• چهار شنبه 5 اردیبهشت 1403
  • الأرْبِعَاء 15 شوال 1445
  • 2024 Apr 24
چهار شنبه 7 آذر 1397
کد مطلب : 39023
+
-

9سال پیش، عشرت در نوجوانی و برای فرار از شکنجه‌های شوهرش دست به جنایتی زد که او را به پشت میله‌های زندان کشاند

در آرزوی آزادی

داخلی
در آرزوی آزادی


داستان زندگی عشرت پر است از تلخی و سختی. 17سال بیشتر نداشت که به اتهام قتل شوهرش به زندان افتاد. شوهر معتادی که او را به مردان افغان می‌فروخت و زندگی را برایش جهنم کرده بود. در نهایت هم برای فرار از جهنمی که در آن گرفتار شده بود دست به جنایتی زد که زندگی‌اش را به سال‌های سرد زندان گره زد. هرچند عشرت پس از سال‌ها محاکمه در دادگاه کیفری استان تهران از اتهام قتل عمدی تبرئه و محکوم به پرداخت دیه شد اما حالا 9سال است که در آرزوی فراهم‌شدن مبلغ دیه صبح را به شب پیوند می‌زند تا بتواند دوباره طعم آزادی را بچشد. او از زندان و در گفت‌وگوی تلفنی با همشهری از جزئیات زندگی تلخ‌اش و اتفاقاتی می‌گوید که باعث شد در اوج نوجوانی خانه و خانواده‌اش را رها کند و با آمدن به پایتخت به زندگی با مردی تن دهد که تلخ‌ترین کابوس زندگی‌اش را رقم زد.


اهل کجایی؟
یکی از شهرهای خراسان.


چه شد که سر از تهران درآوردی و سرنوشتت اینگونه رقم خورد؟
ماجرایش مفصل است. من در خانواده‌ای پر جمعیت به دنیا آمدم. نوجوان که شدم دلم به درس و مدرسه خوش بود اما اتفاقاتی افتاد که نمی‌خواهم توضیح بدهم و باعث شد که من دیگر نتوانم در خانه پدرم بمانم. بعد از آن به تهران و خانه خاله‌ام آمدم. حدودا 16سالم بود و درس و مدرسه را رها کردم و در یک بوتیک مشغول به‌کار شدم. آنجا بود که با رحمت آشنا شدم.


رحمت مشتری بوتیک بود؟
نه. اما بعدا خودش می‌گفت که از وقتی مرا دید، عاشقم شد و برای همین یک روز دلش را به دریا زد و سراغم آمد و از من خواستگاری کرد. من او را نمی‌شناختم. برای همین ماجرا را برای خاله‌ام تعریف کردم و خاله‌ام چندبار با او حرف زد. مرد خوبی به‌نظر می‌رسید و با خانواده‌اش به خواستگاریم ام آمدند و به عقد هم درآمدیم.


از همان ابتدا معتاد بود؟
تا 6ماه اول چیزی نفهمیدم. در این مدت همه‌‌چیز خوب بود. اخلاقش خوب بود و احساس می‌کردم زندگی‌ام دارد سامان می‌گیرد اما بعد اخلاقش تغییر کرد. متوجه شدم شیشه می‌کشد و مشروبات الکلی مصرف می‌کند و از آن به بعد بدبختی‌هایم شروع شد. قرص‌هایی می‌خورد که آرام شود اما رفتارش را بدتر می‌کرد. تا اینکه شکنجه‌هایش شروع شد. می‌گفت که باید پول دربیاورم. مرا به مردان افغان می‌فروخت تا با پولش مواد بخرد. بعضی وقت‌ها هم از من سوءاستفاده می‌‌کرد. مردان افغان را به بهانه ارتباط با من به خانه می‌کشاند و با چاقو شکنجه‌شان می‌کرد و از آنها پول اخاذی می‌کرد. گاهی وقت‌ها ساعت 12شب دوستانش را به خانه می‌آورد و... همه اینها باعث شده بود که از او کینه به دل بگیرم.

می‌خواستم از کسی که باعث این همه شکنجه‌ام شده بود، انتقام بگیرم. با اینکه سن و سال زیادی نداشتم، یک شب که در خواب و از فرط مصرف مواد و الکل بیهوش بود، سراغش رفتم و با چاقو چند ضربه به او زدم. بعد هم از خانه فرار کردم و به خانه خاله‌ام رفتم.


همان موقع جانش را از دست داد؟
من تا چند روز نمی‌دانستم که مرده. تا اینکه همه‌‌چیز را برای خاله‌ام تعریف کردم و او گفت اگر واقعیت را به پلیس بگویم به من کمک می‌کنند. این شد که تصمیم گرفتم خودم را معرفی کنم.


