• پنج شنبه 30 فروردین 1403
  • الْخَمِيس 9 شوال 1445
  • 2024 Apr 18
یکشنبه 17 دی 1396
کد مطلب : 3406
+
-

پهلوانی‌ که مدالش را از مردم شهر گرفت

گزارشی‌از محله خانی‌آباد‌که زنده‌یاد غلامرضاتختی‌در آن قهرمان جهان شد

غلامرضا تختی
پهلوانی‌ که مدالش را از مردم شهر گرفت

محمدصادق خسروی‌علیا:

آسمان محله بغض دارد، سوز و سرما و باران تهران همه را مچاله کرده. دی آمده،‌ماه اول سرما. سرمای امشب یاد و خاطر سوز زمستان نیم قرن پیش را برای اهالی کم‌جمعیت قدیمی اینجا زنده می‌کند. زمستان1346. هفدهم دی‌ماه. صبحگاه سرد و تلخی که جهان‌پهلوان تختی به‌طور رمزآلودی چشم از دنیا بست. حادثه‌ای که همه مردم را در شوک فرو برد. اینجا محله خانی‌آباد است که بعد از انقلاب خیابان تختی نامگذاری شد. جایی که خانه جهان‌پهلوان در میانه آن قرار دارد اما حالا با گذشت سال‌ها کمتر رهگذری می‌داند که اینجا کجاست و چرا نام این خیابان تختی است. باورش سخت است خانه تختی در گوشه پیادروی خیابانی با نام اوست ولی کمتر کسی آن را می‌شناسد. هیچ تابلو و نشانه‌ای که نشان دهد این خانه قدیمی ماوای مردی بوده که روزگاری برای کمک به مردم زلزله‌زده و فقیر آستین بالا زد و حیاط همین خانه را انبار کمک‌های مردمی کرد و فرستاد بوئین‌زهرا وجود ندارد. حالا این خانه تبدیل به تولیدی شده که چند سال است به‌دلیل رکود متروکه شده. نه‌تنها این خانه که محله خانی‌آباد نیز یاد و خاطر تختی را دیگر چندان به یاد نمی‌آورد و فراموش کرده است.

حاج ابراهیم 65ساله همسایه تختی بوده، خانه‌شان درست پشت خانه او و مشرف به خیابان است. او در این محله به دنیا آمده و تختی را خوب به‌خاطر دارد. «انگار هنوز پشت رل نشسته و هر روز با آن بنز170 سبز رنگ از این خیابان می‌گذرد و به خانه‌اش می‌رود. پهنای این خیابان همین اندازه بود. الان یک طرفه است آن موقع دوطرفه بود. حالا آسفالت شده و آن موقع سنگفرش بود. در این محله ساختمان بلند نداشتیم. همه خانه‌ها یک طبقه بود با کوچه و پس‌کوچه‌های تودرتو و باریک. کوی و برزن‌هایی که گذرگاه مردان بزرگ و بی‌ادعا بود. این محله زمانی گود کشتی باغچالی و زورخانه داشت، همه زیر خاک رفتند. فقط همین بغل مسجد حاج قندی است که 70سال پیش ساخته شده.

این بنای مقدس شاهد اتفاقات بزرگ آن روزگار است. مسجد در چند قدمی خانه مرحوم تختی است. یادم هست وقتی پهلوان داشت برای زلزله‌زدگان بوئین‌زهرا کمک جمع‌آوری می‌کرد علاوه بر حیاط خانه‌اش این مسجد هم پر از اقلام کمکی اهالی محل شده بود. آن موقع همه جوان‌های محل تب کشتی داشتند مثل خود من. همه فکر می‌کردند این کشتی است که تختی را تبدیل به پهلوانی پر طرفدار کرده، اما واقعا اینطور نبود، تختی مرام و معرفت پهلوانی داشت. جهان‌پهلوان درقلب مردم بود، آنقدر که برد و باختش در کشتی معنا نداشت. از مسابقات که بر می‌گشت حلقه‌های گل نثارش می‌کردند و روی دستان مردم بدرقه می‌شد. همیشه در کشتی برنده نبود، چندین بار باخت. یک‌بار بدون مدال آمد، اما باز از او استقبال پرشور شد. تختی پهلوان زندگی بود و برنده مرام و معرفت. کشتی بهانه‌ای شد که این جوانمرد را مردم بشناسند. »

