ترور فرانتز فردیناند، ولیعهد امپراتوری اتریش بهانه آغاز یک جنگ بزرگ پرتلفات بود که ما آن را جنگ جهانی اول مینامیم.
هنگامی که یک درگیری بزرگ جهانی آغاز شد، هیچکس گمان نمیبرد که یک جنگ بزرگ جهانی در پیش باشد؛ جنگی با 20میلیون تلفات!
براساس آمار اعلام شده توسط (ویلسون) رئیسجمهور اسبق ایالت متحده در 13سپتامبر 1919تنها آمار کشتهشدگان آمریکایی و 4کشور اروپایی به این شرح بوده است: روسیه تزاری یکمیلیون و 700هزار نفر، امپراتوری آلمان 600هزار نفر، فرانسه 385هزار نفر، انگلستان 900هزار نفر و ایالات متحده آمریکا 50هزار نفر.
عضو شورای دولتی امپراتوری روسیه(پیتر دورنوو) که قبلا مدتی متصدی وزارت کشور بود، در فوریه 1914یعنی 6ماه پیش از آغاز جنگ جهانی اول، یادداشت هشداردهندهای برای تزار فرستاد. او در نامهاش خطاب به نیکلایدوم چنین نوشت: بیتردید اگر جنگی پیش آید مسئولیت عمده آن جنگ به دوش روسیه خواهد افتاد، زیرا که انگلستان توانایی چندانی برای پذیرش سهم قابلتوجهی از مسئولیت این جنگ ندارد. کشور فرانسه هم از لحاظ نیروی انسانی در شرایط کنونی ضعیف است، این روسیه است که باید نقش «قلعهکوب» را ایفا کند و حصار محکم دفاعی آلمان را درهمکوبد. در ضمن تردیدی وجود ندارد که جنگ، هزینههای سنگینی را که فراتر از توان مالی روسیه است به این کشور تحمیل خواهد کرد.
امپراتور آلمان نیز توسط صدراعظم خود اعلام کرد که اتریش هر تصمیمی بگیرد آلمان بهعنوان یک متحد، پشت او خواهد ایستاد.
امپراتور آلمان(ویلهلم) که مانند همیشه به پیامدهای لاف زدنهای سیاسی خود بیاعتنا بود، سهلانگارانه برای قایقرانی ناگهان ناپدید شد و عنان عقل و تدبیر را رها کرد. آنچه آن روزها امپراتور آلمان در ذهن خود داشت روشن نیست، اما بهنظر میرسد که او پیشبینی یک جنگ تمامعیار را هرگز نمیکرد.امپراتور آلمان و صدراعظم او اینطور حساب کرده بودند که روسیه آماده جنگ نیست و گمان میبردند که امپراتوری آلمان به نسبت سالهای گذشته در برابر روسیه تزاری از موقعیت بهتری برخوردار است. باید چنین نتیجه گرفت که رهبران امپراتوری آلمان در آستانه جنگ جهانی اول در تحلیل روانشناختی دشمنان بالقوه خود دچار اشتباه شده بودند و به بلندی بخت و اقبال خود اعتقاد داشتند.آنها بر این باور بودند که اگر جنگی درگیرد، انگلستان یا بیطرف میماند یا اینکه خیلی دیر وارد صحنه نبرد میشود اما روسها بیش از حد لازم روی قدرت آلمانها حساب میکردند درحالیکه بعدها معلوم شد امپراتوری آلمان برخلاف گذشته برای امور دفاعی خود برنامهریزی درازمدت نداشته است.بحران پیش آمده بر سر ترور ولیعهد اتریش بدان جهت از کنترل سیاستمداران خارج شد که هیچیک از رهبران اروپا حاضر نبودند از موضع خود عقبنشینی کنند. در آن لحظات بحرانی آنچه اروپا فاقد آن بود یک نظام ارزشی فراگیر بود که قدرتها را به هم پیوند دهد. از نکات مهمی که در مورد جنگ جهانی اول جلب توجه میکند یکی هم این است که در ابتدا اصلا اتفاقی نیفتاد زیرا امپراتوری اتریش طبق معمول به سبک عملیاتی خودش امروز و فردا میکرد و دیپلماسی آن کشور به روش همیشگی بسیار کند بود ولی بعدا در مدت کمتر از یک هفته ناگهان تحولات نامساعد همچون سیلی بنیانکن فراگیر شد.
بعد از این مقدمات هنگامی که وقوع جنگ قطعی شد دولت آلمان از فرانسه پرسید در این درگیری چه قصدی دارد؟ بیطرف میماند یا وارد جنگ میشود؟ و فرانسه در یک پاسخ پر از رمز و راز جواب داد: فرانسه مطابق منافع ملی خود عمل خواهد کرد. در این هنگام آلمان که هیچگونه بهانهای برای جنگ با فرانسه نداشت با ایجاد چند حادثه ساختگی ادعا کرد فرانسه به خاک آلمان تجاوز کرده است. در 3آگوست 1914به فرانسه اعلام جنگ کرده و روز بعد دولت پادشاهی انگلستان به دولت آلمان اعلام جنگ کرد و مقامهای سیاسی آلمان را شگفتزده کرد زیرا در محاسبات آلمانیها، انگلیسیها یا در این جنگ وارد نمیشدند و یا اینکه خیلی دیر دست بهکار میشدند.
بدینترتیب (بحران بالکان) بهانه یک جنگ جهانی شد و گسترش آن چنان سریع بود که پیش از حمله اتریش به صربستان اروپای غربی صحنه سرنوشتسازترین نبردها شد.
آلمان که آتشافروز جنگ بود خیلی دیر به این حقیقت رسید که در فرایند جنگ هیچچیزی قطعی و مسلم نیست.
کوتاه سخن اینکه اشتباه سیاستمداران آلمانی و امید آنها به یک پیروزی سریع و قطعی، آن کشور را به گرداب یک جنگ فرسایشی طاقتفرسا کشاند.
کنگره اروپا بهدلیل کنارهگیری رهبری سیاسی به طرز فجیعی با شکست مواجه شد؛ در نتیجه، حتی تلاشی برای تشکیل کنگره اروپایی که در طول قرن نوزدهم یا اوضاع را آرام کرده بود یا راهحل عملی برای مشکلات ارائه داده بود صورت نگرفت. رهبران اروپایی برای هر احتمالی، جز «کمبود زمان مصالحه دیپلماتیک» خود را آماده کرده بودند.
از جنگ جهانی اول تا زمانی که رویدادها مسیر خود را طی کنند، 20میلیون نفر جان خود را از دست دادند؛ امپراتوری اتریش، مجارستان، آلمان، روسیه تزاری و امپراتوری عثمانی منقرض شدند و تنها دولت پادشاهی انگلستان بود که پا بر جا ماند. پس از این دوران، بهخاطر آوردن اینکه چه چیزی جرقه چنین جنگ خانمانسوزی را زده است، دشوار بود. آنچه همه میدانستند تنها این بود که از خاکسترهای بر جای مانده از چنین حماقت به یاد ماندنیای، یک نظام جدید اروپایی باید ساخته شود، هرچند پیشبینی ماهیت آن در میان احساسات و خستگی ناشی از چنین حمام خون عظیمی مشکل بهنظر میرسید.
به مناسبت صدمین سال پایان جنگ جهانی اول4
ویلهلم نابخردانه به بلندی بخت خود اعتقاد داشت
در همینه زمینه :