• پنج شنبه 30 فروردین 1403
  • الْخَمِيس 9 شوال 1445
  • 2024 Apr 18
دو شنبه 10 دی 1397
کد مطلب : 42864
+
-

گفت‌وگوی یک‌ساعته با حسین مرعشی، عضو شورای مرکزی کارگزاران درباره دلایل حمله به دولت هاشمی و اشتباهات دولت روحانی

دولت به اندازه مسئولیت هایش‌اختیار ندارد

دانشگاه
دولت به اندازه مسئولیت هایش‌اختیار ندارد

محسن تولایی - اصغر صوفی | خبر‌نگار

اگر مواضعش را به پای حزب متبوعش - حزب کارگزاران سازندگی- هم بگذاریم حداقل در سیاست‌ها و خط‌مشی‌ها تحول داشته‌اند؛ از بدنه دولت سازندگی برآمده‌اند و همچنان که مشی آیت‌الله هاشمی رفسنجانی پدر معنوی آنها بود فعال و تأثیرگذار باقی مانده‌اند. وقتی شرایط پیچیده کشور را تحلیل می‌کند باز هم راه‌حل آن را انفعال نمی‌داند و می‌گوید:«سیاست تعطیل‌بردار نیست، همواره راه‌حل دارد و آنکه از سیاست کنار می‌کشد بازنده است.» صحبت‌های حسین مرعشی رمزگشایی تحولات اساسی و پویایی حزب کارگزاران سازندگی در بهره‌گیری از حضور نیروهای جوان، اصلاح‌طلب و البته صاحب کرسی نمایندگی مجلس در جمع شورای مرکزی این حزب نیز هست.

شاید در همین سیر تطور حسین مرعشی نه آنچنان که آیت‌الله هاشمی موجب و موجد اعتدال در جریانات سیاسی شناخته می‌شد، دسته‌بندی‌های سیاسی در کشور را جز اصلاح‌طلب و اصولگرا نمی‌داند. می‌گوید تجربه جریان سوم سیاسی در کشور شکست خورده است و اگر امروز حرف حسن روحانی، رئیس‌جمهور را نمی‌خوانند به‌خاطر این است که هر دو جناح را دارد و هیچ‌کدام را ندارد. خودش و تشکیلاتش را زیرمجموعه اصلاح‌طلبان تحلیل می‌کند و می‌گوید اعتدالی و میانه‌رو همواره در این مملکت بوده‌اند ولی همان‌هایی هستند که از همان ابتدا وسط لحاف می‌خوابیدند. کسی چه می‌داند؟ شاید هم در گوشه ذهنش نیم‌نگاهی به حزب اعتدال و توسعه دارد که در رقابت با آنان گوی حضور و اثرگذاری در دولت روحانی را از کارگزاران ربوده‌اند. حسودان را دشمن هاشمی رفسنجانی و تفکر او در کشور می‌داند و می‌گوید انسان‌های بی‌عمل و بی‌هنری هستند. گفت‌وگوی ما با او را می‌خوانید.

مستندی جدیدا ساخته‌شده که مورد گلایه خانواده آقای هاشمی رفسنجانی هم قرار گرفته است. در مستند «هاشمی زنده است» تا آنجایی که آیت‌الله هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس، سخنگوی شورای‌عالی دفاع و جانشین فرمانده کل قواست، از ایشان یک چهره انقلابی به نمایش گذاشته می‌شود، اما در دوره ریاست‌جمهوری، دولت آقای هاشمی به‌عنوان مبدع انحراف، مصرف‌گرایی، سرمایه‌داری و اشراف‌سالاری معرفی می‌شوند. اینها نقد است یا هجمه؟

حتما نقد نیست. من فکر می‌کنم این نوع نگاه به کشور و مسائل ایران نوعی دشمنی و کینه نسبت به پیشرفت ایران است. برای من خیلی عجیب است که برخی گروه‌ها در این کشور هرجا پای منافع کشور در میان است و قرار است تلاشی برای رفع عقب‌ماندگی‌های ایران صورت گیرد، با تمام آن کارها مخالف هستند.

