چرا سینمای ایران در دهه دوم انقلاب نتوانست از قابلیتهایش بهره ببرد؟
فرصتها و حسرتها
سینمای دهه70 به روایت ابوالحسن داوودی
یک دهه با دستکم 3 سیاست متفاوت فرهنگی و انبوهی اتفاق و رخداد سیاسی- اجتماعی، باعث شد تا سینما در دهه70 با تغییر مسیرهای فراوانی مواجه شود. آنچه در سالهای ابتدایی دهه70 رخ داد به نوعی امتداد همان چیزی بود که در انتهای دهه60 شاهدش بودیم. در سالهای 70 و 71 بهنظر میرسید سینمای ایران در مسیر اعتلا قرار دارد؛ سینمایی که به تدریج باید آماده خروج از گلخانه میشد. با رفتن مدیران سینمایی دهه60 کشتیبان را هم سیاستی دیگر آمد و سینمای ایران پس از بلاتکلیفی سالهای 72 و 73 وارد دورهای شد که بهنوعی حکم بازگشت به سینمای ایدئولوژیک ابتدای انقلاب را داشت. آنچه نیمه دوم دهه70 رخ داد و کلیت جامعه ایران را متاثر کرد سینما را هم از تاثیر خود محروم نساخت. سینما پس از دوم خرداد فرصتی برای شکوفایی یافت که مهمترین عنوانش را میشد در رشد سینمای اجتماعی مشاهده کرد. سینمای دهه70 سینمای فرصتها، گشایشها و البته محدودیتها و مخالفتهاست. درباره مختصات این دوران با ابوالحسن داوودی گفتوگو کردهایم که در بطن سینمای حرفهای حضوری پررنگ داشت.
حرکت در بستری متفاوت
سینمای دهه60 تاریخ مصرفش را از دست داد، چون شرایط عوض شد. سینمای ایران بعد از انقلاب به شکل جدید و براساس شرایط فرهنگی جدید متولد یا مثل گیاه کاشته شد. طبیعتا در دورانی نیازمند مراقبت بود که هم مزایایی داشت و هم معایبی. این همان داستان پرورش گلخانهای بود که همه میدانیم و بعد از اینکه توانست روی پای خود بایستد دیگر آن جنس حمایت، کاربرد خود را از دست داد و آرامآرام و خودبهخود حذف شد. به این ترتیب سینمای دهه70 در بستری متفاوت از دهه60 به حرکتش ادامه داد. شما به تفاوتهای شرایط اجتماعی دهه60 و دهه70 اگر نگاه کنید میتوانید نقاط تمایز سینمای این دو دوران را هم تحلیل کنید. سینما عنصری انتزاعی نبوده و نیست. از پیرامونش تاثیر میپذیرد و آنها را بازتاب میدهد.
پایان کارگردانسالاری
بعد از انقلاب، سینما عملا ستارهای نداشت؛ به عبارت دیگر ستارهای برایش باقی نمانده بود اما آرامآرام فیلمهایی ساخته شد که هم ستاره ساخت و هم زمینه رشد تهیهکنندهها را فراهم کرد. آن شیوهای که در دهه60 شاهدش بودیم و براساسش کارگردان صاحب همه چیز بود و یک اندیشه را از ابتدا شکل میداد و تبدیل به فیلم میکرد و خودش بازیگرهایش را میآورد و معروف میکرد، در دهه70 تغییر کرد. این تغییر هم طبیعی بود. سینما به تدریج تبدیل شد به کاری جمعی و گروهی و به تعریف حرفهایبودن نزدیکتر شد. برخلاف سینمای کارگردانسالار دهه60، در دهه70 این ستارهها و تهیهکنندهها هستند که نقش و هویت خود را بازمییابند. نه به این معنا که کارگردان حذف شود ولی دیگر از آن تسلط همهجانبه دهه60 خبری نیست. در سینمای حرفهای ما تنها یک رکن تصمیمگیر و موثر نداریم و نقش تهیهکننده و ستاره هم مهم است. وقتی الزامات سینما تغییر کرد و سیاستگذاری ها متحول شد گریزی از عوضشدن فضای فیلمسازی نبود. این تغییرات به شکلی گریزناپذیر پیش آمد؛ از تمرکز قدرت که در دهه60 در انحصار کارگردان بود بهسوی تقسیم قدرت رفتیم. حالا سینما روی پای خود ایستاده و صاحب ستاره شده و نقش تهیهکننده در آن اهمیت یافته بود. گامی به سوی حرفهای شدن که محصول توأمان مناسبات داخل سینما و شرایط اجتماعی و فرهنگی بود.
