ایرانیان ساکن در اروپا چطور زندگی میکنند و درس میخوانند؟
سالهای دور از خانه
گزارش همشهری از وضعیت ایرانیهایی که در کشورهای اروپایی زندگی میکنند
شبنم سیدمجیدی
در دهههای اخیر، ایرانیان به دلایل مختلف ترجیح دادهاند زندگی در مکانهای دیگر دنیا را، چه بهطور موقت و چه بهطور دائم تجربه کنند. همیشه آمریکا مقصد اول ایرانیان بوده است اما خیلی از آنها کشورهای اروپایی و بهخصوص اروپای غربی را برای مهاجرت ترجیح دادهاند. تا سال 2017طبق آمار 70هزار ایرانی مهاجر در انگلستان زندگی میکنند. در آلمان 120هزار مهاجر ایرانی ساکن هستند. در سوئد 63هزار نفر ایرانی زندگی میکند و 28هزار نفر دیگر نیز که در سوئد به دنیا آمدهاند، حداقل یک پدر یا مادر ایرانی دارند. در هلند 38هزار نفر ایرانی و در فرانسه بیش از 15هزار نفر ایرانی ساکن هستند. در اتریش جمعیت کمتری از ایرانیان مهاجر یعنی حدود 12هزار نفر ساکن شدهاند و در کشورهای سوئیس و بلژیک هم وضعیت به همینگونه است. مهاجران معمولا به تبع تغییر جغرافیا و ناسازگاری فرهنگی، برای کشورهای میزبان مشکلات بسیار زیادی بهوجود میآورند. تحقیقی که در دانشگاه آمستردام انجام شده است، نشان میدهد ایرانیان مهاجر در اروپا یکی از جالبترین گروههای مهاجر برای مطالعه هستند. طبق نتایج این تحقیق که در کشورهای اروپای غربی و با طرح پرسشنامه میان 950ایرانی انجام شده است، ایرانیان بهعنوان مهاجرانی با مهارتهای بالا و تحصیلات عالی شناخته میشوند که در مقایسه با مردم بومی آن کشور و دیگر مهاجران، بسیار متمایز هستند. نتایج این تحقیق نشان میدهد که بیشتر ایرانیان ساکن اروپا در مشاغل خوبی مشغول به کارند و اکثریت آنها از درآمدشان ابراز رضایت کردهاند. اما اختلافات فرهنگی و اجتماعی میان ایرانیان و کشور میزبان بسیار بالاست.
دوری عادی نمیشود
ایرانیهای خارجنشین میگویند دوری از ایران حتی با گذر زمان هم عادی نمیشود. نیکو سالهاست که ساکن لندن است. در شرکت خوبی مشغول کار است. اینجا ازدواج کرده و همینجا 2فرزندش را در سالهای دوری از خانه به دنیا آورده است؛ از همان ایرانیهای موفق اروپا که شاید خیلیها دلشان بخواهد جای او باشند اما خودش میگوید: اروپا همهاش قشنگی نیست؛ تا مدتها درگیر نامه بازی، ایمیل و کالج و کار بودم و از زندگی هیچ نمیفهمیدم. اما بالاخره زمانی میرسد که فکر میکنی دیگر بعد از این همه سال خارج از ایران زندگی کردن مرحله افسردگی ناشی از مهاجرت را گذراندهای و از سختیهای یک غریبه بودن و هیچچیز نداشتن گذر کردهای. احساس میکنی تأثیرات مثبت فرهنگی روی خودت را دوست داری، کوچهها و خیابانها برایت آشناست، با همسایهها سلام و علیک داری و به آدمها در خیابان آدرس میدهی. اما همین چند وقت پیش یکبار صدای یک کلاغ را از جلوی پنجره شیروانی خانه روبهرویی شنیدم. اینجا کلاغ ندارد، فقط زاغ دارد. خودم خندهام گرفت. روزی که ایران را ترک میکردم به صدای کلاغ فکر نکرده بودم. تا به حال دلتنگی برای کلاغها را شاید هیچکس تجربه نکرده باشد، مگر یک مهاجر دور از وطن. به همین راحتی میفهمی این آتش زیر خاکستر دلتنگی است و قرار است تا زنده هستی همراهت باشد.
