همبستگی سیاه و سپید
سعید قبیدیان/ حقوقدان
همبستگی، وابستگی جمعیتها به یکدیگر به دلیل حس نیاز با هم بودن برای بقا و رشد است. انسانها نیز برای بقا و رشد، نیازمند همبستگی هستند. در قرآن و سایر کتابهای آسمانی انسان شخصیتی اجتماعی و مسئول است و این شخصیت دارای پنج بعد جسمی، فکری، معنوی، عاطفی و اجتماعی است که سرشت او را نیازمند معرفی میکند. براین اساس، حاکمیت بهعنوان ساختار اداره امور عمومی، باید وابستگی ملت و حاکمیت به یکدیگر را با برقراری روابط متقابل میان نیازهای طرفین تامین کند. تامین نیازهای ملت و حاکمیت و ایجاد روابط متقابل، مستلزم سرمایهگذاری و برنامهریزی روی تواناییهای ملت است که میتوان آن را توانمندسازی اجتماعی نامید.
در روند توانمندسازی، افراد به دلیل رشد جوهره خویش، حس ارزشمندی پیدا کرده و خود را توانا در اداره امور گوناگون زندگی خویش میبینند. در بعد حاکمیتی نیز، ساختار اداره امور عمومی، سبب شناسایی تواناییهای ملت و رشد آن و جایگیری درست افراد در کار مرتبط با توانایی خود میشود و مبنای بنیه اقتصادی هر فرد، تلاش و تواناییهای وی معرفی میشود.
از سوی دیگر؛ با فراهم شدن امکانات برای همه و ارائه خدمات متناسب با میزان توانمندیها، ملت جذب ساختار مدیریتی کشور میشود و زنجیرهای از حس با هم بودن بهعنوان یک جامعه شکل مییابد که مفهوم جامعه را در میان اذهان ملت پررنگ میسازد. همچنین، ساختار اداره امور عمومی به دلیل تواناییهای رشد یافته منابع انسانی خویش، خود را نسبت به دیگر جوامع تقویت یافته میبیند و قدرت چانهزنی بالاتری در عرصههای بینالمللی به دست میآورد.
این توانمندسازی اجتماعی را میتوان سود همگانی برای حاکمیت و ملت، قلمداد کرد که رشد اعتماد ملی و به تبع آن رشد همبستگی ملی را به دنبال دارد. با نگاه به تجربه اداره امور عمومی در گستره تاریخ، میتوان دریافت که یکی از عوامل اساسی عقبماندگی کشورها، بیتوجهی به توانمندسازی اجتماعی در اداره امور عمومی است. رشد کشورهای جنگزدهای مانند ژاپن و آلمان در مدت زمان کوتاه که برپایه توانمندسازی اجتماعی بوده، گویای واقعی بودن این تجربه تاریخی است.
اثرگذاری بالای توانمندسازی اجتماعی بر رشد کشورها، به طور کلی به دلیل اداره امور عمومی از طریق به گردش انداختن بدیهیات است. بدین معنا که جامعه، انسانهایی با درونی نیازمند و میزانی از استعداد دارد و این موضوع، نخستین بدیهی جامعه است و لزوم پاسخدهی به نیازها با پرورش استعدادها، بدیهی دوم است و ساختارسازی جامعه بر مبنای پاسخدهی به نیازها با پرورش استعدادها بدیهی سوم زندگی اجتماعی است. بدین ترتیب، رعایت بدیهیات، سمت و سویی درست در اداره امور عمومی شکل میدهد و مشکلات جامعه گرهگشایی میشود.
امروزه، فناوریهای نوین و شتاب دگرگونیها، نیاز به نیروی انسانی کارآزموده که توانایی بررسی بهتر و سریعتر وضعیتهای نوپدید را دارند، بیش از پیش کرده و این موضوع گفتمان نوینی به نام شایستهسالاری را در میان دولتها پدیدار کرده است. شایستهسالاری، آیین رشد یک ملت و حق بنیادین مردم جزو بایستههای زندگی امروزی است و برای سازماندهی اجتماع بر مبنای توانمندسازی، باید ارادههایی مصمم از طریق نظام حقوقی ایجاد شود که نظام حقوقی شایستهسالار میتواند موفقترین دستاورد را در این زمینه داشته باشد. این نظام حقوقی میتواند حلقههای توانمندسازی میان حاکمیت و ملت را فراهم کرده و چرخهای زندگی آنان را در مدار رضایت مردمی و حاکمیت کارآمد به حرکت درآورد. بدیهی است که در این چرخش، همبستگی ملی بهگونه شگفتآوری توان رشد مییابد.