• پنج شنبه 6 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 16 شوال 1445
  • 2024 Apr 25
سه شنبه 3 مهر 1397
کد مطلب : 31652
+
-

فراتر از زندگی مثل همینگوی، مالرو، مارکز و شاملو

یادداشت
فراتر از زندگی مثل همینگوی، مالرو، مارکز و شاملو

فریدون صدیقی‌ | روزنامه‌نگار:

اهمیت زنده‌بودن رسانه‌ها به زندگی‌کردن پویای آنان است و عظمت آنان به فراتر رفتن از خود زندگی است؛ این را همینگوی، مالرو، مارکز و آقای شاملو هم می‌دانند. این را از خلال نوشته و نانوشته‌های آنان- سفیدخوانی‌ها- در گفت‌وگو، گزارش، تحلیل، خبر و تصویر هم می‌توان یافت و یا باید یافت و به همین دلیل است که روزنامه‌نگاران به جز آنچه گفتم سهمی هم در کشف و خلق ادبیات و هنر دارند و یا باید داشته باشند تا روزنامه‌نگار خوانده شوند تا رسانه نامیده شوند؛ هر چند که ژورنالیسم ادبیات خاص خود را می‌سازد و به همین خاطر هم اغلب از سوی ادبا متهم به تخریب زبان پاک و غنی هر سرزمینی می‌شود- که بماند- تامل این یادداشت اشاره به وظیفه جدی، جلیل و با وسواس بسیار رسانه‌ها در این روزگار عبوس و تلخ دارد و آن همدلی و همگامی جمعی آنان- اتحاد- است تا بتوان مشکلات روزافزا و گاه طاقت‌سوز را مدیریت کرد.

وظیفه‌ای ملی که همه رسانه‌ها به‌رغم تفاوت آرا اما رودررو با واقعیتی عینی به نام وحدت ملی، منافع ملی و مصالح ملی باید بر آن پای فشارند؛ یعنی متولیان جریان‌های سیاسی، اقتصادی کارگزار و یا صاحب رسانه بر آن اصرار ورزند- وگرنه همه صداهای خواندنی، دیدنی و شنیدنی فرجامی جز بیماری و میرایی ندارند و متاسفانه باید بگویم بیماری در روزگار صدای بی‌صدای رسانه‌های ما نه محتمل که حتمی است. تن بیمار، رنجور و درمانده نه‌تنها قادر به نجات خود که بی‌گمان ناتوان از ایفای رسالت ملی به عنوان رسانه‌های رسمی و عمومی است. نسخه ساده التیام درد و شفای عاجل نه فقط حضور رسانه‌ها که اقبال عمومی در خواندن و دیدن آنهاست. تردید نباید داشت هرگونه راه‌حلی در گرو همگرایی و وحدت است؛ یعنی در شرایط اکنون ما، حیات تنها در تمایز و تفاوت و تناقض آرا نیست بلکه در همبستگی ملی است که بتوان با ناراستی‌ها و کاستی‌ها جنگید؛ جنگیدن برای پیروزی و پیروزی برای پیشرفت که امیدوارم نتیجه آن، همبستگی به مفهوم واقعی و حقیقی باشد.

بر این باورم که حالا و اکنون که عرصه بر رسانه‌های رسمی به غایت تنگ است، مسئولان معزز باید واقع‌بین باشند که اولین نشانه واقع‌بینی اطلاع‌رسانی به‌هنگام رسانه‌ها و تولید خرد از سوی آنان است. باید بدانیم که آگاهی و رنجوری علم همواره موجب نقصان در اندیشه و اعتقاد است و می‌دانیم اندیشه و اعتقاد عاملی درونی و گوهری وجودی برای هر روزنامه‌نگار راستین و اساسا هر انسان حق‌جوست.

پرسش این است آیا در تجلی اندیشه و پیشرفت، هنر و ادبیات خلق می‌شود؟ حتما.  پس آیا با سرگشتگی، اضطراب و عدم‌امنیت شغلی روزنامه‌نگاران چنین آرزویی دور از دسترس است؟ یا اینکه روزنامه‌نگار حرفه‌ای کسی است که همیشه امیدوار باشد تا همیشه مخبر رویدادهایی باشد که فراتر از زندگی می‌روند؟  آیا ما که خود را جویندگان جهان فردا می‌دانیم در کوچه بن‌بست مانده‌ایم؟

این خبر را به اشتراک بگذارید