مخالفت خانواده آقای هاشمی با این مستند نه‌ به‌خاطر دشمنی این فیلم با آقای هاشمی بلکه به‌خاطر دشمنی آن با سازندگی و توسعه ایران است. من نمی‌دانم اگر کشور آب، برق و شغل نداشته باشد، یخچال و تلویزیون و خودرو درآن پیدا نشود و تولید نشود یا مردم ماشین سوار نشوند، لباس خوب نپوشند، ارزش‌های اسلام حفظ می‌شود؟ اگر کاری کنیم که شغلی، درآمدی و امکاناتی فراهم شود، چه مشکلی دارد؟

چرا با گذشت 2سال از درگذشت آقای هاشمی رفسنجانی، همچنان حملات به وی ادامه دارد؟ چرا باید این حملات تداوم یابد؟

چون وقتی برخی مردم به کشورهای همسایه خلیج‌فارس می‌روند، احساس بدی پیدا می‌کنند و پیش خود می‌گویند چرا ما نباید فرودگاه مناسبی در کشور داشته باشیم، چرا نباید شبکه آزادراه‌های ما تکمیل باشد؟ چرا نباید قطار سریع‌السیر برقی داشته باشیم؟ چرا متروی ما نباید در شهرهای بزرگ کامل باشد؟ اینها هزاران چراست که باید پاسخ داده شود. مسیر سازندگی دولت آقای هاشمی رفسنجانی برای جبران همین مسائل بود. من نمی‌دانم از کجا این حرف در آمد که ارزش‌ها درمقابل ساختن ایران است. خب، اگر این باشد، اصلا ملت ایران از آنها پشیمان خواهد شد. اگر این دوستان بی‌سلیقه، نادان و مغرض بتوانند ثابت کنند که هرجا که بحثی از رفاه، سازندگی و توسعه است، اینها ضدارزش است، خب مردم از ارزش‌ها فاصله می‌گیرند. مردم زندگی‌شان را فدا نمی‌کنند. مردم آینده کشورشان را فدا نخواهند کرد، نهایت از آن گروه و ارزش‌هایشان فاصله می‌گیرند.

ریشه مخالفت‌ها با آقای هاشمی در کجاست؟

ریشه‌اش بی‌هنری است. در کشورهای پیشرفته اگر یک نفر چهارپایه یک متری ساخت و بالای آن رفت تا پیرامونش را بهتر ببیند، رقیبش یک چهارپایه یک‌متر و 20سانتی‌متری می‌سازد؛ یعنی در رقابت با یکدیگر، با هم بالا می‌روند، اما در ایران اگر کسی یک چهارپایه 50سانتی‌متری ساخت، عده‌ای تلاش می‌کنند تا این چهارپایه را از زیرش بکشند و از زمین‌خوردنش لذت ببرند.  مشکل این است که شما هر جای ایران پا بگذارید، اثر وجودی آقای هاشمی را می‌بینید. این، مخالفان ایشان را آزار می‌دهد. جنگ که تمام شد و دولت آقای هاشمی روی کار آمد، نظام سراغ ساختن ایران رفت. چیزی حدود 200تا 300مدیر عالی‌رتبه کشور مخابرات، صنعت، آب و برق، حمل‌ونقل، جاده‌ها و بازسازی ویرانه‌های جنگ را راه انداختند. هرکسی یک گوشه کار را گرفت. شما فکر می‌کنید الآن آن کسانی که این کارها را برای ایران کردند، مقبولیت سیاسی دارند؟ خیر. همه‌‌شان حاشیه‌نشین شده‌اند. این تنها مختص آقای هاشمی نیست. عده‌ای هیچ کاری ازشان برنمی‌آید جز مداحی؛ کاری ازشان برنمی‌آید جز حمله‌کردن؛ کاری ازشان برنمی‌آید جز تخریب. همه کسانی که در ساختن ایران نقش داشتند، همانند آقای هاشمی در حاشیه قرار گرفتند. خیلی بد است که جامعه‌ای آدم‌های مفیدش را به این راحتی طرد کند.

