• جمعه 31 فروردین 1403
  • الْجُمْعَة 10 شوال 1445
  • 2024 Apr 19
شنبه 31 شهریور 1397
کد مطلب : 31235
+
-

مرگ یک همسایه

داستانک
مرگ یک همسایه


دیروز همسایه من مرد. روبرتا زنی تنومند بود با موهایی قهوه‌ای که به نظر من بسیار زیبا بود. اگر‌چه روبرتا آدمی گوشه‌گیر بود، اما خیلی به من علاقه داشت. این علاقه برایم گیج‌کننده بود. زیاد نمی‌شناختمش. بعد از مراسم تدفین، پسر برادر روبرتا، جعبه کلاهی به من داد که روی آن نوشته بود: «کلاه‌گیس قهوه‌ای من برای کاترین دوست‌داشتنی. همسایه تو، رابرت وایتینگ.»
 

My neighbor died yesterday. Roberta was a
large woman with auburn hair I admired.
Though a private Person, she was
. passionat- ely interested in me
. I barely knew her
After the tuneral, Robera’s nephew handed
:me an inscribed hatbox. It read
For lovely Catherine. My aubarn wig. Your neighbor, Roberta whiting
 
مری یانگ
داستان‌های 55 کلمه‌ای، استیوماس،‌ ترجمه: گیتا گرکانی

این خبر را به اشتراک بگذارید