حاج عزت یکی دیگر از اهالی قدیمی محله است. او می‌گوید:‌ «اگر سراغ محله‌های قدیمی تهران را بگیرید در هر کوچه و خیابانش حداقل یک خانواده پیدا می‌شود که از قدیمی‌های محل باشد. اما کوی و برزن‌های خانی‌آباد بعداز جهان‌پهلوان به‌طورغریبی تنها ماند. محله‌ای که روزگاری صمیمی‌ترین و نامی‌ترین محله تهران بود، یک دفعه اسیر خاموشی و سردی شد. قدیمی‌ها می‌گویند تختی با رفتنش، آفتاب و روشنی محله را هم با خود برد. 50سال می‌گذرد. خانی‌آباد در میان بازارهای بزرگ و زنده تهران است اما بی‌رمق و کم‌رفت‌وآمد به حیات خود ادامه می‌دهد. اگر خرمافروشان نبودند خیابان تختی به کلی خاموش می‌شد. سایه خرمافروشان نبود همین انگشت شمار آدم هم پای‌شان را در این خیابان و این محله نمی‌گذاشتند. »

حالا خیلی از همدوره‌ای‌های تختی اسیر خاک شده‌اند. بازمانده‌های انگشت شماری باقی مانده‌اند مانند حاج خیرالله امیری کهنه‌کار 86ساله‌ای که در دهه 40روزهایی که هنوز تاریخ تختی را به‌خاطر می‌آورد هم وزن و رفیق گرمابه و گلستان پهلوان بود. بارها با جهان‌پهلوان پنجه در پنجه شده اما هرکس از او بپرسد می‌گوید تختی خیلی حریف قدری بود هیچ‌کس نمی‌توانست پشتش را به خاک برساند. من همیشه خاکش شدم. همه هم‌قطارهای تختی که در آلبوم عکس‌های قدیمی در کنار پهلوان لبخند می‌زنند و روزگاری تیم صیاد نقره و طلا در ایران لقب گرفته بودند هم مانند خیرالله می‌گویند هیچ‌گاه نتوانسته‌اند پشت او را به خاک برسانند. اما همه خوب می‌دانند که هرچند تختی کشتی‌گیر قابلی بود امادوستانی که هم‌وزن او بودند بی‌شک بارها در تمرینات پشت پهلوان را به خاک رسانده‌اند. اما هیچ‌گاه نمی‌توانید از زیر زبان آنها حرفی از شکست تختی بیرون بکشید.

خیرالله هنوز نام تختی ورد زبانش است. داغ تختی برای او هیچ‌وقت سرد نمی‌شود. روزی نیست که به تختی فکر نکند. روزگاری باشگاه دخانیات دستش بوده و مربی کشتی آنجا بوده اما بعداز تختی دیگر هیچ‌گاه میلش نکشید با حریف تمرینی دیگری پنجه در پنجه شود. کشتی گرفت اما نه مانند روزهای طلایی. حاج خیرالله این روزها کسالت دارد. کم صحبت می‌کند و می‌گوید انرژی‌اش را می‌خواهد بگذارد برای مراسم یادبود تختی. مراسمی که بعد از مرگ پهلوان هر سال سرخاکش در ابن‌بابویه برگزار می‌کنند و یکی از بانیان آن همین خیرالله است. رفیق کهنه‌کار پهلوان نامدار صحبت‌هایش را با خاطره‌ای از تختی پایان می‌دهد: «مردانگی در تار و پود او تنیده شده بود. اردو که می‌رفتیم کشتی‌گیران شهرستانی هم در کنارمان بودند. آن موقع تمسخر لهجه شهرستانی خیلی باب بود حتی در برنامه‌های طنز رادیو و تلویزیون این موضوع دیده می‌شد. در آن فضا و در آن دوران تختی اجازه نمی‌داد بچه‌های تیم با لهجه هم‌تیمی‌های شهرستانی را به سخره بگیرند. می‌گفت عزت و بزرگی آدم به اخلاق و عملش است نه به زبان و لهجه‌اش.»