ما با درگذشت آقای هاشمی شاهد یک رخوت، بی‌عملی و سستی در مجموعه‌هایی که ایشان در آن اثرگذار بودند، هستیم؛ ازجمله مجمع تشخیص مصلحت نظام که هنوز نتوانسته به یک نظام و قوام سازمان‌یافته‌ای دست یابد. آقای روحانی رئیس‌جمهور نیز در جلسات آن شرکت نمی‌کنند. از طرفی مجمع بعد از فوت آقای هاشمی تبدیل به یک مانع دربرابر برخی طرح‌ها و لوایح ارجاعی از مجلس هم شده است. جایگاه مجمع تشخیص مصلحت نظام تا حدی متأثر از رویکردهای مدیریتی آقای هاشمی رفسنجانی بود؟

از زمانی که مجمع تشخیص مصلحت نظام در بازنگری قانون اساسی تشکیل شد، رئیس‌جمهور، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام بود. من دفتر رئیس‌جمهور بودم و مجمع هزینه‌ای برای کشور نداشت. یک کارشناس در دفتر رئیس‌جمهور کل کارهای دبیرخانه‌ای مجمع تشخیص مصلحت نظام را انجام می‌داد. الآن چارت این دبیرخانه تبدیل به سازمانی با حداقل هزار و 500نفر نیرو شده است. بعد که ریاست‌جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی پایان گرفت، چون ایشان تنها شخصیتی در نظام بودند که حتی اگر رئیس‌جمهور نیز نمی‌بودند، مصلحت این بود که در جایگاهی نقش‌آفرینی کنند و تدبیر رهبری بر این شد که آقای هاشمی جدای از ریاست‌جمهوری، رئیس مجمع باشند. این اتفاق در دوره آقای خاتمی و احمدی‌نژاد و دولت آقای روحانی افتاد؛ یعنی حدود 20سال ریاست مجمع جدای از ریاست‌جمهوری بود. تدوین سیاست‌های کلان نظام طلب می‌کرد تا از آقای هاشمی به‌عنوان کسی که تجربه سنگینی در مجلس و ریاست‌جمهوری داشت، استفاده شود و ایشان یک جمع‌بندی روشنی از سیاست‌های کلی را تقدیم رهبری کند و رهبری سیاست‌ها را ابلاغ کنند. از این به بعد مجمع می‌تواند به‌وسیله رئیس‌جمهور اداره شود و تشکیلات آن سبک و کوچک‌سازی شود. جلسات آن هم می‌تواند حسب مورد و زمانی که اختلافی میان مجلس و شورای نگهبان پیش آمد، یا رهبری موضوعی را به‌عنوان معضل ارجاع بدهند، تشکیل شود. الآن با توجه به محدودیت‌های بودجه‌ای که کشور دارد، می‌توان تشکیلات مجمع را بسیار خلاصه کرد. این کار می‌تواند خدمت رهبری پیشنهاد شود تا تعیین تکلیف شود.

مخصوصا که با تشکیل هیأت عالی نظارت مجمع دخل و تصرف‌های گسترده‌ای نیز در تصویب قوانین مجلس ایجاد کرده‌اند.

بله. آقای محسن رضایی چون رئیس‌جمهور نشد، ظاهرا علاقه‌مند است تا در نبود یک رئیس پا به رکاب و از موضع دبیر مجمع دیدگاه‌هایش را که فکر می‌کند به نفع کشور است، پیاده کند.

