• شنبه 1 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 11 شوال 1445
  • 2024 Apr 20
یکشنبه 6 آبان 1397
کد مطلب : 35706
+
-

راننده‌های شهرهای دور در تهران چه می‌کنند و چگونه روزگار می‌گذرانند؟

صندلی عقب

روایتی از حضور ناخواسته در صحنه گفت‌وگوی خبرنگار با راننده

صندلی عقب

شهرام فرهنگی

زندگی گاهی خیلی سخاوتمند است. در موقعیت اتاق تاکسی این انعام به این شکل داده می‌شود که... که وقتی نا نداری تنت را بعد کاری روان‌کش از روی صندلی تاکسی بلند کنی و پرتاب شوی به کناره‌های بزرگراه، آنجا که خط‌های راه‌راه کشیده‌اند، و منتظر بمانی بلکه یکی جیغ و بوق، فحش و عربده‌های پشت سر را بپذیرد و ته کفش روی پدال ترمز بگذارد... درست در همین لحظه‌هایی که در شبی بی‌حتی یک ستاره در آسمان، سیاه قاطع، از پشت شیشه تاکسی به آسمان نگاه می‌کنی و در ذهنت چیزی جز عذاب بیرون انداختن تن از تاکسی نمی‌گذرد، صدای راننده می‌آید که خبر می‌دهد مسیرش از جایی می‌گذرد که تو را راحت به نزدیکی‌های خانه می‌رساند. یا روزهایی که گوش‌هایت برای شنیدن گزارش یک مسابقه فوتبال یا متن یک سخنرانی یا خبری مهم بی‌قرارند، راننده تاکسی رادیو را روی موجی تنظیم می‌کند که تو نیاز داری. یا وقت‌هایی که دنبال سوژه برای نوشتن از راننده تاکسی می‌گردی و ناگهان مردی که روی صندلی کمک راننده نشسته، رو می‌کند به راننده و می‌گوید: حسینی هستم، خبرنگار واحد مرکزی خبر. با لحنی کمی، کمتر عصاقورت داده از آنچه در تلویزیون قورت داده‌اند، به راننده حالی می‌کند که خیلی برایش جالب است که آقای راننده از ارومیه آمده ‌است و در تهران مسافرکشی می‌کند. راننده به خبرنگار واحد مرکزی خبر اینطور خبر می‌دهد که خیلی‌ها مثل او هستند. حداقل 14نفر مثل خودش از ارومیه آمده‌اند و در تهران مسافرکشی می‌کنند. خبرنگار واحد مرکزی خبر به تکراری‌ترین روش ممکن خودش را مشتاق به شنیدن حرف‌های راننده نشان می‌دهد. می‌گوید: «چقد جالب! داشتم فکر می‌کردم که روی این سوژه فعالیت راننده‌های شهرستان‌ها در تهران کار کنم. چقد خوب، چقد جالب... . به‌نظرت اگه یه شب با شما و دوست‌هاتون قرار بذاریم، مشکلی نیست برای تهیه گزارش بیاییم.... راستی شب‌ها کجا می‌خوابید؟ چند نفرید؟». راننده تاکسی برایش توضیح می‌دهد که غیر از ارومیه از جاهای دیگر هم هستند. دنده پژو سخت جا می‌رود، دنده وسط حرف‌هایش گیر می‌کند. هربار جان می‌کند تا دنده برود سرجا و ترافیک بزرگراه نیایش هم عظمتش را از هر سوی به رخ می‌کشد. دنده که جا رفت، حرفش را ادامه می‌دهد، می‌گوید شب‌ها در میدان دانشگاه می‌خوابند. میدان دانشگاه را بلدی؟ نزدیک ته‌ته‌های غربِ تهران است؛ محوطه‌ای که در آن تمام راننده‌هایی که از شهرستان‌های دور برای مسافرکشی به تهران آمده‌اند آنجا پارک می‌کنند و در اتاق اتومبیل به خواب می‌روند تا صبح فردا که دوباره تا جایی که مسافر در تهران روی زمین مانده باشد، سوار کنند و دوباره به میدان دانشگاه برگردند و درون اتومبیل بخوابند تا فردا که... . او می‌گوید خیلی زیاد هستند. خبرنگار واحد مرکزی خبر دوست دارد بیشتر بداند، مثلا دلش می‌خواهد این را هم بداند که «راننده تاکسی‌های تهران چه برخوردی با این هجوم راننده به کسب و کارشان دارن؟ اعتراضی چیزی نمی‌کنن؟ باید عصبانی باشن، بالاخره شما دارید مسافر اون‌ها رو جابه جا می‌کنید دیگه، اینطور نیست؟ اعتراضی، چیزی نمی‌کنن؟». راننده او را در جریان می‌گذارد که عصبانی می‌شوند و اتفاقا خیلی هم عصبانی می‌شوند. درحد درگیری‌هایی که در فیلم‌های سینمایی، مثلا در «مغزهای کوچک زنگ زده» می‌توانید روی پرده ببینید. خبرنگار واحد مرکزی خبر، هیجان‌زده می‌شود. سوژه را پسندیده است. از راننده اجازه می‌خواهد اسم و شماره تماسش را داشته باشد. می‌گوید همین فردا سوژه را در شبکه مطرح می‌کند تا تأییدش را بگیرد و گروه برای تهیه گزارش اعزام شوند. اسمش قادر است. قادر شماره‌اش را می‌گوید و راننده در گوشی‌اش وارد می‌کند. می‌گوید: «پس گفتی قادر، باشه قادر من باهات تماس می‌گیرم که قرار رو بذاریم. اون وقت بقیه بچه‌هاتون هم حاضرن حرف بزنن؟ راستی زن و بچه هم داری؟» قادر به هر دو سؤال می‌گوید بله. و سؤال بعدی اینکه «سخت نیست؟ مگه تو شهر خودتون کار نیست؟» راننده خیلی خونسرد حالی‌اش می‌کند که سخت هست ولی کار نیست، می‌گوید در ارومیه مغازه جوشکاری داشته ولی  از بس  هیچ‌کس برای جوش دادن به مغازه‌اش نیامده، بسته و آمده تهران مسافرکشی. روزی 100،120 کاسبی می‌کند، روزی 50هم هزینه خوراک خودش و اتومبیل می‌شود. خبرنگار واحد مرکزی خبر دیگر به محل پیاده شدنش نزدیک شده، او پیش از پیاده شدن چند سؤال دیگر هم درباره حمام و پلیس از راننده می‌پرسد که چون پاسخ‌شان بدیهی است، نیازی به آوردن‌شان در گزارش نیست. ادامه مسیر هم به سکوت گذشت.

* شب‌ها در میدان دانشگاه می‌خوابند؛  محوطه‌ای که در آن تمام راننده‌هایی که از شهرستان‌های دور برای مسافرکشی به تهران آمده‌اند آنجا پارک می‌کنند و در اتاق اتومبیل به خواب می‌روند تا صبح فردا که دوباره تا جایی که مسافر در تهران روی زمین مانده باشد، سوار کنند و دوباره به میدان دانشگاه برگردند و درون اتومبیل بخوابند
 

این خبر را به اشتراک بگذارید