• پنج شنبه 30 فروردین 1403
  • الْخَمِيس 9 شوال 1445
  • 2024 Apr 18
شنبه 17 آذر 1397
کد مطلب : 40056
+
-

جنبش دانشجویی از اوج تا افول

یادداشت
جنبش دانشجویی از اوج تا افول

فریبرز بیات‌‌ | روزنامه‌نگار

 جنبش دانشجویی ایران همواره نقش فعالی در تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشور ایفا کرده است و دانشجویان در بیشتر پویش‌ها، اعتراضات، نهضت‌ها و جنبش‌های سیاسی- اجتماعی نیروی مؤثر و حتی پیشتاز بوده‌اند.

پیشینه و سابقه چنین نقشی را برخی حتی تا عصر قاجار و انقلاب مشروطه به عقب می‌برند. اما پس از تأسیس دانشگاه تهران در 1313، خروج رضاشاه از کشور و نهضت ملی شدن نفت این نقش برجسته‌تر شد و در جریان پیروزی انقلاب اسلامی و جنبش اصلاحات به اوج خود رسید.

اما از سال 1381به بعد با رکود تدریجی جریان اصلاح‌طلبی، جنبش دانشجویی نیز افول کرد، به‌نحوی که اکنون کمتر می‌توان از چنین عنوانی استفاده کرد.پرسش اصلی این است: عوامل افول و رکود جنبش دانشجویی ایران بعد از سال 1381چیست؟

علل افول جنبش دانشجویی

علل و عوامل افول جنبش دانشجویی ایران در معدود مطالعاتی که در این زمینه انجام شده از زوایای مختلفی مورد بررسی قرار گرفته است. برخی تغییر گفتمان جنبش از عدالت‌خواهی به آزادیخواهی، گروهی دور شدن از فعالیت آرام صنفی وفرهنگی به سمت رادیکالیسم سیاسی عمل‌گرا، عده‌ای انفعال و بیگانگی سیاسی دانشجویان، جمعی جابه‌جایی و تغییر اهداف از دفاع از عرصة عمومی به رهبری جنبش عمومی و فراگیر دمکراسی خواهی و برخی غفلت فعالان این جنبش از هویت دینی انجمن‌های دانشجویی ذکر کرده‌اند.

 از دیدگاه این بررسی افول جنبش دانشجویی پدیده‌ای چند سببی است و به‌همین دلیل نیز اگرچه تحقیقات قبلی هریک می‌توانند روشنی‌بخش ابعادی مکنون از این مسئله باشند. اما کمتر قادرند پاسخ دقیق، روشن و جامعی به این سؤال بدهند که چرا جنبش دانشجویی ایران بعد از سال 1381دچار افول شد؟

تغییر و تحولات گفتمانی در جنبش دانشجویی یک واقعیت است و ما می‌توانیم طی 8 دوره از تاریخ این جنبش تحولات گفتمانی را از چپ‌گرایی و ملی‌گرایی، رادیکالیسم و انقلابی‌گری، راست‌گرایی و محافظه‌کاری تا اسلام‌گرایی و اصلاح‌طلبی پیگیری کنیم. اما این تحولات گفتمانی در بستر یک شرایط ساختاری سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به‌وقوع پیوسته است و بدون توجه به آن بستر و زمینه و به‌طور مجرد قابل بررسی نیست.

همچنین رادیکالیسم دانشجویی عمل‌گرایی، احساس‌گرایی و سانتی مانتالیسم دقیقاً یکی از واکنش‌های جنبش دانشجویی به شرایط ساختاری کلان جامعه است و بنابراین صرف تندروی و یا گرایش به خشونت‌ را نمی‌توان علت افول این جنبش و بریدگی و انزوای آن در بین بدنه دانشجویی یا جامعه دانست و این حداکثر می‌تواند یکی از علل در کنار علت‌های دیگر باشد. از سوی دیگر روانشناسی اجتماعی هرچند تصویر دقیقی از شخصیت و انگیزه‌های دانشجویان منفعل و بی‌تفاوت نسبت به فعالیت‌های سیاسی می‌دهد اما با گذشتن از کنار علل کلان و ساختاری زمینه‌های شکل‌گیری بی‌انگیزگی و بی‌تفاوتی سیاسی دانشجویان را مورد واکاوی قرار نمی‌دهد، درحالی‌که شخصیت و منش اجتماعی محصول تلاقی ابعاد فردی و اجتماعی است.