اینکه گفتید ریاست مجمع به رئیس‌جمهور برگردد، یک پیشنهاد بود یا خبر؟

خیر. من پیشنهادم این بود وگرنه فکر نمی‌کنم این اتفاق به‌سادگی بیفتد. ما باید درنظر بگیریم که کلیه مجامعی از نوع شوراهایی که برای تصمیم‌گیری‌های خاص تشکیل می‌شود، اینها را نباید تبدیل به مشاغل دائمی کنیم، یعنی حتی درباره مجلس نیز باید این اتفاق در آینده بیفتد. هیچ جای دنیا مجالس قانونگذاری شغل تلقی نمی‌شود که بیش از 290نماینده جمع شوند و هیچ کاری نداشته باشند جز اینکه قانون بگذارند یا نظارت کنند که در این حالت دومی هم نظارت‌شان تبدیل به دخالت در کلیه امور کشور می‌شود و کارها را لنگ می‌کنند. اینها باید سمت باشد، یعنی نمایندگان ملت باید حسب مورد جمع شوند و درباره قانونی نظر بدهند و بعد هم به‌کار و زندگی‌شان برسند. اگر قرار باشد شما 290نفر را در مجلس جمع کنید، 12نفر را در شورای نگهبان بگذارید، 50نفر را در مجمع تشخیص مصلحت نظام جمع کنید و 88نفر در خبرگان بگذارید و همه آنها را شغل تلقی کنید که گرفتاری ایجاد می‌کند. شوراها سمت هستند. ریاست مجمع از نظر من یک سمت است که اگر مشکلی پیش آمد، باید تشکیل جلسه بدهد، اظهارنظری بکند و مشورتی بدهد و کار را تمام کند. ما باید سازمان‌ها را کوچک کنیم. بزرگ‌کردن آنها به منفعت کشور نیست.



آیا آقای هاشمی به‌خاطر سوابقی که داشت، می‌توانست از موانع متعددی که در مسیر ریاست‌جمهوری آقای روحانی گذاشتند، عبور کند؟ با علم از این موانع نبود که مستقلا در انتخابات ثبت‌نام کردند؟

این مسئله هم بود. معلوم نبود اگر نامزد مورد نظر آقای هاشمی تأیید صلاحیت شود، بعد از ریاست‌جمهوری بتواند کارها را آنطور که شایسته است، پیش ببرد. این کار ساده‌ای نبود. نظام ما پیچیدگی‌های خاص خود را دارد. بالاخره نهاد روحانیت در جایگاه‌های حقوقی روشنی صاحب قدرت است؛ هم در نهاد رهبری، هم در شورای نگهبان، هم در قوه قضاییه، هم ائمه جمعه و هم خبرگان حضور دارند. آقای خاتمی اگرچه توانست در سال76 رأی مردم را جذب کند، اگرچه توانست سیاسیون را در جهت پیشبرد اهدافش متحد کند، ولی آقای خاتمی هیچ‌گاه در دوران ریاست‌جمهوری‌اش موفق به این نشد که نهاد روحانیت را هم به کنار خودش بیاورد. نهاد روحانیت هم به‌طور عموم مقابل آقای خاتمی قرار گرفت. شاید آقای هاشمی یک‌بار دیگر دنبال جمع‌کردن همه نیروها برای تجدید قوای نظام جمهوری اسلامی، قوی‌تر‌کردن نظام و حل مسائل باقی‌مانده بود؛ چون بالاخره آقای هاشمی یک احساس تعلق خاصی نسبت به نظام و انقلاب داشت. آقای هاشمی واقعا دلش می‌خواست این نظام که ثمره یک انقلاب بزرگ بوده است، مسائلش طوری حل و فصل شود که سال‌های سال بتواند با عزت ایران را اداره کند. ایشان اصلا علاقه‌مند نبودند که این نظام تبدیل به یک نظام بسته امنیتی شود. ایشان می‌خواست مثل اول انقلاب مردم همه با رضایت پشت نظام باشند. او دلش می‌خواست که در سال‌های پایانی عمرش فضایی را بازسازی کند تا همه نیروهای وفادار به انقلاب، امام و رهبری بتوانند در صحنه سیاسی کشور حضور داشته باشند. چنین کاری از عهده آدم‌های معمولی برنمی‌آمد.

