آمد و تا ساعت4 یا 5صبح پنجشنبه تب داشت. چندبار پاشویه‌اش کردیم اما او همچنان داغ بود و در تب می‌سوخت. دیگر طاقت نیاوردیم و بار دیگر او را به بیمارستان بردیم. این‌بار هم با سرم و آمپول تب سهیل را پایین آوردند و باز ما به امید اینکه حالش بهتر خواهد شد به خانه برگشتیم.»

تب ادامه‌دار
پسربچه 8ساله اما هر لحظه که می‌گذشت حالش بدتر می‌شد و دردهایش بیشتر. «صبح او را به بیمارستان مخصوص کودکان بردیم و آنها گفتند که باید بستری شود.» پدر سهیل با گریه ادامه می‌دهد: «پزشک اورژانس گفت باید، هم نوار قلب از او گرفته شود و هم سونوگرافی شود. به ما گفتند بیماری‌اش قابل تشخیص نیست و باید بررسی شود. شاید آنفلوآنزا باشد و شاید بیماری دیگر. با این حال به ما گفتند بیمارستان تخت ندارد که او را بستری کنیم و حتی من با آنها بحث کردم که حال بچه من خراب است و درد دارد. مسئولان اورژانس بیمارستان دقایقی بعد پیش ما آمدند و گفتند در بیمارستان دیگری برای فرزند شما تخت گرفته‌ایم. ما هم فورا فرزندمان را به بیمارستانی که گفتند بردیم.

تأکید می‌کنم خودمان بردیم، یعنی پسرمان را با آن وضعی که داشت خودمان به بیمارستان انتقال دادیم و آنها آمبولانسی در اختیارمان قرار ندادند.»  پدر و مادر سهیل فکرش را نمی‌کردند که قرار است تلخ‌ترین خبر زندگی‌شان را بشنوند. آنها پسرشان را به بیمارستان دیگری انتقال دادند تا در آنجا بستری شود و تحت درمان قرار بگیرد اما سرنوشت غم‌انگیزی در انتظار او بود. «تنها پسرم را از دست دادم و با چشمان خودم پروازش را به آسمان دیدم، حالا نمی‌دانم چطور من و مادرش بدون او زندگی کنیم و دوام بیاوریم.» او با بغض ادامه می‌دهد: «وقتی پسرم را به بیمارستان انتقال دادیم دل‌دردش شدیدتر شده بود. تصور کنید به پسربچه 8ساله‌ای که مدام استفراغ می‌کرد و شکمش خالی بود 5 تا 6مسکن زدند بی‌آنکه سونوگرافی انجام بدهند یا نوار قلب بگیرند. با این حال دل‌درد پسرم آرام نمی‌شد و مدام می‌گفت شکمش درد می‌کند. چنددقیقه بعد برای آنکه درد پسرم آرام شود به او مورفین تزریق کردند که یک‌دفعه تمام بدنش شروع کرد به سیاه شدن. لب‌هایش سیاه شد، دستانش و...

خبر تلخ
پس از این اتفاق پسربچه 8ساله به اتاق سی‌پی‌آر منتقل شد اما تلاش پزشکان برای بازگشت او به زندگی بی‌فایده بود. پدر سهیل به اینجا که می‌رسد سکوت می‌کند. به هق‌هق می‌افتد و می‌گوید: در عرض 20دقیقه تمام کرد. فقط 20دقیقه. همان لحظه که همه بدنش سیاه شد فهمیدم که قلب پسرم از تپش افتاده است. عملیات احیا را انجام دادند اما فایده‌ای نداشت. پرستارها از اتاق آمدند بیرون و گفتند متأسفیم.

او می‌گوید: «امیدوارم هیچ پدر و مادری داغ فرزندش را نبیند و این جمله را از زبان هیچ‌کدام از مسئولان بیمارستان نشود. خیلی سخت است. یک‌شبه تمام موهایم سفید شد. همسرم که بستری شد و با قرص و دارو سر می‌کند. به‌خاطر یک دل‌درد و تشخیص ندادن علت آن پسرمان از بین رفت. تنها پسرم بود. خودم مهندس عمرانم و پسرم را بارها با خود به پروژه‌های مختلف می‌بردم. دلش می‌خواست مهندس شود مانند من. خیلی باهوش و درسخوان بود. هیچ‌وقت ما را اذیت نکرد. خیلی پسر آرامی بود.  پدر سهیل پس از این اتفاق تلخ شکایت کرده و می‌گوید: تا آخر ماجرا را پیگیری می‌کنم. از کادر درمانی هردوبیمارستان شکایت کرده‌ام. بچه من که از دست رفت اما حداقل باعث شود که اینطور با جان آدم‌ها بازی نشود. از یک‌نفر در بیمارستان شنیدم که احتمالا دردشکم پسرم به‌خاطر آپاندیس بوده اما هیچ‌کس تشخیص نداد و همان مسکن‌هایی که برای درد او تزریق کردند به قلبش فشار آورد. با این حال باید منتظر نتیجه پزشکی‌قانونی باشیم تا علت مرگ پسرم مشخص شود.

این خبر را به اشتراک بگذارید