بازارچه اسلامی یکی از نقاطی است در محله خانی‌آباد که هنوز می‌توان سراغی از پهلوان گرفت. اهالی از قدیمی‌ها شنیده‌اند که پهلوان هر وقت غصه‌دار بوده می‌آمده گوشه سمت چپ بازارچه به دیوار تکیه می‌داده و ایستاده زل می‌زده به خیابان سنگفرشی که حالا نامش خیابان تختی است. حالا علمک گاز از گوشه سمت چپ این بازارچه بالا آمده است. قدیمی‌ها محله را تنها گذاشته‌اند و خیلی از کاسبان و اهالی پیر و جوان‌های این محل نمی‌دانند اینجا محله تختی است. نمی‌دانند بازارچه اسلامی محرم اسرار مرد بزرگی بود که همه رازهایش کشف نشد. مردی که حتی کوچش همچنان رمزآلود است. جوانان محله خانی‌آباد وقتی می‌شنوند که همسایه تختی هستند، برق در چشمانشان موج می‌زند و می‌گویند: «از اینکه روی زمینی که روزگاری جهان‌پهلوان گام‌برمی‌داشته، قدم می‌گذاریم احساس غرور و افتخار می‌کنیم.»

خانه‌ای اسیر بی‌مهری است

 پشت در خانه یک دالان 9متری در انتظار ایستاده که به سمت تاریکی می‌رود. چند قدم جلوتر انگار وارد دالان تاریخ می‌شوید و به گذشته بازمی‌گردید؛ روزهایی که خبر زلزله بوئین زهرا و داغ مردم زلزله‌زده همه را در غمی فرو برده بود. جهان‌پهلوان در میان عده‌ای از خیران به سرعت وارد دالان خانه می‌شود و از راهروی سمت چپ خود را به حیاط 200مترمربعی می‌رساند. بسته‌های نان خشک،  قمقمه‌های پر از آب،  پتوهای لای ملحفه پیچیده شده و کارتن‌های کنسرو،  درخت شاه توت قد خمیده وسط حیاط و حوض آبی رنگ را محاصره کرده است. درهای 4اتاقی که به روی حیاط باز می‌شود، باز است. زن‌ها در حال بسته بندی کمک‌های مردمی به زلزله‌زدگان بوئین‌زهرا هستند و مردها پابه‌پای پهلوان شهر در تکاپوی تهیه اقلام بیشتر. تختی درسالن 24متری خانه ایستاده؛  سالنی که در کودکی‌اش وقتی زمستان بود، پاتوق تمرین کشتی او با برادر می‌شد. به شاه توت وسط حیاط خیره می‌شود؛ به درختی که زیر سایه‌اش ورزش باستانی می‌کرد؛ درختی که زیر سایه آن خاطره‌انگیزترین تصاویر و عکس‌های جوانی‌اش در قاب دوربین جاودانه شد. حالا این خانه تاریخ‌ساز تنها مانده است،  حیاط خالی است، درخت پیر را برگ‌های زرد رنگ محاصره‌کرده،  خشت‌‌خشت دیوارها اسیر سکوت و بی‌مهری است. خانه‌ای که تختی در آن به دنیا آمد و زندگی کرد،  سال‌ها پیش - تقریبا 2سال قبل از کوچ جهان پهلوان - فروخته شد. بدون آنکه تغییر قابل توجهی در ساختار این خانه 650متری ایجاد شود،  صاحب جدید آن را تبدیل به کارگاه نساجی کرده است. کارگاه تا سال‌ها دوام آورد اما اسیر رکود بازار شد. صاحب خانه امیدوار است با فروش خانه به سازمان میراث فرهنگی،  شهرداری و... خانه به‌دست کلنگ بساز و بفروش‌ها نیفتد و یاد قهرمان و پهلوان شهر زنده بماند.

این خبر را به اشتراک بگذارید