• شنبه 1 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 11 شوال 1445
  • 2024 Apr 20
پنج شنبه 8 آذر 1397
کد مطلب : 39119
+
-

سرگرمی‌ها، هنر و مهارت‌های دستی بانوان تا همین یک دهه قبل چه چیزهایی بودند؟

هنرهای دیروز، خاطرات امروز

خاطره‌بازی
هنرهای دیروز، خاطرات امروز

الهه بصیر

اغلب ما ایرانی‌ها عادت نداریم یا اگر بخواهیم حکم صادر نکنیم، کمتر عادت داریم به در و دیوار خانه و کاشانه‌مان تابلوی نقاشی بیاویزیم. این عادت‌مان هم یا به‌خاطر برخی ملاحظات عرفی و فرهنگی است و یا شاید هم با هنری که با چشم و نگاه باید فهم و درک شود، چندان عجین نیستیم. بیشتر، آدم‌های کلامی هستیم؛ اهل حکایت و قصه و مثل و متل. هرچیزی که داستان و قصه‌ای داشته باشد برای ما جذاب است؛ می‌خواهد سریال‌های آبکی تلویزیون باشد یا ماجرای عروسی دختر جاری بزرگه همسایه بغلی. شاید به واسطه همین ویژگی بود که نیکان و اسلاف ما  همه هم و غم خود را صرف دست‌یافتن به کیمیای نوعی از هنرهای بصری کردند که سرشار از داستان و ماجرا بود. تابلوهای گوبلن که تا همین 10یا 15سال پیش نه‌تنها نشانه کدبانوگری بانوی خانه بود بلکه فرهیختگی و هنرشناسی خانواده‌هایی را که از نعمت وجود این هنر «نیمچه‌اصیل» ایرانی در خانه‌شان بهره‌مند بودند، بازنمایی می‌کرد. می‌گوییم «نیمچه اصیل» چون بنا به شهادت تاریخ و البته استناد به مطالب گردآوری‌شده ویکی‌پدیا، گوبلن نام کارخانه‌ای است که از قرن 16میلادی به تولید پرده‌نگاره اشتغال داشته اما این موضوع پیش پا‌افتاده این واقعیت را کتمان نمی‌کند که روزی روزگاری در بساط جهیزیه هر دختر ایرانی یک یا چند تابلوی زیبای گوبلن خودنمایی می‌کرد که از اجاق گاز و فرش هم ضروری‌تر و جذاب‌تر فرض می‌شد؛ تابلوهایی معمولا با تصاویری از طبیعت و گاهی زوجی عاشق که مطابق میل ما داستانی در آنها نهفته بود. هر ایرانی می‌توانست بنا بر ذوق و قدرت داستان‌سازی خود ماجرایی برای این تابلوها که معمولا نقاشی‌های دوره ویکتوریایی را تداعی می‌کردند، سر هم کند و در هر دید و بازدیدی داستانش را با جزئیات جدیدی، آن هم با آب و تاب فراوان روایت کند. البته غیر از گوبلن‌ها و داستان‌هایشان هزار و یک هنر اصیل و نیمچه‌اصیل ایرانی دیگر اعم از منجوق‌دوزی، ملیله‌بافی، قلاب‌بافی و... وجود داشت که این روزها حکم فسیل را پیدا کرد‌ه‌اند و به جرگه نوستالژی‌‌های دوست‌داشتنی پیوسته‌اند. اما هرگز کسی فراموش نمی‌کند که زمانی برای خودشان برو بیایی داشتند. در این شماره با سرگرمی‌های خانم‌های چند‌دهه گذشته که شب‌های بلند پاییز و زمستان را با آنها سر می‌کردند، خاطره‌بازی کرده‌ایم.