مشکل ارتباط برقرار کردن
ایرانیهایی که به کشورهای اروپایی میروند، با توجه به هزینههای بالای گرفتن ویزای کار، بیشتر با ویزای تحصیلی اقدام به مهاجرت میکنند. یکبار در سال2013 با بالا رفتن قیمت ارز و تحریم بانکها دانشجوها دچار مشکل شدند و یکبار هم حالا که قیمت یورو به چند برابر خود رسیده است. مینا 30ساله است و از 9ماه پیش با گرفتن ویزای تحصیلی به تنهایی به آلمان مهاجرت کرده است. میگوید: در یکی از رسانههای ایران صاحب شغل بودم اما کم و دیربهدیر حقوق میگرفتم. دوست داشتم مهاجرت کنم. عزمام را جزم کردم و پذیرش دانشگاهی گرفتم. در اینجا کار برای همه هست. آلمان جمعیت پیری دارد و همهجا بهدنبال نیروی جوان هستند. برای کار به هر جایی مراجعه میکنی نخستین سؤالی که میپرسند این است که از کی میتوانی شروع کنی؟ اما اول باید کالج زبان را به پایان برسانم. تا زبانم تکمیل نشود، نمیتوانم بهراحتی کار کنم یا با دیگران ارتباط برقرار کنم. زبان بسیار سختی دارند و یکی از بزرگترین مشکلاتم اینجا همان مسئله ارتباط برقرار کردن است. او در ادامه راجع به خرج و مخارج زندگی در هامبورگ میگوید: زمانی به آلمان آمدم که قیمت هر یورو 5هزار تومان بود، اما الان دیگر نمیتوانم روی کمکهای مالی پدرم از ایران حساب باز کنم؛ یا باید خودم کار کنم یا به ایران برگردم. کالج زبان به تنهایی ماهانه 500یورو هزینه دارد. اول که به اینجا آمدم در یک نانوایی مشغول کار شدم و صبحها ساعت 4صبح بیدار میشدم. کار من البته غیرقانونی بود به همینخاطر به افرادی مثل من حقوق کمتری تعلق میگیرد اما خوشبختانه اینجا کار زیاد هست. مینا ادامه میدهد: مشکل بزرگی که این کشور دارد، نبود خانه است. خانه خیلی کم پیدا میشود و به دانشجوها و مهاجرها خیلی کمتر خانه میدهند چون فکر میکنند از پس پرداخت هزینه اجاره برنمیآیند. شانس بزرگی که دارم این است که با دوستم همخانه شدهام و از من اجاره خانه نمیگیرد. مینا میگوید: اگر در ایران کار مناسب با درآمد مکفی داشتم هرگز این همه رنج و دوری را تحمل نمیکردم و به اینجا نمیآمدم. به هر حال اروپا هم آن مدینه فاضلهای نیست که خیلیها از آن سخن میگویند و در اینجا باید همهچیز را از صفر شروع کنی و من هنوز اول راهم.
دانشجوهای خارج نشین قربانی شدند
رضا 22ساله که در حال خواندن پزشکی در صربستان است با مشکلات مشابهی دست و پنجه نرممیکند. میگوید: وقتی من به اینجا آمدم دلار 3هزار تومان بود و حالا 15هزار تومان است. مشکلات انتقال پول به اینجا نیز که خودش داستان دیگری است. میگوید هر سال حداقل 30هزار یورو به شکل نقدی به اینجا میآورم که بخش اعظم آن خرج تحصیلم میشود. او ادامه میدهد: با توجه به محدودیت انتقال پول، پولها را در لباسهایم قایم میکنم. واقعا این کار را میکنم! او ادامه میدهد: همه دانشجوها چنین قدرت مالیای ندارند که بتوانند این پولها را از خانوادههایشان بگیرند. با گرانتر شدن ارز بیشتر دانشجویان مجبور شدند منتظر بمانند و حتی موعد مقرر دانشگاه برای پرداخت پول را از دست بدهند. رضا میگوید: ما اینجا قربانی شدهایم. الان خیلی از دوستانم دنبال مشاغل پارهوقت هستند.
رضا با گفتن اینکه من برای پیشرفت و کار به اینجا آمدهام، میگوید: اینجا آمدن به درد آدمهای پرتلاش میخورد. اگر در ایران کسی اهل تلاش و کوشش باشد، میتواند اینجا هم موفق شود. اما اگر اینگونه نیست، اینجا هم اصلا نمیتواند به جایی برسد.
هر وقت پای درددل ایرانیهای خارجنشین مینشینید، میگویند مهاجرت میتواند برای یک آدم خوب باشد و برای یکی دیگر نه. هر کس با توجه به ظرفیت و پتانسیل خود میتواند مقصد زندگی را انتخاب کند. اگر ظرفیت تغییر، تطابق با قوانین کشور جدید، یاد گرفتن یک زبان دیگر، دوری از خانواده و عزیزان، احترام به حقوق دیگران، تحمل سختیهای مالی در سالهای اولیه و... را داشته باشند، زندگی در اروپا میتواند افقهای جدیدی را به روی آنها باز کند.