• چهار شنبه 5 اردیبهشت 1403
  • الأرْبِعَاء 15 شوال 1445
  • 2024 Apr 24
چهار شنبه 14 شهریور 1397
کد مطلب : 29507
+
-

یعنی از این همه سریال یک نقش هم به ما نمی‌رسد؟

روزگار سپری شده بازیگران سینما در گفت‌و‌گو با امیر مولایی

یعنی از این همه سریال یک نقش هم به ما نمی‌رسد؟

مرتضی کاردر/روزنامه‌نگار

شاید نامشان را به‌خاطر نداشته باشیم اما تا تصویرشان را می‌بینیم انبوه خاطرات هجوم می‌آورند؛ خاطره‌های خوشی از حضورشان در فیلم‌ها و سریال‌هایی که در غبار سال‌ها فراموش شده‌اند. آنها همیشه در گوشه‌ای از پرده سینما یا صفحه تلویزیون حضور داشته‌اند، اغلب هم در نقش‌های دوم و سوم؛ بازیگرانی که سال‌ها جزو جدایی‌ناپذیر فیلم‌ها بودند و اگرچه هیچ‌گاه ستاره نبودند اما فیلم‌ها و سریال‌های بسیاری را با حضور خود رونق بخشیدند. بازیگرانی که شاید خیلی وقت‌ها به چشم نیایند اما چند وقتی که نباشند، به یادشان می‌افتیم و جای خالی‌شان حس می‌شود؛ اون بازیگره بود که توی آبادانی‌های عیاری بازی می‌کرد! آره، توی زردقناری هم بود! این آخری‌ها هم توی فیلم‌های عطاران بازی می‌کرد. ترش و شیرین. توی سریال زری ‌بقال! آره همون کریم.

 تلفن زنگ می‌زند. صدای گرمش آشناست. من امیر مولایی هستم. بعد از سلام و احوال‌پرسی درددل‌هایش آغاز می‌شود. از اوضاع بد سینما گله می‌کند؛ «شرایط سینما جوری شده که من که سینما خانه دومم است گاهی خجالت می‌کشم درباره آن حرف بزنم. انگار که دارم درباره زن و بچه و فرزندان خودم حرف می‌زنم.» گله‌های مولایی از سینما زیاد است؛ از اینکه کسی سراغی از آنها نمی‌گیرد، کسی نقشی به آنها پیشنهاد نمی‌کند و آنها مانده‌اند و عمری که در سینما سپری شده است و حالا در روزهایی که پا به سن گذاشته‌اند در خلوت و تنهایی مانده‌اند.

با مولایی قرار می‌گذاریم. لنگ‌لنگان از راه می‌رسد. پایش هم در سینما به این وضع افتاده است. «هیچ‌وقت اعتراضی نکردم که در سینما به این روز افتاده‌ام.» انبان مولایی آکنده از خاطره‌های ریز و درشت و تلخ و شیرین از سینمای ایران است؛ از پیشکسوت‌ها تا بازیگران امروز، از کارگردانان گمنام تا نام‌آشناها، از ستاره‌های سینما تا بازیگران گمنامی که در گذر سال‌ها در سینما فراموش شده‌اند و از آنها به جز نامی در کتاب‌های تاریخ سینما یا تصویرهایی پراکنده در فیلم‌های کوچک و بزرگ سینمای ایران چیزی نمانده است.
  حکایت مولایی حکایت نسلی است که با عشق به سینما انگار به دنیا آمدند و با عشق به سینما بزرگ شدند؛ «سرگرمی‌مان این بود که می‌رفتیم خط راه‌آهن. قطار که می‌آمد فیلم‌هایی را که می‌دیدیم بازسازی می‌کردیم. مثل فرار از تله. لباس نقش اول را جور می‌کردیم. هر روز از مدرسه می‌رفتیم بیرون که برویم سینما.» و آن نسل آن‌قدر سماجت ورزیدند تا به سینما راه یافتند. از تدارکات و دستیاری و کارهای پشت صحنه شروع کردند تا به جلوی دوربین آمدند.
عکس‌ها را یکی‌یکی نشان می‌دهد و خاطرات را مرور می‌کند؛ جلال پیشواییان، پرویز صیاد، پرویز فنی‌زاده، داوود رشیدی، نعمت حقیقی، ولی‌الله شیراندامی، پوری بنایی، محمود بصیری و... . «تدارکات کار می‌کردم. دستیاری می‌کردم. گاهی هم بالاخره نقش‌هایی به من می‌دادند. در این حد که از جلو دوربین رد بشوم. گروگان. خوشگذران. صمد و دره اژدها و... نخستین دیالوگم در فریاد زیر آب بود. انگار دنیا را به من داده‌ بودند.» 
نقش‌هایی که مولایی بازی کرده از شمار خارج است. از فیلم‌ فارسی‌هایی که او به قول خودش گاهی فقط در یک نما از مقابل دوربین رد شده تا فیلم‌هایی که سرانجام دیالوگ گفته و تا جاهایی که یکی از نقش‌های اصلی را ایفا کرده است.