نقش و نگارهایی که با نخ جان‌ می‌گرفتند
گوبلن‌دوزی برای خیلی‌ها تداعی خاطرات شب‌های بلند پاییز است. تمام روز منتظر بودند که کارهایشان به اتمام برسد و بساط گوبلن‌دوزی‌شان را پهن کنند و ساعت‌ها در ماجراهای پنهان پشت‌نقش و نگاری که با نخ‌های رنگی جان می‌گرفتند غرق شوند. تمام روز فکرشان درگیر دنیای خیالی نقش بسته روی گوبلن بود. یک‌بار خودشان را دختری سوار بر اسب فرض می‌کردند که باد لای موهایش پیچیده و با یال اسب درآمیخته بود. یک‌بار خود را بانوی درباری می‌دیدند که چنگ می‌نوازد و چندین نفر مات و مبهوت نظاره‌اش می‌کنند، اما بار دیگر نقش زنی جسور سوار بر کالسکه را بازی می‌کردند که از کنار رودخانه‌ پر جوش و خروشی عبور می‌کند. با نخ‌های رنگی در کالبد مادری رخنه می‌کردند که فرزندش را در آغوش گرفته و چنان به دوردست خیره شده که نمی‌توان فرق بین بهت و ترس را از چهره مرموزش خواند. همه این داستان‌‌ها وقتی قاب می‌شدند و روی دیوار خانه جا خوش می‌کردند، می‌شدند بخشی از جریان زندگی. گویا زن نقش‌بسته در تابلو عضوی از خانواده می‌شد. گویا اسب‌ها شیهه می‌کشیدند و سم می‌کوبیدند تا بوی علف تازه در خانه بپیچد. یادش به‌خیر نخستین روزهایی که گوبلن را می‌خریدند و نخستین رج‌ها را می‌بافتند، هربار با انبوهی از رنگ‌های گچی که از گوبلن جدا می‌شد و روی فرش می‌ریخت مواجه می‌شدند و چه مکافاتی می‌کشیدند تا رنگ‌ها را از تار و پود فرش جدا کنند. کمی که می‌گذشت بدنه گوبلن نرم‌تر می‌شد و دیگر رنگ برجسته‌ای رویش نمی‌ماند که بریزد و اسباب زحمت شود. آن‌قدر نخ بر تن سوراخ‌ها می‌پیچیدند تا بالاخره روز موعود فرا می‌رسید و گوبلن را برای قاب‌کردن به شیشه‌بری سر کوچه می‌بردند. آنها که حرفه‌ای‌تر بودند بخش‌هایی از گوبلن را با منجوق و پولک می‌بافند که زیبایی آن دو‌چندان شود و نقش و نگارش بیشتر به چشم بیاید. در ضمن نشان می‌داد که بافنده، هنر و سلیقه بیشتری داشته است و به قول خودشان گوبلنی چشم‌نواز می‌شد.


گره‌انداختن به جان طناب‌های باریک و بلند
مکرومه‌بافی یکی از هنرهایی بود که هرکسی سمتش نمی‌رفت. می‌گفتند این هنر مال اعیان و اشراف است. شاید به‌دلیل گران‌بودن کلاف‌های نخ مکرومه چنین تصوری داشتند؛ نخ هم که نه! طناب‌های مکرومه. به مکرومه‌بافی، طناب‌بافی هم می‌گفتند،چون نخ مکرومه ضخیم بود و به طناب شباهت بیشتری داشت. سر طناب را به نقطه‌ای متصل می‌کردند و آن‌قدر گره روی گره می‌زدند تا نقش مورد نظرشان حاصل شود. یادش به‌خیر! دوره‌ای کنار پایه میزها، به دستگیره کمد و کابینت و هر بیرون‌زدگی محکم دیگری که در خانه‌ وجود داشت یک نخ مکرومه گره خورده بود و تمام طول روز انتظار می‌کشید که یکی رد شود و چند رجی گره روی گره بزند تا کار تمام شود. بعدترها دوک مکرومه روی کار آمد و کار را آسان کرد. می‌گفتند ترکیه‌ای‌ها آن را به ایران فرستادند چون در سریال‌های ترکیه‌ای مشابهش را دیده بودند. خانم‌های ترک‌‌زبان بیش از سایر خانم‌ها جذب مکرومه‌بافی با آن دوک‌های سفید‌رنگ شدند. دیگر لازم نبود یک سر کار را به جایی وصل کنند. نخ را دور دوک می‌پیچیدند و برای گره‌زدن دوک را از سوراخ مورد‌نظرشان رد می‌کردند. این کار اجازه بافتن طرح‌های متنوع‌تری را می‌داد. ساعت‌ها دوک را از این سوراخ به آن سوراخ می‌بردند تا مچ دستشان به‌صدا درمی‌آمد. در همه خانه‌ها یک گلدان پتوس بود که به وسیله یک آویز مکرومه‌بافی شده از سقف آویزان بود،یا کوسن‌هایی که بین پشتی‌ها قرار می‌دادند تا دور تا دور اتاق جایی برای تکیه‌دادن وجود داشته باشد.



