• شنبه 1 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 11 شوال 1445
  • 2024 Apr 20
دو شنبه 12 آذر 1397
کد مطلب : 39500
+
-

دهاتی دوس‌داشتنی

یاد
دهاتی دوس‌داشتنی

علی کدخدازاده | روزنامه‌نگار

2 بار با مرحوم کیومرث صابری مصاحبه کردم. یکی از آنها جدی بود و دیگری متفاوت با مصاحبه‌های معمولی. کیومرث صابری را مردم با نام «گل آقا» می‌شناختند که طنزهای سترگش در روزنامه اطلاعات محبوب خاص و عام بود. در این ستون مرحوم صابری چند شخصیت خلق کرده بود مانند، شاغلام، غضنفر، ممدصادق.

در این مصاحبه قرار بر این بود که این شخصیت‌ها به سؤالات پاسخ دهند. از آن مصاحبه راضی نبودم چراکه هرچه کردم کیومرث صابری پاسخ می‌داد، نه گل‌آقا.

مانده بودم چه کنم که ابوالفضل، نجاتمان داد. ابوالفضل زرویی نصرآباد، از نورچشمی‌های ویژه صابری بود. مرحوم صابری او را بسیار گرامی می‌داشت. ابوالفضل که در مجله گل‌آقا بود، مصاحبه را گرفت و گفت خودش پاسخ‌های صابری را تبدیل به پاسخ‌های گل‌آقا شاغلام و غضنفر می‌کند و چنین کرد؛ کاری که صابری بزرگ انجام نداده بود.

نوشتن درباره قدرت طنز و دانایی ابوالفضل در حوزه ادبیات در صلاحیت من نیست. اما گفتن از منش انسانی، روح مهربان و صلابت اخلاقیاتش را می‌توانم یادآوری کنم.

زرویی در 2دوره همکار ما در همشهری بود. در دوره نخست یک سرویس تک‌نفره داشت. به قول همکار ارجمندم دکتر لقمانی، ابوالفضل همیشه به شوخی می‌گفت: «سرویس بزرگ طنز همشهری» چون این سرویس مشتمل بر خودش بود به اضافه یک میز و یک صندلی.

درون هیبت پرصلابت ابوالفضل قلب گنجشک جاگرفته بود. در میان طنزپردازانی که تجربه رفاقت و آشنایی با آنها داشته‌ام ابوالفضل جدی‌ترین آنها بود. معمولا کمتر اتفاق می‌افتد که در کنار طنزپردازی بنشینی و طی یک ساعت صحبت با او خنده و لبخند به سراغت نیاید، اما ابوالفضل چیز دیگری بود. می‌شد ساعت‌ها با او درباره موضوعات مختلف و به‌شدت جدی صحبت کنی، صحبت‌هایش درباره ادبیات و شعر که یک دوره درسی بود و بحث‌ها و نظراتش از سیاست گرفته تا اقتصاد و اجتماع پر از درد. اینجور مواقع می‌گفت؛ چی‌کار کنم دهاتی‌ام.

زرویی مدام بنیانگذاری کرد، مدام راه‌انداخت اما همیشه رها کرد و رفت. نمی‌توانست به هر قیمتی بماند.

طنز فاخر او چه در قالب نثر و چه در شیوه نظم، کم‌نظیر بود. هم کلاسیک می‌سرود و هم به سبک شعر نو. هم داستان می‌نوشت و هم حکایت.

او بارها تقلید شد. «تذکره‌المقامات» وی که در آن به زبان قدیم درخصوص مقامات معاصر می‌نوشت نمونه بارز این تقلید است. شاید خیلی‌ها او را فقط بدین صفت بشناسند اما کمتر کسی از تسلط او بر ادبیات فارسی و تحقیق و نگارش‌هایش در این عرصه می‌داند؛ اثر ارزنده «افسانه‌های امروزی» یا «‌ماه به روایت آه» ازجمله این کارهاست.

زرویی طنز را خیلی جدی می‌گرفت. او که به‌تعبیر مرحوم صابری، قلم عبید زاکانی و دهخدا را در دست داشت، سرانجام از ناگزیر زندگی به روستا پناه برد و به‌تعبیر خودش «پاک دهاتی» شد.

بخشی از قطعه بلند «قربون اون دلای تک‌سرنشین»:

شهر بدون مرد، شهر درده     قربون شکل ‌ماه هرچی مرده
قربون اون مردای دلشکسته   قربون اون دستای پینه‌بسته
مردای ده، مردای کاه و گندم   مردای ده، مردای خوان هشتم
مردای پشت کوه، مثل خورشید   تو دلشون هزار جام جمشید
مردای سوخته زیر هرم آفتاب   مردای ناب و کم‌نظیر و کمیاب
کیسه چپق‌ها به پر شالشون   لشکر بچه‌ها به‌دنبالشون
بیل و کلنگشون همیشه براق   قلیونشون به‌راه، دماغشون چاق
صبح سحر پا میشن از رختخواب   یکسره روپان تا غروب آفتاب....

و او رفت به سمت آفتاب.

این خبر را به اشتراک بگذارید