در بررسی علل افول جنبش دانشجویی علل برون‌سازمانی و ساختاری کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد. از منظر جابه‌جایی اهداف سازمانی و یا غفلت از هویت دینی آن نیز اگرچه توضیح مناسبی برای علل درون‌سازمانی افول و یا در ردیف علل کم‌اهمیت زمینه‌ای ذکر می‌کند. حتی گاه چنان در این زمینه جلو می‌رود که تندروی دانشجویان را علت بسته‌شدن فضا می‌داند به‌جای اینکه آن را واکنش به مسدود شدن فضای سیاسی جامعه و دانشگاه توسط ساختار تلقی کند.

آنچه که این بررسی از آن به‌عنوان شرایط کلان ساختاری در افول جنبش دانشجویی ایران یاد می‌کند در مفهوم «بیگانگی سیاسی» خود را نشان می‌دهد.
به‌همین دلیل ابتدا به مرور ادبیات مربوط به‌نظریه بیگانگی سیاسی می‌پردازیم و سپس با مرور تاریخ جنبش دانشجویی ایران ویژگی‌های دوران اوج و افول، این جنبش را در پرتو نظریه بیگانگی سیاسی مورد بررسی قرار می‌دهیم.

افول جنبش دانشجویی در پرتو بیگانگی سیاسی

در چارچوب نظری این بررسی «بیگانگی سیاسی» با چهار شاخص «بی‌قدرتی» و عدم‌توانایی اثرگذاری بر محیط سیاسی- اجتماعی، احساس عدم‌تعلق به نظام سیاسی و کناره‌گیری از آن، «نارضایتی» و یأس و سرخوردگی ناشی از آن و نیز «بی‌هنجاری» و بلاتکلیفی نسبت به ارزش‌های سیاسی- اجتماعی و فرهنگی حاکم تعریف شد.

برای آنکه بتوان افول جنبش دانشجویی را در پرتو چهار شاخص بیگانگی سیاسی توضیح داد اکنون باید دید آیا شواهد و علائمی که حاکی از حضور چهار شاخص مذکور در فضای سیاسی- اجتماعی حاکم بر دانشگاه و تشکل‌های دانشجویی و نیز روحیه و نگرش دانشجویان بعد از سال 80 وجود دارد؟

بی‌قدرتی

دانشجویانی که همواره پیشگام جنبش‌های اجتماعی در دفاع از خیر عمومی و منافع و حقوق جامعه بودند و نقش اساسی را در پیروزی جنبش اصلاحات در دوم خرداد 76 ایفا کرد بودند، به‌دنبال هجوم نیروهای لباس شخصی به کوی دانشگاه در 18تیر 78 به‌دنبال یک حرکت اعتراضی آرام و با یک شوک سهمگین مواجه شدند. عدم‌پشتیبانی و حمایت از دانشجویان از سوی دولت و بی‌نتیجه ماندن و مشمول مرور زمان شدن شکایت‌های دانشجویان از سوی مسئولان نخستین نشانه برای دانشجویان بود که بدانند حتی از خانه و خوابگاه خود نیز نمی‌توانند دفاع کنند، چه رسد به دفاع از حقوق جامعه و نقد و نظارت بر دولت و حاکمیت و دفاع از حوزة عمومی، این واقعه موجی از یأس، دلمردگی و بی‌اعتمادی را در بین دانشجویان دامن زد.

- پس از این واقعه هر روز دامنه قدرت و توانایی اثرگذاری و امکان فعالیت تشکل‌های دانشجویی محدود و محدودتر شد.

- احضار منظم دانشجویان فعال به کمیته انضباطی، ستاره‌دارشدن دانشجویان، اخراج و محاکمه، در کنار تعطیلی، توقیف و انحلال برخی تشکل‌های دانشجویی، جلوگیری از فعالیت‌های فرهنگی و سیاسی برخی تشکل‌ها، تعطیلی نشریات دانشجویی و ایجاد تشکل‌های موازی ازجمله این اقدامات است.

احساس عدم‌تعلق به نظام سیاسی

دانشجویان زمانی پیشتاز و نیروهای اصلی و پشتیبان جریان اصلاحات بودند اما پس از سال 78به‌تدریج نسبت به اصلاحات ناامید شده و راه جدایی از اصلاح‌طلبان را در پیش گرفتند و در واکنش به بی‌عملی و بی‌قدرتی دولت در مقابل حمله و ضرب‌وشتم، دستگیری و زندانی کردن دانشجویان و محدود کردن امکان فعالیت آنها «طرح عبور از خاتمی» را مطرح کردند.

اما ماجرای جدایی جنبش دانشجویی تنها به جدایی از دولت و اصلاح‌طلبان ختم نشد و در ادامه با اعتراضی به چشم بستن بر خشونت نسبت به دانشجویان طرح تحریم انتخابات از سوی جنبش دانشجویی مطرح شد. این جریان که در بین طبقات متوسط و بالا و روشنفکران نیز طنین قابل‌توجهی داشت به شکست اصلاح‌طلبان در انتخابات دومین دوره شوراهای شهر تهران، شکست در انتخابات مجلس هفتم و نیز عدم‌شرکت این طیف‌ها در نهمین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری و پیروزی محمود احمدی‌نژاد منجر شد.