از نخ و قلاب تا رخت و لباس و رومیزی
قلاب‌بافی یکی از هنرهای دستی است که تاریخچه آن به سال1800 میلادی برمی‌گردد. ایرلند را می‌توان مهد این هنر دانست؛ هنری که نشان می‌داد برای بافت یک نوع از پارچه نیازی به 2تار و پود نیست و قلاب می‌تواند نقش گره انداختن به یکی از نخ‌ها را ایفا کند. در تمام سال‌هایی که قلاب‌بافی در دنیا رواج داشته، ایرانی‌ها نیز با بافت لباس‌های قلاب‌بافی نشان دادند که در این هنر مانند خیلی دیگر از صنایع‌دستی مهارت و ذکاوت دارند. دکوراسیون خانه‌ها پر شد از قلاب‌بافی‌های گردی که هر کدام نقش و نگار خودشان را داشتند. بعدترها بافتن نقش‌های سه‌بعدی مد شد. یک سالی هم در اواسط دهه70 بود که به تن عروسک‌های مو بلند، پیراهن سفید بلندی قلاب‌بافی می‌کردند. عروسک را وسط میز می‌نشاندند و دامنش را روی میز پهن می‌کردند. این فاخرترین و باشکوه‌ترین رومیزی‌ای بود که هر عروسی می‌توانست داشته باشد. اما عمر آن عروسک‌های همیشه عروس هم به سر رسید و آن میز رؤیایی را ترک کردند. اما قلاب‌بافی هنری زرنگ‌تر از گوبلن‌دوزی بود چون خودش را به قطار زمان رساند و در هر ایستگاه، لباسی به رنگ مردم همان ایستگاه به تن کرد و به اینجا رسید. حالا بر تن نیمکت خیلی از کافه‌ها، تزئینات رنگی رنگی خانه‌ها و حتی فنجان و گلدان‌های پاییزی خوش نشسته است و اجازه نمی‌دهد گرد فراموشی بر‌جانش بنشیند.



پوشاندن منجوق و ملیله به تار و‌پود زندگی
تزئین‌کردن لباس، چادر و قالی و روطاقچه‌ای با سنگ‌های قیمتی و شیشه‌ای یکی از هنرهای دستی قدیمی بانوان بود. زن‌های درباری سنگ‌ها و فلزات گرانبهایی که همسرانشان از سفر برایشان تحفه می‌آوردند را روی یقه لباس یا سربندشان می‌دوختند که هم به چشم بیاید و هم اینکه همیشه همراهشان باشد و بتوانند شکوه آن را به رخ بکشند. 
رفته رفته زنان دیگری که تمکن مالی چندانی نداشتند به فکر افتادند که با تکه‌ شیشه‌های رنگی و آینه و حتی کاشی شکسته‌هایی که دورشان را به دقت سمباده کشیده بودند همین کار را انجام دهند تا جلوه زیبایی به رخت و لباسشان ببخشند و آنها هم بتوانند خودی نشان دهند. شاید آن موقع فکرش را هم نمی‌کردند که این کار تبدیل به هنری فراگیر می‌شود و روزی می‌رسد که شیشه‌های ریز و رنگی به نام منجوق تولید می‌شود که قیمتی نیستند اما همین‌که روی پارچه جاگیر شوند، قیمتش خدا تومان با پارچه‌های دیگر توفیر خواهد داشت. بعدها نقش‌ها از سادگی خارج شدند و منجوق‌دوزی با نقوش گل و مرغ، بته جقه، گل و بته و انواع نقوش شکارگاه باب شد. لباس‌های مخمل و ابریشمی که رویشان منجوق‌دوزی می‌شد لباس‌های فاخری به‌حساب می‌آمدند که جز در مهمانی‌های مجلل جای نداشتند. بعدترها که لباس‌های پر زرق و برق از مد افتادند، از این هنر برای تزئین جا‌قلمی، زیر لیوانی، گلدان و تابلوهای قیمتی استفاده می‌شد. اما هنوز هم از منجوق‌بافی برای تزئین لباس‌ها استفاده می‌شود و می‌توان گفت تنها هنری است که همچنان ماهیت اولیه خود را حفظ کرده است.