در انـــتــخـــابات ریاست‌جمهوری96 شاهد طرح موضوعاتی به‌عنوان چالش‌ها و بحران‌های پیش روی کشور هستیم؛ مسائلی مانند ضرورت اصلاح ساختارهای اقتصادی، آب، فساد سیستمی، ناامیدی از آینده و آسیب‌های اجتماعی موضوعاتی بودند که مرکز بررسی‌های استراتژیک ریاست‌جمهوری آنها را به‌عنوان چالش‌های آینده کشور معرفی کرد. این در حالی است که ادبیات توسعه‌محور آقای هاشمی‌رفسنجانی در دهه70 درصدد حل‌وفصل همین مسائل بود. چرا 2دهه پس از طرح این مسائل در دوره آقای هاشمی، این موضوعات همچنان به‌عنوان چالش، ابرچالش و بحران مطرح هستند؟

یکی از معضلاتی که در ایران وجود دارد تغییر پی‌درپی سیاست‌هاست؛  در ایران، در سال1357 که انقلاب پیروز شد تا سال1367 یک دهه صرف انقلاب و جنگ و اعمال سیاست‌های انقلابی، تدوین و استقرار نظام جدید شد. در سال1367 سیاست‌های کلی بازسازی ایران تدوین و به تصویب حضرت امام رسید. آن سیاست‌ها مبنای برنامه پنج‌ساله اول شد. در این برنامه به‌طور متوسط رشد اقتصادی 7.2 را تجربه کردیم. این در واقع نخستین برنامه موفق جمهوری اسلامی است. اما برنامه دوم در مجلس چهارم تصویب شد و براساس آن سیاست‌های برنامه اول دگرگون شد. در برنامه دوم همه سیاست‌هایی که در برنامه اول منجر به رشد اقتصادی بالای 7درصد شده بود، کنار گذاشته شد و نتیجه آن کاهش رشد اقتصادی تا 2.5درصد بود؛ بنابراین، تغییر مداوم سیاست‌ها موجب ناتمام ماندن برنامه‌ها شده است. میانگین رشد اقتصادی 40سال گذشته ایران حدود 2.5درصد است. در این شرایط طبیعی است که ما امروز با چالش‌هایی مواجه باشیم و درصورت تداوم این رویکرد، در آینده چالش‌ها به ابرچالش و بحران تبدیل شوند. در چهلمین سال استقرار نظام، ما چاره‌ای نداریم که یک ارزیابی جامع از عملکرد 40سال گذشته انجام دهیم و براساس این تجربیات، تغییراتی را به‌وجود بیاوریم که بتواند کارآمدی را در نظام نهادینه کند.

 در ششمین سال دولت آقای روحانی، هنوز تعلقات سیاسی دولت چندان مشخص نیست و گفتمان این دولت دچار ابهام است؛ در جاهایی ما شاهد هستیم که رویکردها و مواضع آقای روحانی بسیار نزدیک به آقای احمدی‌نژاد می‌شود. این در حالی است که این دولت با شعارهای اصلاح‌طلبانه روی کار آمده است. ماهیت سیاسی این دولت چیست؟

