• پنج شنبه 6 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 16 شوال 1445
  • 2024 Apr 25
یکشنبه 2 دی 1397
کد مطلب : 41981
+
-

پدر یکی از جان‌باختگان مدرسه اسوه حسنه زاهدان از سارق گوشی‌اش می‌خواهد حافظه آن را بازگرداند

در جست‌وجوی یادگاری‌های مونا

داخلی
در جست‌وجوی یادگاری‌های مونا

مونا خسروپرست، یکی از 4 دختربچه‌ای بود که در حادثه هولناک آتش‌سوزی مدرسه زاهدان جانش را از دست داد؛ تنها فرزند خانواده خسروپرست که پدر و مادرش آرزوهای زیادی برایش داشتند و حالا از آن آرزوها چیزی نمانده جز خاکستری که رنگ سیاه به زندگی‌شان پاشیده است. مونا، صبا، مریم و یکتا 4دوست صمیمی بودند. 4رفیق دوران کودکی که صبح سه‌شنبه هفته گذشته وقتی در اتاق پیش‌دبستانی‌شان در محاصره شعله‌های آتش چراغ نفتی قرار گرفتند، آغوش یکدیگر را تنها راه فرار از مهلکه دیدند و در نهایت هم همگی به فاصله چند ساعت از یکدیگر جانشان را در بیمارستان از دست دادند. حالا عباس خسروپرست، راننده 61 ساله اداره بهداشت و پدر مونا، با گذشت 4روز از آن حادثه هولناک در گفت‌و گو با همشهری از جزئیات آتش‌سوزی می‌گوید و اینکه مدرسه اسوه حسنه مدتی قبل هم دچار آتش‌سوزی شده بود اما کسی به اعتراضات او گوش نکرد و همین باعث بروز حادثه‌ای بزرگ‌تر شد.

گفتید مدرسه دخترتان قبلا هم دچار آتش‌سوزی شده بود. این اتفاق کی رخ داد؟

ماجرا مربوط به چند هفته پیش است، قبل از اینکه ساختمان مدرسه جابه‌جا شود. قبلا مدرسه دخترم در جای دیگری بود، اما اجاره‌اش تمام شد و صاحب ملک پول بیشتری خواسته بود و مسئول مدرسه هم تصمیم گرفت ساختمان را عوض کند. یک روز ظهر، وقتی همسرم به‌دنبال دخترم رفته بود، یکی از مادرها را دید که دست مونا و دختر خودش را گرفته بود و می‌آمد. پرسید چه شده؟ آن خانم هم گفت که مدرسه آتش گرفته بود اما خوشبختانه به کسی آسیب نرسید. آن روز وقتی به خانه برگشتم و متوجه ماجرا شدم، از مونا درباره حادثه پرسیدم. او گفت که هنگام بازی بچه‌ها چراغ نفتی روی زمین افتاده و آتش گرفته اما آتش‌سوزی جزئی بود و مربی‌ها آن را خاموش کردند. بعد از آن با مسئول مدرسه تماس گرفتم. حتی برایش پیامک فرستادم و گفتم که مدرسه دخترم را عوض می‌کنم اما او قول داد که به‌زودی چراغ‌نفتی‌ها را جمع می‌کنند و بخاری برقی می‌گذارند، اما این اتفاق هرگز رخ نداد. اگر چراغ‌ها را عوض کرده بودند، حالا دخترم زنده بود.

چه شد که این مدرسه را برای مونا انتخاب کردید؟

دخترم سال قبل هم به همین مدرسه می‌رفت. در واقع این مدرسه مهدکودک، پیش‌دبستانی و کلاس اول دبستان است. سال قبل که دخترم آنجا بود، احساس کردیم از نظر آموزشی وضعیت خوبی دارد. راستش از بقیه مادرها هم شنیده بودیم که مربیان خوبی دارد. برای همین بعد از مهدکودک، مونا را برای پیش‌دبستانی هم به آنجا بردیم.

شهریه‌اش چقدر بود؟

یک میلیون و 350هزار تومان تا آخر سال.

روز حادثه چه اتفاقی رخ داد؟

من راننده اداره بهداشت هستم. هر روز صبح قبل از رفتن به سر کار، مونا را به مدرسه می‌بردم و ظهرها، همسرم به‌ دنبالش می‌رفت. آن روز هم همین کار را کردم. دخترم تا خود مدرسه می‌گفت و می‌خندید. کلا دختر مهربان و خندانی بود. بعد به سر کار رفتم و همراه همکارانم راهی ماموریت شدم. چند ساعت بعد، از مدرسه دخترم تماس گرفتند و گفتند که دست مونا سوخته و او را به بیمارستان برده‌اند. خواستند به مادرش اطلاع دهم اما اگر به همسرم می‌گفتم، هول می‌کرد. مرخصی گرفتم و راهی بیمارستان شدم. وقتی رسیدم، جلوی بیمارستان شلوغ بود و نگرانی‌ام بیشتر شد. 40دقیقه تمام به‌دنبال دخترم بودم اما کسی جوابم را نمی‌داد. یکی را واسطه کردم که او را پیدا کند. اولش گفتند حال مونا خوب است اما بعد دختری را نشانم دادند که سوخته و روی تخت بود اما نشناختمش و گفتم دختر من نیست. سرگردان بودم تا اینکه رئیس اداره‌مان که ماجرا را شنیده بود، آمد. رفت داخل بیمارستان و دقایقی بعد برگشت و دستش را روی شانه‌ام گذاشت و گفت: «از پزشکان خواستم برای اینکه مونا درد نکشد مسکن به او تزریق کنند.» آنجا بود که فهمیدم حال دخترم وخیم است و آن دختری که با صورت و بدن سوخته روی تخت بود و من نشناختمش، مونای من بود.