میل‌های بافتنی خاطره شدند
یادش به‌خیر! روزهایی که مهر و محبت‌ها شال و پلیور می‌شدند و جان آدم‌ها را گرم می‌کردند. کمتر کسی پیدا می‌شود که با بافتنی آشنا نباشد. حتی آنهایی که دستشان به میل و کاموا نخورده است هم خاطراتی از روزهایی که مادر و مادربزرگ میل‌ها را تکان می‌دادند و رج به رج عشق می‌بافتند به یاد دارند. برخی دو میل می‌بافتند و برخی دیگر که می‌خواستند بافته‌های بزرگ‌تری تولید کنند کلاف را با میل‌های دوره، سر می‌انداختند؛ همان میل‌هایی که از هم جدا نبودند و در انتها با پلاستیک سیم‌مانندی به هم متصل می‌شدند که اجازه می‌داد دانه‌های اضافه‌تر از میل در آنجا جا خوش کنند تا نوبت‌شان برسد و یک رج بالا بروند. روزگاری نه چندان دور بافت ساده را همه بلد بودند؛ یکی زیر، یکی رو. حتی تا 2دهه پیش در مدارس هم زنگ حرفه و فن به آموزش بافتنی اختصاص داشت. اما نقش انداختن در رج‌های بافت یک مهارت به‌شمار می‌رفت. در هر خانواده‌ای مادربزرگ، عمه یا خاله بزرگ فامیل نقش انداختن در میانه بافت را بلد بود. از این‌رو دقایقی از دورهمی‌ها به آموزش فلان نقش بافتنی اختصاص داشت و فردی که نقش آموزگار را بازی می‌کرد با افتخار به همه می‌گفت که شال و لباس یا پتو و رومبلی فلانی را من یاد داده‌ام. نقش‌هایی مانند مارپیچ، راه‌راه، شاخ گوزنی، شطرنجی و کوک قطره‌ای محبوب‌ترین نقش‌هایی بودند که با جابه‌جا‌کردن دانه‌های زیر و رو ایجاد می‌شدند. روزگار خوش بافتنی‌های زیبا با روی کار آمدن ماشین‌های بافتنی و تولید انبوه لباس‌های بافتنی که اتفاقا قیمت کمتری در مقایسه با خرید کاموا و زحمتی که صرف بافت می‌شد داشتند، به سر رسید و میل‌های بافتنی نیز به خاطره‌های خانه مادربزرگ پیوستند.