تلاش دکتر روحانی به لحاظ سیاسی این بوده است که خود را مدیون به هیچ‌یک از دو جناح نکند. شاید این اشتباه بوده است؛ در نخستین دیداری که با آقای روحانی در حضور آقای نهاوندیان (رئیس دفتر رئیس‌جمهور) داشتیم، به ایشان گفتم تصور اینکه کسی بتواند جناح سومی را در سیاست کشور ایجاد کند، واقع‌بینانه نیست. اگر کسی در ایران می‌توانست جریان سوم را ایجاد کند، آقای هاشمی و کارگزاران بودند. اما ما این مسیر را رفتیم و موفق نشدیم و پذیرفتیم که کشور هم‌اکنون 2جنـــــاح سیاسی دارد: اصلاح‌طلبان و اصولگرایان. این در حالی است که آقای روحانی در میانه این 2جناح در حال رفت و برگشت است و برای تعیین‌تکلیف خود در حوزه سیاسی نمی‌تواند تصمیم‌گیری کند. اگر آقای روحانی با صراحت به اصلاح‌طلبان می‌گفت که با وجود حمایت شما در انتخابات، من ترجیح می‌دهم که دولت اصولگرا تشکیل بدهم و ظرفیت‌های اصولگرایان را به صحنه می‌آورد، می‌توانست دولت نیرومندتری را تشکیل دهد و بالعکس، اگر آقای روحانی یک دولت با ترکیب اصلاح‌طلبی تشکیل می‌داد باز هم وضعیت بهتری داشت. اما در شرایط کنونی دولت تلاش کرده افرادی را روی کار بیاورد که نه اصلاح‌طلب باشند و نه اصولگرا، نه مارک داشته باشند و نه موضع! مگر می‌شود فردی را انتخاب کرد که هم تجربه داشته باشد و هم سابقه نداشته باشد؟! این در واقع قابل جمع نیست. این مسئله مشکل استراتژیک دولت محسوب می‌شود. دولت آقای روحانی گرفتار مسائل پیچیده‌ای است که نمی‌توان همه تقصیرها را از دولت دید؛ در ساختار فعلی جمهوری اسلامی، دولت در بخشی از مسائل کشور دارای اختیار است و در بخش وسیعی از مسائل اختیار ندارد؛ برای مثال در سیاست‌های منطقه‌ای در ارتباط با سوریه، عربستان، افغانستان و عراق، تصمیم‌گیرنده فقط دولت نیست. در این زمینه نهادهای دیگر از اختیارات وسیع‌تری برخوردار هستند. این در حالی است که دولت باید پاسخگوی همه آن سیاست‌هایی که خود در آنها اختیار ندارد، باشد. بنابراین کار در این ساختار بسیار سخت و دشوار است.

 موضوع این است که در آن بخش‌هایی که آقای رئیس‌جمهور و دولت دارای اختیار است، شاهد برخی عملکردهای غیرقابل‌قبول هستیم؛ برای مثال جبران ضرر 30هزار میلیاردی مؤسسات مالی و اعتباری از منابع بانک مرکزی و دولت موضوعی است که قابل‌توجیه از طرف دولت نیست.

بنده خود، منتقد دولت هستم، اما در انتقادات باید جانب انصاف را رعایت کنیم. همانطور که اشاره کردم یکی از مشکلات آقای روحانی این است که ایشان نتوانست با متحدان خود تعیین تکلیف کند. رئیس‌جمهور از یک طرف می‌گوید که اصلاح‌طلبان شریک دولت هستند و از طرف دیگر، اصلاح‌طلبان در هیچ‌یک از تصمیم‌گیری‌ها حضور سازمانی ندارند. چطور می‌شود که یک جریانی شریک دولت باشد اما از مبانی تصمیم‌گیری دولت خبر نداشته باشد. مسائل مطرح در ارتباط با نهادهای زیرنظر رهبری و سایر نهادهای تأثیرگذار، بالاخره این واقعیات جمهوری اسلامی است که هم قبل از آقای روحانی وجود داشته و هم امروز وجود دارد و در آینده هم خواهد بود. آقای روحانی بهتر از هر کس دیگری با این نهادها آشنایی و ارتباط داشت. اگر ایشان نمی‌توانست به‌صورت هماهنگ حمایت این نهادها را از دولت جلب کند، نباید وارد انتخابات ریاست‌جمهوری می‌شد. بالاخره ایشان 24سال نماینده رهبری در شورای‌عالی امنیت ملی بوده است. به‌نظر من، اگر یک رئیس‌جمهوری با این ساختار قانون اساسی بخواهد موفق باشد، باید از روز اول بپذیرد که فقط رئیس‌جمهور مردم نیست. یک تجربه روشنی در این زمینه داریم؛ دولت آقای خاتمی در جریان استقرار شوراهای شهر و روستا موفق بود. رمز این موفقیت، موافقت رهبری با این سیاست بود.