 سر ناهار بودیم که فنی‌زاده رفت

«خدا بیامرزد نعمت حقیقی را. خدابیامرزد رشیدی را. در میدان شوش بودیم. در یک کاروانسرای قدیمی. اتاق‌ها متروکه بود و شب عده‌ای می‌آمدند می‌خوابیدند. فیلم اعدامی را کار می‌کردیم. محمدباقر خسروی کارگردان بود. بعد از انقلاب بود. سال1359. فیلم هم انقلابی بود. ظهر شد. ناهار آبگوشت درست کرده بودند. فنی‌زاده رفته بود دستشویی. داوود رشیدی گفت: چرا نمیاد؟ رفتم دنبالش در زدم. فنی‌زاده گفت الان میام. برگشتم. نشسته بودیم سر سفره دیدیم که فنی‌زاده نیامد. داوود رشیدی گفت چرا نمیاد؟ چند لقمه خورده بودیم. دوباره رفتم دنبالش. در زدم دیدم صدایی نیامد. هر چه در زدم صدایی نیامد. در از این درهای کج و کوله بود. گفتم آقای فنی‌زاده، آقای فنی‌زاده. خوابیده بود. انگار چهل سال است خوابیده. دیدم فنی‌زاده در دستشویی تمام کرده است. چندبار خوردم زمین تا برسم و به بقیه خبر بدهم. گفت آقا بدویید. بردندش بیمارستان پارس. دوازده همان شب تمام کرد.»

در 53نفر، نقش ساواکی را بازی می‌کردم

عکس‌ها را ورق می‌زند و خاطرات را مرور می‌کند. «در فیلم 53 نفر، من و عنایت بخشی نقش یک ساواکی را بازی می‌کردیم. در «پرواز پنجم ژوئن» نقش جاسوس آلمانی را بازی می‌کردم. «آبادانی‌ها»ی کیانوش عیاری، «خارج از محدوده»، «زرد قناری»، «پول خارجی»، سه تا فیلم با رخشان بنی اعتماد کار کردم، «ستاره الماس» سیامک شایقی هم بود.» تا می‌رسد به مجموعه‌های تلویزیونی و از سریال «مهمانی از بهشت» سخن می‌گوید و استقبال مخاطبان از این مجموعه تلویزیونی؛ کاری که عبدالله باکیده کارگردانی کرده بود. یکی از معدود سریال‌هایی که او در آن یکی از نقش‌های اصلی را بازی کرده است. بعد می‌رسد به سریال‌‌های عطاران؛ «ترش و شیرین». تجربه کار کردن با عطاران یکی از شیرین‌ترین تجربه‌های اوست.

