• چهار شنبه 5 اردیبهشت 1403
  • الأرْبِعَاء 15 شوال 1445
  • 2024 Apr 24
دو شنبه 3 دی 1397
کد مطلب : 42025
+
-

آن سوار که نخواهد آمد

آن سوار که نخواهد آمد



میلاد حسینی| روزنامه‌نگار

در میان گشت‌وگذار لای کتاب‌ها به سال63 که می‌رسم تعداد کتاب‌هایی که یادم می‌آید بیشتر می‌شود؛ از «دو منظره» غزاله علیزاده گرفته تا «ثریا در اغمای» اسماعیل فصیح. اما پرسه‌ای که قرار است امروز میان صفحات یک کتاب بزنم، انتخابی از جنسی دیگر است. «حدیث ماهیگیر و دیو» نوشته هوشنگ گلشیری سال63  منتشر شد؛ یک سال بعد از مجموعه داستان «جبه‌خانه» و 15سال بعد از رمان ماندنی در تاریخ ادبیاتش «شازده احتجاب». نویسنده‌ای که جای پای محکمی در ادبیات فارسی پیدا کرده‌بود و کم‌کم ردای رهبری ادبی بر تنش متجلی می‌شد در حدیث ماهیگیر و دیو تلاشی برای بازنویسی حکایتی از هزارویک‌شب را محک زده بود. داستان‌نویسی که از تاریخ زبانی ساختارمند را وام می‌گرفت در این کار لحن و بلاغتش را تقریبا به سده‌ها قبل‌تر نزدیک کرد.

حدیث ماهیگیر و دیو با تکه‌ای مستقیم از هزارویک‌شب آغاز می‌شود؛ قصه مردی ماهیگیر که دیوی اسیر را می‌یابد، آن هم از ته برکه‌ای دور‌افتاده... . این پلات ساده حدیث ماهیگیر و دیو برابر است با روایتی که در هزارویک‌شب هم نقل شده و تا این‌جا در هردو کتاب برابر است اما گلشیری مسیری را که افسانه ماهیگیر طی می‌کند تغییر می‌دهد و برخلاف روندِ هزارویک‌شبی ماجرا که ماهیگیر فریب دیو را می‌خورد و او را آزاد می‌کند، در حدیث ماهیگیر و دیو ماهیگیر فقیر قصه در برابرِ‌ خواست دیو مقاومت می‌کند. هوشنگ گلشیری در رمانش نقطه‌عطف 2روایت را به کل تغییر داده؛ رمانی که فضایی متفاوت دارد و تنها یک نوع تجربه برای او محسوب می‌شد.

به حدیث ماهیگیر و دیو که فکر می‌کنم چه یادم می‌آید؟ راستش آن‌قدر رمان کامل محبوبی نیست که بخواهم بارها و بارها به روایتش فکر کنم. حتی تجربه‌ای که گلشیری از سرگذرانده هم در قصه‌های بعدی‌اش بسیار کامل‌تر و بالغ‌تر است. پس چرا حدیث ماهیگیر و دیو یادم آمد؟ قطعا برای آن عصر تابستان تقریبا یک دهه پیش که در شرایطی عجیب خواندن کتاب را شروع کردم. هوس پیاده‌روی کرده بودم و کتابی در کیفم گذاشتم تا بعد در خانه مادربزرگم بخوانم. وقتی خواستم هدفون را توی گوشم بگذارم دیدم جا گذاشتمش. چیزی کم بود میان پیاده‌روی... لایه‌ای از خیال... رمان کوچک گلشیری را درآوردم و شروع کردم به خواندن. فضایی از هزارویک‌شب و خیال وارد قدم‌های من در بلوار خیام مشهد شد. احتمالا کار عجیبی‌است اما من بارها ترکیب خواندن و قدم‌زدن را امتحان کرده‌ام و از هردو لذت برده‌ام؛ هرچند مدت‌هاست تکرارش نکرده‌ام... . هرچند حدیث ماهیگیر و دیو نسبت به باقی کارهای هوشنگ گلشیری روایتی متحیرکننده و درخشان نیست...، اما هر خواندنی دریچه‌ای‌ است به تجربه‌ای نو.

این خبر را به اشتراک بگذارید