افسانه سیزیف
برخلاف مدیریت منسجم سینما در دهه60، در دهه70 با تشتت و آشفتگی مدیریتی مواجه شدیم، بهطوری که در طول یک دهه چند تیم مدیریتی با افکار و سیاستهای بهکل متفاوت و حتی متضاد با یکدیگر روی کار آمدند و این تشتت به سینما آسیب زد. این تغییر مدیریت منحصر به دهه70 نماند و در سالهای بعد هم ادامه یافت. تغییر مدیریتها در بسیاری از موارد لطماتی به شدت اساسی بر بدنه سینمای ایران وارد کرده است. خیلی وقتها به دلیل اینکه سازمان فکری مناسبی نداشتهایم که آدمها بتوانند حول یک محور از امری مشخص دفاع کنند، تغییر مدیریتها حکم افسانه سیزیف را برایمان بازی کرده است؛مدیر یا مدیرانی سنگی را تا سر کوه بالا میبردند و یکباره از آن بالا به پایین پرت میکردند. مدیر بعدی که از راه میرسید معمولا نمیخواست کار قبلی را ادامه دهد و خیلی وقتها اساسا اعتقادی به آن نداشت؛ نتیجه اینکه او راهی دیگر را میرفت و تغییر مسیر میداد. عواقب همه این اتفاقها دامن فیلمسازان را میگرفت. این ما بودیم که خسارت تحول سیاستهای سینمایی که نتیجه تغییر مدیران بود را میدادیم؛ مایی که هر دوره با برنامهها و سیاستهایی تازه مواجه میشدیم. پشت بسیاری از فیلمهای شکستخورده فیلمسازان، همین تغییرات گسترده سیاستها، روشها و برنامهها قرار دارد. آسیبی که سینماگر از این تغییرات میبیند ممکن است به حیات هنریاش ضربههایی غیرقابل جبران بزند. در دهه70 هم این اتفاق رخ داد.
اکشنسازی در دوره انسداد
در میانههای دهه 70 که سیاستهای سینمایی مدیران وقت، به فیلمسازان کمتر اجازه ورود به دوایر ملتهب و مضماین اجتماعی میداد، برخی گونهها رشد میکرد که حساسیت برانگیز نبود؛مثلا در مقطعی اکشنسازی رشد بسیاری کرد، بهطوری که مثلا در سالهای 74 و 75 درصد بالایی از تولیدات سینمای ایران را فیلمهای اکشن تشکیل میدادند. شاید بتوان پشت سر موجی، به فیلمی رسید که بهنظر میرسد موفقیت فیلمسازان دیگر را به ادامه آن مسیر تشویق کرده، اما این همه داستان نیست. نمیشود روی فیلمهایی خاص انگشت گذاشت و بقیه را نادیده گرفت. در مورد رونق سینمای اکشن هم با مجموعهای متعدد از فیلمها مواجهیم و البته مدیرانی که این نوع از فیلمسازی را دوست داشتند و ترویج میکردند. به هرحال سینمای اکشن هم به مرور افول کرد. یکی از دلایل مهم افول فیلم اکشن شرایط پس از دوم خرداد بود. بعد از دوم خرداد 1376 تیغ ممیزی کند شد و اینکه اغلب تولیدات سالانه سینما اکشن باشند دیگرموضوعیت نداشت.
تاثیر دوم خرداد بر سینمای ایران
پوستاندازی سینمای ایران در نیمه دوم دهه 70، تا حد زیادی محصول تغییر شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بود. بعد از دوم خرداد فیلمسازان میتوانستند سراغ موضوعاتی بروند که قبلا نمیشد به آنها فکر کرد. باز شدن فضا و بهوجود آمدن آزادیهای نسبی به رونق سینمای اجتماعی انجامید. حالا میشد سراغ موضوعات روز جامعه رفت و به طرح معضلات پرداخت. وقتی پس از سالها فترت ناگهان فضا بازمیشود، این تغییر، ذوقزدگی و شتاب را هم بهدنبال دارد. هرچند به مرور ما شاهد زبانی مستقلتر شدیم. با فاصله گرفتن از هیجانات، حالا میشد با تمرکز و دقت بیشتر سراغ سینمای اجتماعی رفت؛ سینمایی که با جامعهاش نسبت برقرار میکند و میتواند به نیازها و خواستههای روز مخاطب پاسخ دهد. هرچند این مسیر هم نیمهکاره طی شد. با تغییر شرایط سیاسی، شرایط سینما هم عوض شد. شاید اگر دچار عارضه بیبرنامگی و نبود ساختار و قواعد مشخص و محکم نمیشدیم، از تغییرات سیاسی، این میزان آسیب نمیدیدیم و اوضاع بهگونهای دیگر پیش میرفت.
از بردن نخل طلا و نامزدی در اسکار تا مخالفت با حضور جهانی سینمای ایران
بردن نخل طلای کن توسط «زیر درختان زیتون» و نامزدی اسکار «بچههای آسمان» در بهبود وجهه جهانی سینمای ایران موثر بود؛ البته فارغ از توهم توطئهای که سینمای ما خسارت فراوان از آن دید. عدهای همه موفقیتهای جهانی یک فیلم را حاصل توطئه میدانستند و گمان میکردند این مسیر انتهایش به براندازی و مخالفت با نظام ختم میشود، در حالی که واقعا اینطور نبود. شاید جشنوارههایی با تمهای سیاسی و حتی با رویکردهای سیاسی وجود داشته باشند ولی همه جهان را نمیشود با یک چوب راند و گمان کرد همه دشمن هستند و برایمان توطئههای فرهنگی میچینند. مخالفتهایی که محصول نظریه توهم توطئه بود به سینمای ایران لطمه زد، بهطوری که سینمای ما خیلی وقتها از مزایای موفقیتهای جهانیاش که میتوانست کمک کند به سمت صنعتی شدن برود، محروم شد. بهطور مشخص، کسانی نگذاشتند این اتفاق بیفتد و این فرصت را از سینمای ایران گرفتند. خیلی از رسانههای رسمی اساسا ماموریت داشتند علیه جوایز جهانی که به فیلمهای ایرانی تعلق میگرفت فعالیت کنند. نتیجه این رویکرد گسستی بود که نگذاشت سینمای ایران از فرصتها و موفقیتهای جهانیاش بهرهای ببرد.