 بالاخره آقای روحانی براساس اختیاراتی که برای مقام ریاست‌جمهوری قائل هستند، به مردم وعده دادند که مطالبات آنها را پیگیری کنند، چگونه است که امروز دولت از پاسخگویی به مطالبات جامعه و تحقق وعده‌هایش ناتوان است؟

درست است که آقای روحانی رئیس‌جمهور منتخب مردم است؛ اما ایشان در چارچوب این قانون اساسی، رئیس‌جمهور منتخب مردم هستند. این قانون اساسی، اختیارات اصلی را به رهبری واگذار کرده است؛ بنابراین رئیس‌جمهور باید با هماهنگی رهبری، کشور را اداره کنند. با اختلاف که کشور اداره نمی‌شود. در مورد برجام، نظر موافق رهبری بود که باعث شد این توافق به تصویب برسد. در باقی مسائل نیز همینطور است. این کار بسیار سخت است، اما از دست افراد بزرگی مانند آقای روحانی بر می‌آید. رئیس‌جمهور باید این هنر و توان سیاسی را داشته باشد که قدرت رهبری را بیاورد پشت ‌سر دولت و یک دولت چابک و پرتحرک و پرقدرتی ظاهر شود.

 در جریان کنگره حزب کارگزاران، درباره تأثیر ناکارآمدی دولت‌ها بر مشروعیت نظام گفته بودید؛ آیا این ناکارآمدی محصول عملکرد دولت‌هاست یا از ساختارها و قوانین حاکم بر آن ناشی می‌شود؟

اینجا چند مسئله وجود دارد؛ یکی بحث سیاست‌های کلان است. در این زمینه بنای نظام این بوده است که سیاست‌های انقلابی و سیاست‌های توسعه را با هم جمع کند. درحالی‌که اینها قابل جمع نیستند؛ یکی از آنها باید اصل باشد و دیگری باید تابع آن باشد. در یک مقطعی از زمان، چین با 1000میلیارد دلار تولید ناخالص داخلی، می‌توانست 5درصد از این رقم معادل 50میلیارد دلار را صرف سیاست‌های دفاعی خود کند. اما امروز با 12هزار میلیارد دلار اگر بخواهد 5درصد را صرف مسائل دفاعی بکند، معادل 600میلیارد دلار می‌شود. ما اگر امروز به جای 3.8میلیون بشکه نفت، 8میلیون بشکه تولید داشتیم، در یمن، لبنان، سوریه، افغانستان و عراق بسیار قوی‌تر از امروز می‌توانستیم ظاهر شویم؛ بنابراین سیاست‌های توسعه‌ای و انقلابی با یکدیگر قابل جمع نیست و باید یکی از آنها را فرع و دیگری را اصل درنظر بگیریم. عامل سوم، منابع انسانی است؛ اگر امروز همه مدیران و کارشناسان با تجربه و همه نیروهای کارآمد از طیف‌های مختلف سیاسی را جمع کنیم، نمی‌توانیم حریف مسائل پیچیده و بزرگ کشور شویم. حال تصور کنید در این شرایط بخواهیم نیروها را از میان طیف و دسته‌های مختلف سیاسی گزینش کنیم و افراد نیرومند و با تجربه را بنا به دلایل مختلف کنار بگذاریم، نمی‌توانیم بر چالش‌ها غلبه کنیم.

 از حدود یک سال پیش بحث «پشیمانی» از حمایت از روحانی در میان گروهی از اصلاح‌طلبان مطرح شد و آقای حجاریان هم در سخنانی گفته بود که اگر می‌دانستیم دولت روحانی به این روز دچار می‌شود، شاید بهتر بود اساسا عطای انتخابات را به لقایش می‌بخشیدیم و سرنوشت اصلاحات را به دولت روحانی گره نمی‌زدیم. ارزیابی شما از این موضع‌گیری‌ها چیست؟

این سخنان در واقع فرار به جلو است و من اساسا با آن موافق نیستم؛ ما در سیاست همیشه متناسب با مصالح و امکاناتی که در دسترس است باید تصمیم بگیریم. سیاست نه تعطیل می‌شود و نه تعلیق می‌شود. همه مسائلی که الان وجود دارد مسائلی نیستند که قبلا قابل پیش‌بینی نباشند. از اول هم تلاش مخالفان آقای روحانی برای کارشکنی مقابل دولت مشخص بود، این آقای روحانی است که باید حریف مخالفانش باشد. اینکه گفته می‌شود «نمی‌گذارند و چوب لای چرخ می‌گذارند» با اینکه «من نمی‌توانم»، یک نتیجه دارد.