مونا تنها دخترتان بود؟

او تنها فرزندمان بود. همه امیدمان بود. همه‌چیزمان را گذاشته بودیم تا او آینده درخشانی داشته باشد.

به شما نگفتند که در مدرسه دقیقا چه اتفاقی رخ داد؟

این یکی از سؤالات ما هم هست؛ ما خانواده‌های قربانیان. چند روایت تا حالا تعریف کرده‌اند. اول گفتند موقع زنگ تفریح مربی آمده که چراغ نفتی را روشن کند اما چراغ آتش‌ می‌گیرد و او دستپاچه می‌شود و درحالی‌که چراغ دستش بوده، آن را می‌اندازد و به کوچه می‌دود و از همسایه‌ها کمک می‌خواهد. البته یکی از اقوامم که در نزدیکی مدرسه بوده، زنی را دیده که سراسیمه وارد کوچه شده و کمک خواسته. بعد او و چند نفر از همسایه‌ها وارد مدرسه شده و بچه‌ها را خارج کرده بودند. عده‌ای هم به نقل از بچه‌ها می‌گویند که موقع زنگ تفریح، مربی برای خرید شب یلدا از مدرسه بیرون رفته بود و خدمتگزار مدرسه می‌خواسته داخل چراغ نفتی، نفت بریزد که چراغ واژگون شده و کلاس آتش گرفته و او به کوچه دویده و فریاد‌زنان کمک خواسته است.

مونا و بقیه بچه‌هایی که در این حادثه جان باختند صمیمی بودند؟

خیلی. صبا عربی (یکی از جان‌باختگان) کلاس اول بود اما آنقدر با مونا دوست بود که زنگ تفریح برای بازی با دخترم به اتاق پیش‌دبستانی رفته بود. مریم نوکندی هم یک خواهر دوقلو داشت که موقع حادثه در حیاط مشغول بازی بود اما چون با دخترم دوست بود پیش خواهرش نرفته و داخل کلاس مانده بود. یکتا میرشکار هم دیگر دوستش بود و مونا همیشه توی خانه اسم آنها را می‌آورد. دخترم تنها بود و به غیر از دوستانش کسی را نداشت. بارها از ما خواسته بود که برایش یک خواهر بیاوریم. حتی وقتی شنیده بود که همسایه‌مان دختر دوقلو دارد، می‌گفت که یکی از قل‌ها را به خانه‌مان بیاوریم و بزرگ کنیم. چند روز قبل از اینکه این اتفاق بیفتد، مانور زلزله در مدرسه برگزار شده بود و به بچه‌ها یاد داده بودند که هنگام زلزله، زیر صندلی یا میز پناه بگیرند. برای همین وقتی آتش‌سوزی رخ داد، دخترم و دوستانش همدیگر را بغل کرده و زیر صندلی پناه گرفته بودند با این تصور که نجات پیدا می‌کنند اما...

درخواست شما از مسئولان چیست؟

اعتقاداتمان می‌گوید که نباید ناشکری کنیم و کفر بگوییم. همه این اتفاق خواست خدا بوده و با اینکه جگرم خون است اما راضی‌ام به رضای خدا و خدا را شکر می‌گویم. با این حال درخواست ما از مسئولان که در طوماری آن را امضا کردیم، مشخص شدن علت این حادثه و مقصران آن است. چرا برخلاف قولی که مسئولان داده بودند، چراغ نفتی از مدارس جمع نشد؟ چرا بسیاری از مناطق زاهدان گاز ندارند؟ دختر من رفت، اما صدها مونای دیگر در مدارسی درس می‌خوانند که خطر چراغ‌های نفتی آنها را تهدید می‌کند. چرا مدرسه دخترم از طرف آموزش و پرورش بازدید نشده و حتی آنها نمی‌دانستند که ساختمانش تغییر کرده؟ من و خانواده‌ بقیه‌ بچه‌ها با جدیت دنبال خواسته‌هایمان هستیم تا مبادا این اتفاق برای دختران و پسران دیگر رخ دهد.

در این مدت همدردی مردم و مسئولان با شما چطور بود؟

جدا از مسئولان، مردم هم در این روزها ما را تنها نگذاشتند. هر کسی را که دیدم مثل خودم عزادار بود. دست همه این مردم را می‌بوسم. خیلی‌ها حتی از شهرهای دیگر تماس گرفتند و تسلیت گفتند. از خدا می‌خواهم دردی که من و همسرم می‌کشیم، برای هیچ‌کس رخ ندهد.

درخواست از سارق گوشی

وقتی از پدر مونا می‌خواهیم عکس جدیدی از دخترش برایمان بفرستد، می‌گوید: جمعه قبل از حادثه، در بازار بودم که سارقی گوشی‌ام را قاپید. همه عکس‌ها و فیلم‌هایی که من از دخترم در سال‌های اخیر داشتم، داخل حافظه گوشی بود. وقتی این حادثه رخ داد و دخترم از دست رفت، تازه فهمیدم چه اتفاقی رخ داده است. همه یادگاری‌های دخترم داخل حافظه گوشی بود. از سارق عاجزانه می‌خواهم که هر طوری شده حافظه گوشی را به من برگرداند. من آن گوشی‌ را نمی‌خواهم و به او التماس می‌کنم که یادگاری‌های دخترم را به من و مادرش برگرداند.

این خبر را به اشتراک بگذارید