سوزن‌زدن بر لباس‌های فاخر و درباری
سوزن‌دوزی یکی دیگر از مهارت‌های بانوان بود در روزگاری که پارچه‌ها تنوع چندانی نداشتند و لباس‌ها متحدالشکل دوخته می‌شدند. به محض پیشرفت مد و مدگرایی در زمینه پوشش و حجاب ایرانی، سوزن‌دوزی هم مثل هنرهای دیگر کمرنگ شد. اغلب بانوان‌زاده سیستان و بلوچستان را سردمدار هنر سوزن‌دوزی می‌دانند که هنوز هم در مراسم رسمی و جشن ازدواج و اعیاد بزرگ، نمونه اعلایی از لباس‌های سوزن‌دوزی‌شده را به تن می‌کنند. در گذشته سوزن‌دوزی برای بیشتر خانم‌های روستایی یک هنر نبود   بلکه یک مهارت به‌حساب می‌آمد. این یک مهارت بود که بتوانند روی پارچه‌ای ساده نقش و نگاری زیبا ایجاد کنند. محال بود شال ساده روی سرشان بیندازند چون به بی‌سلیقگی و بی‌هنری متهم می‌شدند. کافی بود یک تکه نخ رنگی و یک سوزن پیدا کنند آن موقع بود که از شال و لباس تنشان گرفته تا رویه پشتی و پرده و حتی روی گیوه‌شان سوزن‌دوزی کنند. جدال بین سر تیز سوزن و سرانگشتان نرم و نازک زنان و دختران گرچه نابرابر اما همیشگی و هدفمند بود که آنها را از ادامه مسیر بازنمی‌داشت. تنها لحظه‌ای، انگشت به دندان می‌گرفتند و به محض پاک‌کردن خون بیرون‌جهیده از سرانگشتشان با گوشه دامن، ادامه می‌دادند تا مبادا رد نقش از تسلط‌شان خارج شود. لباس‌هایی که نقش و نگار بیشتری داشتند به تن اعیان و به‌اصطلاح درباری‌ها خوش می‌نشستند و آنهایی که ساده‌تر دور‌دوزی شده بودند را زنان عامی به‌تن می‌کردند. اما حالا مراودات بانوان با نخ و سوزن، نهایتا به دوختن دکمه کنده شده پیراهن یا در حد چند کوک‌زدن ساده خلاصه می‌شود.


تزئین خانه با گل‌های مصنوعی
سال‌ها پیش گل‌های مصنوعی جزو لاینفک خانه‌ها بودند؛ آن هم نه گل‌های مصنوعی شیشه‌ای و فلزی که امروزه در بازار می‌بینیم! بلکه گل‌های کاغذی، روبانی، چینی و پارچه‌ای که بانوان خانه‌دار و دختران دم‌بخت با هزار ذوق و سلیقه می‌ساختند تا خانه را با آنها تزئین کنند و هر که آمد و چشمش به آنها افتاد به‌خود ببالند که چنین هنری دارند. گل‌هایی که با خمیر چینی درست می‌شدند زیباتر بودند اما همه هم و غم‌شان صرف مراقبت از آنها می‌شد که مبادا بچه‌ها موقع بازی به گلدان بخورند و گل‌ها روی زمین بیفتند و گلبرگ‌های نازک‌شان بشکنند. گل‌هایی که با تکه پارچه‌های خیاطی‌ها درست می‌کردند بادوام‌تر بودند چون هر موقع دلشان می‌خواست آنها را می‌شستند و اگر گوشه گلبرگی افتاده‌تر می‌شد کافی بود نخ و سوزن را بردارند و کوکی به آن بزنند. جالب‌ترین بخش گلسازی موقعی بود که ساخت گل‌های مشمایی مد شد؛ گل‌هایی که با کیسه زباله‌های رنگی ضخیم درست می‌شدند. حتی برخی ترجیح می‌دادند با مشماهایی که برای پوشک‌کردن بچه استفاده می‌شد و آن موقع به‌صورت متری هم در بازار موجود بود، گلسازی کنند. همه اینها تا زمانی که گل‌های نمدی و فومی روی کار بیایند خودنمایی می‌کردند. گل‌های نمدی اما دنیای گلسازی را متحول کردند. آمده بودند تا نشان بدهند ساخت گل‌های مصنوعی قبل از خودشان سوء‌تفاهمی بیش نبوده. در نهایت طولی نکشید که گل‌های مصنوعی نیز به وسایل گوشه انباری و سمساری‌ها پیوستند و برای همیشه همان جا گوشه‌نشین شدند.




 

این خبر را به اشتراک بگذارید