مقایسه دولت هاشمی و روحانی قیاس مع‌الفارق است

آقای هاشمی، خاتمی و روحانی هرکدام استقلال و شخصیت ذاتی خودشان را داشتند. اساسا مقایسه دولت آقای روحانی با دولت آقای هاشمی یک قیاس مع‌الفارق است و خاستگاه جداگانه دارند. اصلا متعلق به 2استان مختلف هستند؛ یکی کرمانی بود و دیگری سمنانی است. من به آقای روحانی گفتم که شما توجه دارید که سمنان نخستین استانی است که 2رئیس‌جمهور تقدیم ایران کرده است؟ به‌عنوان یک سمنانی خوششان آمد ولی بعد گفتم البته فقط مشکل این است که در بهترین حالت جمع جبری این 2رئیس‌جمهور صفر است (باخنده). البته آقای هاشمی حامی آقای روحانی بودند. دوستانی که مخالفند هرکه باشد مخالفند؛ یعنی هرکسی غیر از خودشان رئیس‌جمهور شود، مخالفند. آقای عارف هم می‌شد، همین کار را می‌کردند، آقای جهانگیری هم بشود همین کار را با او می‌کنند. این دوستان تاکنون نتوانسته‌اند مردم را قانع به این تفکر خودشان کنند، حتی با آقای احمدی‌نژاد هم درگیر شدند. این بچه‌ها با هرکسی که کاملا حرف آنها را گوش نکند و تحت امر منصور ارضی نباشد -یعنی یک رئیس‌جمهور آنقدر خودش را کوچک کند که تابع یک مداح شود- به چیز دیگری قانع نیستند. بچه‌های خوبی هستند ولی نه کشورداری بلدند، نه آیین کشورداری را می‌شناسند و نه حتی درکی از رهبری و جایگاه آیت‌الله خامنه‌ای دارند. آنها دنبال منافعی هستند و آدم‌هایی را می‌خواهند که فقط از خودشان و 4تا مداح تبعیت کنند. اینکه کشورداری نمی‌شود.

    پشیمان نیستیم

ما چاره‌ای جز حمایت از روحانی نداشتیم. این به‌معنای پشیمانی نیست. طرح این انتقادات برای این است که بتوانیم راهی برای حل مسائل پیدا کنیم. من به‌دنبال راه‌حل هستم. اینکه گفته شود راه‌حلی نیست، قبول ندارم. از نظر ما راه‌حل وجود داشته و دارد. اینکه چرا آقای روحانی نمی‌تواند، برای من هم جای سؤال است. یک زمانی این سؤال درباره احمدی‌نژاد مطرح بود؛ امکاناتی که برای او مطرح شد می‌توانست یکی از شخصیت‌های ماندگار تاریخ ایران باشد، اما نخواست. احمدی‌نژاد به ریاست‌جمهوری قانع نبود.آقای روحانی باید از تجربه موفق برجام برای حل و فصل سایر مسائل استفاده می‌کرد، تجربه‌ای که هم اراده رئیس‌جمهور، به‌کار گرفتن کارشناسان طراز اول کشور و حمایت رهبری بود.  بنابراین آقای روحانی اگر درباره همه مسائل جدی باشد و از این الگو استفاده کند، می‌تواند جلو برود. ما در اردوگاه اصلاح‌طلبان یک‌بار این اشتباه را مرتکب شدیم که قدرت رهبری را که یک قدرت واقعی در ساختار جمهوری اسلامی است به جریان رقیب واگذار کردیم و خود را از قدرت رهبری خلع و محروم کردیم. حالا هم باید فریاد بزنیم که نمی‌گذارند ما کار کنیم! اینکه ما ادعای خدمت داریم، نمی‌توانیم که در خلأ قدرت، خدمت کنیم.

این خبر را به اشتراک بگذارید