نارضایتی و سرخوردگی

نارضایتی و سرخوردگی دانشجویان و جنبش دانشجویی نسبت به نظام سیاسی در واقع جلوه‌های بیرونی‌تر دوشاخص قبلی است. نارضایتی و بی‌اعتمادی دانشجویان نسبت به نهادهای سیاسی و قوای سه‌گانه از یک‌سو و بی‌اعتمادی به احزاب، گروه‌ها و نیز شخصیت‌ها از سوی دیگر مصادیق بارزی از این سرخوردگی است. ناامیدی نسبت به آینده، موج مهاجرت به خارج، سیاست‌گریزی و بریدن از فعالیت‌های اجتماعی و پناه بردن به زندگی خصوصی در بین خیل دانشجویان فعال را می‌توان صورت دیگری از نارضایتی و سرخوردگی تلقی کرد. این سرخوردگی و نارضایتی را برخی پژوهش‌ها در مورد احساس با یأس و افسردگی دانشجویان پس از سال 88به‌خوبی نشان داده‌اند. به‌طوری که گاه حتی انجام پژوهش‌ها و نظرسنجی‌ها در دانشگاه و جامعه تحت‌تأثیر چنین جو و فضایی به سختی ممکن و با تورش پاسخ‌ها در شرایط بسته و محدود سیاسی به نتایج مخدوش و غیرقابل اعتبار منتهی شده است.

بی‌هنجاری

جنبش دانشجویی پس  از سال 78 و 81 در همه وجود دچار تردید و تزلزل شد؛ از فعالیت‌های سیاسی و فرهنگی و ساختار سازمانی گرفته تا نگرش‌ها، گرایش‌ها و سرمشق‌های فکری و گفتمانی،  و  از این نظر ما نوعی سردرگمی، بلاتکلیفی و بی‌هنجاری را در جنبش دانشجویی می‌بینیم که برخی از مهم‌ترین آنها به قرار زیر است:

  سردرگمی گفتمانی بین انقلابی‌گری و اصلاح‌گری
  سردرگمی بین گفتمان آزادی و گفتمان عدالت
  سردرگمی و بلاتکلیفی بین بودن درون نظام یا خروج از حاکمیت
  سردرگمی و بلاتکلیفی بین نقد و نظارت بر قدرت و یا کسب قدرت
  سردرگمی و بلاتکلیفی بین هویت دینی و هویت صنفی
  سردرگمی بین فعالیت‌های صنفی و سیاسی
  سردرگمی بین کار تشکیلاتی منسجم و انعطاف و عدم‌تمرکز تشکیلاتی
  سردرگمی بین اسلام‌گرایی و سکولاریسم
  سردرگمی بین فعالیت محلی در سطح دانشگاه و فعالیت در سطح ملی
  سردرگمی بین 3هدف دگرگونی سیاسی- اجتماعی- تغییرات فکری و فرهنگی با تغییر نظام آموزشی

به‌نظر می‌رسد این سردرگمی و بلاتکلیفی کمابیش هنوز نیز بر جنبش دانشجویی سایه افکنده است که خود را به شکل احساس بی‌هنجاری و فقدان خط راهنمای فکری، سیاسی، فرهنگی و تشکیلاتی، بی‌تفاوتی، بی‌تحرکی، دلمردگی و بیگانگی سیاسی نشان می‌دهد. مجموع شرایط فوق نشان‌دهنده غلبه الگوی فرهنگی «بیگانگی سیاسی» بر جنبش دانشجویی ایران بعد از سال 80 است. بنابراین افول جنبش دانشجویی ایران را باید قبل از هر چیز در پرتو الگوی فرهنگی «بیگانگی سیاسی» تحلیل کرد. البته تغییرات ساختار اجتماعی فرهنگی دانشگاه، تغییرات کمی دانشگاه‌ها، تغییر ترکیب جنسی و طبقاتی دانشجویان، تشدید جریان مدرنیزاسیون و رشد فردگرایی و توسعه ارتباطات مجازی نیز به این بیگانگی و بی‌تفاوتی سیاسی دامن زده است. بیگانگی سیاسی اگرچه از دید این بررسی عامل اساسی افول جنبش دانشجویی بعد از سال 81است اما تنها عامل این افول نیست و عوامل دیگری چون ضعف‌های درون‌سازمانی، آرمان‌گرایی غیرواقع‌بینانه و رادیکالیسم و مخدوش شدن مرزهای هویتی نیز به افول جنبش دانشجویی کمک کرده است.

این خبر را به اشتراک بگذارید