دروغ مصلحتی می‌گویم 

اما چند سالی است که دیگر کمتر نقشی به او پیشنهاد می‌شود. «حالا خیلی وقت‌ها مردم در اتوبوس و کوچه و خیابان که مرا می‌بینند، می‌پرسند که چرا دیگر فیلم‌ و سریال بازی نمی‌کنی؟ چه بگویم؟ مجبورم آبروداری کنم و بگویم چندتا کار بازی کرده‌ام و منتظر آنتن تلویزیون هستیم، به‌زودی پخش می‌شود. یا می‌پرسند چرا با اتوبوس رفت‌وآمد می‌کنی؟ مجبورم دروغ مصلحتی بگویم. به روزش نگاه می‌کنم. اگر زوج باشد می‌گویم ماشینم فرد است. اگر فرد باشد می‌گویم ماشینم زوج است. چاره‌ای ندارم.»  
حکایت مولایی حکایت همه بازیگرانی است که در گذر سال‌ها فراموش می‌شوند و کم‌کم تصویرشان غبار می‌گیرد و کمرنگ‌تر می‌شود؛ حکایت غم‌انگیز کسانی که سال‌های سال عمرشان را با عشق وقف سینما و تلویزیون کردند اما حالا انگار جایی در پرده سینماها و صفحه تلویزیون ندارند. «الان همه‌‌چیز پولکی شده. معلوم است که طرف با پول و رابطه وارد سینما می‌شود. نقش‌ها خیلی وقت‌ها این‌جوری تقسیم می‌شوند و ما در چنین سینمایی جایی نداریم. وضعیت سینما را هم می‌بینید که به چه روز افتاده است. کجاست سینمایی که مردم جلو آن صف می‌بستند؟» 
 این پرده آخر از رنجنامه مولایی است: «این همه سریال ساخته می‌شود، چرا امثال من نباید در یکی از این سریال‌ها باشیم؟ من نمی‌گویم که در همه سریال‌ها و فیلم‌ها، اما یعنی از این همه فیلم و سریال یک نقش هم به ما نمی‌رسد؟»


باید به سراغ انجمن بازیگران بروید


یکی از مؤسسه‌هایی که در سال‌های اخیر از هنرمندان قدیمی سراغ می‌گیرد و برنامه‌هایی را برای تجلیل از پیشکسوتان برگزار می‌کند «مؤسسه هنرمندان پیشکسوت» است. از عباس عظیمی، مدیر مؤسسه درباره برنامه‌های آنجا برای هنرمندان و بازیگران فراموش‌شده می‌پرسیم. پاسخ می‌دهد: «اساسنامه مؤسسه هنرمندان پیشکسوت که به تصویب شورای‌عالی انقلاب فرهنگی رسیده است، تکریم و تجلیل از هنرمندان صاحب‌سبک و هنرمندان مشهور است؛ یعنی در حقیقت برای هنرمندان تراز اول است. ما برنامه‌ای برای بازیگران سینما به‌ویژه بازیگرانی که شما می‌گویید نداریم. باید به سراغ خانه سینما و انجمن بازیگران و نهادهای مرتبط بروید.»  اما تلاش ما برای تماس با علی دهکردی، مدیر انجمن بازیگران خانه سینما به جایی نمی‌رسد. در همه روزهایی که مشغول تنظیم گفت‌و‌گو با امیر مولایی بودیم بارها به علی دهکردی زنگ زدیم اما او هیچ‌گاه به تماس ما پاسخ نداد.


اهالی سینما بی‌معرفتند


تنها امیر مولایی نیست که این روزها نقشی به او پیشنهاد نمی‌شود. بسیاری دیگر از بازیگران سینما و تلویزیون نیز وضعیتی مشابه او دارند. غلامحسین لطفی بازیگر پیشکسوت سینما هم که در رشته بازیگری تحصیل کرده، در سال‌های اخیر بسیار کم‌کار بوده است. «پیشنهاد کاری کم است. پیشنهادهایی هم که هست یا دستمزدشان خیلی کم است یا نقش‌هایی است که من دوست ندارم. کار دیگری هم ندارم. کارم بازیگری است. در دانشگاه هم بازیگری خوانده‌ام. من چند سالی است که به شهرستان آمده‌ام و در قزوین زندگی می‌کنم اما گمان نمی‌کنم نبود پیشنهاد برای من ربطی به زندگی کردنم در قزوین داشته باشد. اهالی سینما بی‌معرفتند. همین‌قدر می‌توانم بگویم که بی‌معرفتند. کارگردانان تازه آمده‌اند که ما را نمی‌شناسند. برای بازی در سینما باید با آنها رفاقت کرد. مثلاً یا باید رفیق آقای فلانی باشی یا رفیق کارگردانان جوان، که من آن‌طور که آنها می‌خواهند رفیق‌شان نیستم. الان در خانه نشسته‌ام و کار خودم را می‌کنم. مطالعه می‌کنم، فیلم می‌بینم و...» 
 

این خبر را به اشتراک بگذارید