خانواده‌ات از این ماجرا خبر داشتند؟
من چیزی به آنها نگفتم و آنها هم تا 2سال اول سراغی از من نگرفتند. اما بعد از آن از زندان با برادر بزرگم تماس گرفتم و همه حقیقت را به او گفتم. پدرم فوت شده بود و برادرم قول داد کمکم کند.


وقتی وارد زندان شدی چه احساسی داشتی؟
من تصور می‌کردم با توجه به شرایط وحشتناکی که داشتم، خیلی زود آزاد می‌شوم. در آن زمان فقط 17سال داشتم. هر روز فکر می‌کردم غروب که شد، اسم من را هم در کنار زندانی‌هایی که قرار بود آزاد شوند می‌خوانند و آزاد می‌شوم. شاید باورتان نشود اما یک سال اول با همین ‌رؤیا و آرزو گذشت. تا اینکه زنی را که در بند ما بود و در شرایطی سخت مرتکب قتل شده بود، قصاص کردند و به دار مجازات آویختند. آنجا بود که فهمیدم که ممکن است هرگز آزاد نشوم و باید به شرایط سخت زندان عادت کنم. اما مگر می‌شود عادت کرد؟ خوشبختانه در اینجا با توجه به سن و سالم و گذشته‌ای که داشته‌ام، مسئولان زندان خیلی مراقب من بودند که از طرف بقیه زندانی‌ها آسیب نبینم اما هر روز زندان برایم به اندازه یک سال می‌گذرد.


از جریان محاکمه‌ات بگو.
محاکمه‌ام حدود 7سال طول کشید. در همه این سال‌ها بلاتکلیف بودم و نمی‌دانستم سرنوشتم چه می‌شود. هر بار که مرا به دادگاه می‌بردند، قضات نمی‌توانستند حکم بدهند. می‌گفتند که تحقیقات پرونده ناقص است و دوباره پرونده به دادسرا برمی‌گشت. 5بار محاکمه شدم تا اینکه در آخرین محاکمه، به قتل شبه عمد و تحمل 6سال زندان و پرداخت دیه محکوم شدم.


در این مدت برادرت به‌دنبال گرفتن رضایت نبود؟
او تنها کسی بود که داشتم. پدرم فوت کرده بود و مادرم و بقیه بچه‌ها تحت حمایت کمیته امداد بودند. برادرم برای گرفتن رضایت خانواده مقتول خیلی تلاش کرد. وقتی به پرداخت دیه محکوم شدم، همه دار و ندارش را فروخت و با قرض‌گرفتن از دوستش 40میلیون تومان جور کرد. همان موقع، زنی که مدعی بود خیر است و کاری می‌کند که آزاد شوم، برادرم را فریب داد. 50میلیون تومان او را گرفت و گفت بقیه دیه را جور می‌کند اما همه آن پول را بالا کشید. حالا آن زن هم در زندان است و همه زندانی‌ها او را می‌شناسند.


تا چه زمانی باید در زندان باشی؟
حکم حبسم 6سال بود که 3سال قبل تمام شد. حالا 3سال است که به‌خاطر دیه در زندانم و اگر این مبلغ جور نشود باید حالا حالاها در زندان بمانم. هیچ‌کسی را ندارم که کمکم کند. برادرم هم دیگر پولی برایش باقی نمانده است. تنها امید من کمک خیران است. امیدوارم با کمک آنها بتوانم دوباره طعم آزادی را بچشم.


اگر از زندان آزاد شوی، چه کار می‌کنی؟
فکر می‌کنم ماه‌ها طول بکشد که از نظر روحی آرام شوم. برادرم گفته که مرا به خانه‌اش می‌برد تا همه خاطرات تلخ گذشته را فراموش کنم. خودم هم دلم می‌خواهد که کنار برادرم بمانم. دلم می‌خواهد درسم را ادامه بدهم. چون فقط تا دوم راهنمایی خوانده‌ام و دلم می‌خواهد در آینده یک زندگی آرام و عادی داشته باشم.


چشم انتظار کمک خیرین

شیرین چراغ‌پور، وکیل عشرت که برای رهایی او از زندان تلاش زیادی کرده است در گفت‌وگو با همشهری می‌‌‌گوید: با تلاش‌های انجام شده، تا‌کنون بخش کمی از مبلغ دیه فراهم شده است.  برای آزادی عشرت از زندان، افراد خیر می‌توانند کمک‌های خود را به شماره کارت ۵۰۴۷۰۶۱۰۳۵۲۱۸۴۴۱ به نام شهرزاد همتی پل سنگی واریز کنند.

این خبر را به اشتراک بگذارید