• پنج شنبه 6 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 16 شوال 1445
  • 2024 Apr 25
چهار شنبه 5 دی 1397
کد مطلب : 42399
+
-

سئول باران‌زده!

داستان‌های شبه‌سوررئال فوتبال ایران در دهه 60 نانوشته خواهد ماند...

سئول باران‌زده!

ابراهیم افشار ، خبرنگار

  1- داستان‌های تودرتوی ورزش ایران در نخستین سال‌های بعد از انقلاب آنچنان جذاب و تخیل‌انگیز و شبه‌سوررئال به‌نظر می‌رسد که گاه آدمی گمان می‌کند آنها را لای رؤیاها و رمان‌ها خوانده است. چه نخستین روزهای داغ اسفند1357 که نام تنی چند از ستاره‌های فوتبال ، وزنه‌برداری و کشتی ایران در لیست همکاران ساواک منتشر شد و آنها همگی دویدند به آغوش آقای‌طالقانی که از او نامه‌ای مبتنی بر تکذیب قضایا بگیرند و خلاص شوند(الحق که آقا هم کم نگذاشت برایشان). یا داستان مصادره باشگاه تاج به‌دست تفنگچیان پروفسور میرزایی رزمی‌کار که آخرش با دخالت نیروهای مسلح کمیته پایان یافت. و صدالبته تغییر نام باشگاه‌های سرخابی نیز لبریز از قصه و داستانک‌های داغ سیاسی است که باید روزی از آنها پرده‌برداری شود. یا داستان جام شهید اسپندی که نخستین تورنمنت داخلی پایتخت بود و تماشاگران مسلح، آن را به تعطیلی کشاندند و آخ نگفتند. به تمامی اینها اضافه کن صعود تیم ملی فوتبال به المپیک 1980 مسکو و تحریم این مسابقات به‌دست دولت که آه از نهاد ستاره‌های مستضعف ورزش درآورد؛ یا قصه‌های دیگری از این سال‌های پرالتهاب که فقط در نقل‌های مادربزرگ‌ها قابل‌باور است. لابد سوم شدن تیم ملی در جام ملت‌های آسیا در سال 1980 هم یادتان هست که مصادف با آغاز بمباران شهرهای ما توسط عراق شد و چنان به غمخواری و استرس توپچی‌های مضطرب‌ما منجر شد که جام را از فرط دلشوره گذاشتند کف دست کویت میزبان و برگشتند ایران تا از سلامتی خانواده‌هایشان باخبر شوند. البته در آن سال‌ها، نوشتن بخش‌های ناشنیده‌ای از زندگی قهرمانانی چون پروین و حجازی هم خواندن دارد. مخصوصا ناصر که به‌عنوان رئیس تربیت‌بدنی شهر بابل برگزیده می‌شود تا جام تختی را برگزار کند و نیز محرومیتش از پیوستن به تیم‌های تاپ اروپایی. آن روزها فدراسیون انقلابی فوتبال ایران به همه ستاره‌ها اعلام کرده بود که حق حضور در تیم‌های خارجی را ندارند و چنین بود که دعوتنامه تیم‌های نانت فرانسه و منچستریونایتد برای ناصر، به خنسی خورد. بگذارید این شماره را با اشاره‌ای به بازی‌های آسیایی سئول (1986) تمام کنیم و قصه‌های گفته‌نشده ورزش، بماند برای کرسی‌های زمستانی بعدی.

  2- بازی‌های آسیایی سئول 1986 برای ما با 6 طلا تمام شد؛ بازی‌هایی که از 29شهریور تا 14مهر 1365 با قدرت‌نمایی 27کشور در 25رشته ورزشی آغاز شده بود اگرچه تنها 6گردن‌آویز زرین برای ما به ارمغان داشت اما حُسن‌ اساسی‌اش در این بود که با همین شش‌تا هم در سکوی چهارم جدول نهایی بازی‌های آسیایی جاخوش کردیم؛ پشت سر 3 غول چشم بادامی (چین با 94طلا، کره با 93طلا و ژاپن با 58طلا). در سئول، 5 طلای گوش‌شکسته‌های کشتی و یک طلای ناب از علی‌آقا زنگی‌آبادی، چنان کیفورمان کرد که به محض بازگشت کاروان، همه در بوق‌ها دمیدند که آب اگر دست‌تان است زمین بگذارید و قهرمانان بازی‌های آسیایی را از خدمت نظام‌وظیفه معاف کنید. البته در مجموع مدال‌ها، 6نقره و 10برنز نیز دشت کرده بودیم که جمع مدال‌هایمان را 22تایی می‌کرد. با این همه، اما ارج و قرب آن 6 مرد طلایی از جمع کاروان 94نفری ایران، زمانی قابل درک بود که می‌فهمیدی کاروان عراق- که آن‌روزها با تهاجم به سرزمین‌مان، نفرت‌انگیز می‌نمود- در سئول بدون طلا مانده و تنها 5نقره و 5برنز دشت کرده است.

