• پنج شنبه 6 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 16 شوال 1445
  • 2024 Apr 25
شنبه 17 شهریور 1397
کد مطلب : 29660
+
-

خرده‌روایت‌های پیش از اعدام در دوران قاجار

خدا سیگار ادیب‌السلطنه‌ای قسمتت کند!

خدا سیگار ادیب‌السلطنه‌ای قسمتت کند!

پرنیان سلطانی| خبرنگار:

تا پیش از انقلاب مشروطه در ایران، تبهکاران محکوم به مرگ را مقابل توپ‌های جنگی می‌بستند و با شلیک توپ به سزای اعمالشان می‌رساندند یا در میدان «پاقاپق» که بعدها نامش به «اعدام» تغییر پیدا کرد، سر می‌بریدند. به این‌ترتیب که مجرم بخت‌برگشته را از زندان شاهی واقع در سبزه‌میدان تحویل میرغضب می‌دادند و میرغضب که هیبتی خشن و کریه داشت سر مجرم را می‌برید و آن را تحویل مأموران زندان شاهی می‌داد. تا اینکه با پیدایش جنبش مشروطه، اعدام با توپ جنگی و سر بریدن که به نوعی علامت توحش به حساب می‌آمد از مد افتاد و خیلی زود طناب‌دار جای میرغضب و توپ جنگی را گرفت. اما همین اعدام کردن مجرمان با طناب‌دار که تا زمان حال هم ادامه دارد در دوران حکومت قاجار با آداب و روش‌های خاصی همراه بود؛ آدابی که از شب آخر مجرم در سلولش شروع می‌شد و تا رسیدن فرد محکوم به مرگ تا پای چوبه‌دار ادامه پیدا می‌کرد. در این گزارش اصطلاحات برخاسته از پای چوبه‌دار و خرده‌روایت‌های پیش از اعدام در دوران قاجار را با هم مرور می‌کنیم. 

مورخان و تهران‌پژوهان نقل می‌کنند که مجرم محکوم به مرگ شب آخری که قرار بود فردایش اعدام شود به اتاق مخصوصی برده می‌شد و یک دل سیر چلوکباب می‌خورد. این‌طور که «جعفر شهری» در کتاب «طهران قدیم» می‌نویسد مأموران زندان‌های آن دوره برای شام آخر متهم محکوم به اعدام بهترین چلوکباب را سفارش می‌دادند و از او می‌خواستند که نماز بخواند و وصیت کند. تا اینکه صبح تاریک‌روشن و لحظه موعود از راه می‌رسید. صدای تماشاچیانی که اول سحر به میدان اعدام آمده بودند تا به ‌دار آویخته شدن فرد محکوم به مرگ را تماشا کنند نشان می‌داد که دیگر وقت اعمال مجازات فرا رسیده است. محکوم اعدامی با دست و پای بسته پای چوبه‌دار می‌آمد. قاضی یا روحانی نظامی که با عنوان «قاضی عسکر» شناخته می‌شد جلو می‌آمد، تلقین در دهان اعدامی می‌گذاشت و از او می‌خواست شهادتین بگوید. بعد وصیت فرد اعدامی را می‌شنید و در نهایت همه‌چیز برای به‌دار آویختن مجرم فراهم می‌شد. 


چپق چاق کردن پای چوبه دار

تا پیش از اینکه محکوم به ‌دار مجازات آویخته شود برایش چپق چاق می‌کردند تا آخرین لذت عمرش را هم تجربه کند. به این صورت که مأموران اعدام وقتی مجرم را پای چوبه‌دار می‌آوردند برایش چپق چاق می‌کردند و فرد اعدامی در آخرین دقایق، بهترین چپق عمرش را می‌کشید. چون داخل چپق آنقدر توتون می‌ریختند که گنبدی‌شکل می‌شد، بعد با انگشت شست دست آن را فشار می‌دادند تا فشرده شود و در نهایت برایش کبریت می‌کشیدند. مجرم هم پای چوبه‌دار به این چپق منحصربه‌فرد «پوک غلاج (پوک سخت و عمیق)» می‌زد و خود را برای مرگ آماده می‌کرد. البته این چپق چاق کردن برای اعدامی یک فلسفه دیگر هم داشت؛ فلسفه‌ای که «نصرالله حدادی» پژوهشگر تهران قدیم درباره آن توضیح می‌دهد: «ضرب‌المثل از این ستون به آن ستون فرجه دقیقاً از پای چوبه‌دار برخاسته است. زمانی که به یک اعدامی پای چوبه‌دار گفتند درخواستت را بگو، گفت: مرا از این چوبه‌دار باز کنید و به آن یکی چوبه‌دار ببندید. شاید در این فرصت بی‌گناهی‌ام ثابت شود و حکمم تغییر کند. ماجرای این چپق پای چوبه‌دار هم همین بود. مأموران اعدام این فرصت را به اعدامی می‌دادند که شاید در مدت زمان کشیدن چپق فرجی شود و حکمش تغییری کند.»



سیگار آخر

کمی بعد که سیگار باب شد و جای چپق را گرفت به فرد اعدامی پای چوبه‌دار سیگار تعارف می‌کردند. به این‌ترتیب که «ادیب‌السلطنه» رئیس نظمیه آن دوران خودش را پای چوبه‌دار می‌رساند، با فرد محکوم به مرگ سلام و احوالپرسی می‌کرد و بعد سیگاری آتش می‌زد و به دستش می‌داد. این سیگار آخر مجرم اعدامی در دوران خود به نام سیگار «ادیب‌السلطنه‌ای» معروف شده بود و تهرانی‌ها تا مدت‌ها از این سیگار برای شوخی‌ها و نفرین‌هایشان استفاده می‌کردند. اصطلاح «خدا سیگار ادیب‌السلطنه‌ای قسمتت کند» اصطلاحی بود که حتی تا روی کارآمدن حکومت پهلوی نیز بین تهرانی‌ها رواج داشت و به شوخی یا جدی مورد استفاده قرار می‌گرفت. 


سر بی‌گناه پای‌دار می‌رود... 

یکی دیگر از مثل‌های برخاسته از پای چوبه‌دار مثل معروف «سر بی‌گناه پای‌دار می‌رود اما بالای‌دار نمی‌رود» است. اصطلاحی که نخستین بار از پاره شدن طناب‌دار در میدان اعدام شکل گرفت و به یکی از ضرب‌المثل‌های رایج تهرانی‌ها تبدیل شد. ماجرا از این قرار بود که برای اعدام فرد محکوم به مرگ از طنابی از جنس پنبه استفاده می‌شد؛ طنابی که گاهی در اثر فرسودگی، آفتاب‌خوردگی و دلایل دیگر در حین اعدام پاره می‌شد و کار اعدام را به تعویق می‌انداخت. در آن دوران مردم پاره شدن طناب‌دار را دلیل بی‌گناهی محکوم می‌دانستند و می‌گفتند: «سر بی‌گناه پای‌دار می‌رود اما بالای‌دار نمی‌رود.»

این خبر را به اشتراک بگذارید