بازی‌های‌آسیایی سئول، آنچنان اهمیتی برای جامعه و دولت داشت که مقامات تلویزیون قول دادند هر روز از ساعت 4بعداز ظهر، حدود 45دقیقه گزارش نه چندان زنده(!) از سئول به سمع و نظر بینندگان تلویزیونی برسانند و مخاطبان را سیراب کنند؛ هر روز فقط 45دقیقه! این در حالی بود که بازی‌ها معمولا از ساعت 11و نیم نیمه‌شب به وقت تهران برگزار می‌شد که دیگر همه پلک‌ها سنگین می‌نمود. با وجود این اما گله‌مندترین مردم، آنهایی بودند که در قحطی پخش مستقیم، نتوانسته بودند فوتبال حساس ایران- کره‌جنوبی را ببینند و در نهایت هیجان، 120دقیقه تمام تلفن‌های روزنامه‌های اطلاعات و کیهان در تهران را به اشغال خود درآورده بودند تا یک خبر تک خطی بگیرند و ببینند که ایران در ضربات پنالتی‌ها قافیه را باخته یا از تاج و تختش محافظت کرده است؟ 

در تمام آن 2هفته داغ سئول، تمام آن 5هزار ورزشکار آسیایی که سر از سئول درآورده بودند پرچمدار کاروان ایران رضا سوخته‌سرایی و رفیق شفیق‌اش علیرضا سلیمانی را با انگشت نشان می‌دادند؛ 2سنگین‌وزن طلایی که با طنازی تمام در دهکده بازی‌ها آتش می‌سوزاندند و آخ نمی‌گفتند. 

آن روزها شهر 10 میلیون نفری سئول، از شهرهای تازه توسعه‌یافته جهان به شمار می‌رفت و مسئولین برگزاری بازی‌ها التماس می‌کردند که هیچ‌کس ته سیگارهایش را در خیابان‌ها خاموش نکند اما دودی‌های ایرانی‌ نه‌تنها به این چیزها توجه نداشتند بلکه با آموختن تنها واژه ژاپنی«سایونارا»، دائم به قصد مزه‌پرانی و خداحافظی، سر به سر میزبانان می‌گذاشتند و کم نمی‌آوردند. در کاروان ایران، چشم‌ها در کنار کشتی، به تیم ملی فوتبال هم بود که با رهبری پرویزخان دهداری مدعی نخست قهرمانی بود. از قضا نخستین بازی‌مان که دوشنبه 31شهریور 1365با ژاپن بود پیشاپیش دل‌پیچه شیرینی با خود آورده بود که بعداز پیروزی با 2گل چنگیز و ناصرمحمدخانی، از بین رفت. این دیالوگ پراشتها از پرویز دهداری هنوز در یادم مانده است که به خبرنگاران کیهان ورزشی گفته بود:« باید با 5یا 6گل ژاپن را مغلوب می‌کردیم». ستاره بلامنازع آن بازی اما ناصر محمدخانی بود که به‌دلیل آسیب‌دیدگی، حتی نتوانست نیمه اول را به اتمام برساند. این در حالی بود که ستاره‌هایی چون درخشان، پنجعلی و پیوس روی نیمکت نشسته بودند و جیک نمی‌زدند. در بازی دوم که بنگلادش را با 4 گل درهم کوبیدیم البته پیوس هم به میدان آمد. آنگاه درحالی‌که چینی‌ها در پایان روز پنجم بازی‌ها، 32طلا گرفته بودند ما نیز طلای نوبرانه‌مان را به‌دست زنگی‌آبادی گرفتیم که نفر اول 30کیلومتر دورامتیازی آسیا شده بود. روز شنبه 5مهرماه درحالی‌که همه کارشناسان فوتبال فارسی اعلام می‌کردند که ما کویت را به راحتی آب‌خوردن خواهیم برد و حریف اصلی‌مان تنها و تنها کره‌جنوبی میزبان است، با یک گل چپ‌اندرقیچی تسلیم کویتی‌ها شدیم و همین کافی بود تا سگرمه‌های دهداری از بی‌دقتی بچه‌ها توی هم برود. درحالی‌که روزنامه‌ها فریاد می‌زدند که فقدان یک تمام‌کننده، پدر تیم ما را درآورده است، ایران در بازی بعدی 6گل در دروازه نپال کاشت اما در مصاف با کره میزبان، در ضیافت پنالتی‌ها باخت و از صعود به نیمه‌نهایی باز ماند. بازی با کره درحالی‌که تا دقیقه 120، یک-یک بود با هدر رفتن پنالتی ناصر، بلیت برگشت به خانه را در دست بازیکنان ما گذاشت؛ مایی که از عهده کره ده‌نفره هم برنیامده بودیم و قلب دهداری تَرک‌خورده‌تر شده بود. با این حال، اندونزی بی‌ادعا با پیروزی 4-3بر امارات، به نیمه‌نهایی صعود کرده بود! بالاخره کره‌جنوبی در فینال با 2 گل از سد عربستان گذشت و گردن‌آویز طلا را توی مشتش گرفت. حالا دیگر ستاره‌های علاف فوتبال ما می‌بایست از فرط بیکاری به تماشا و تشویق کشتی‌گیران هموطن می‌رفتند تا ترکان و عسگری محمدیان و سلیمانی طلایی را روی پلک چشم‌شان بگذارند. چرا که تیم ملی کشتی را مثل آب خوردن، قهرمان آسیا کرده بودند. سئول باران‌زده با ما در حالی بدرود گفت که هنوز ستاره‌های ما از لفظ خداحافظی ژاپنی‌ها استفاده می‌کردند و خطاب به میزبانان، می‌گفتیم سایونارا عزیزم سایونارا!

این خبر را به اشتراک بگذارید