• پنج شنبه 30 فروردین 1403
  • الْخَمِيس 9 شوال 1445
  • 2024 Apr 18
چهار شنبه 7 شهریور 1397
کد مطلب : 28653
+
-

صوفی و عسل‌فروش

قصه‌های کهن
صوفی و عسل‌فروش


روزی صوفی از شهر بغداد می‌گذشت،‌صدای مردی عسل‌فروش را شنید که می‌گفت: من عسل‌هایم را به قیمت ارزان می‌دهم. صوفی به آن مرد گفت: عسل‌هایت را به قیمت هیچ هم می‌دهی؟
 فروشنده عصبانی شد و گفت: قیمت هر چیزی را باید پرداخت. تو چه کسی را می‌شناسی که در ازای هیچ، چیزی به تو بفروشد. ناگهان ندای سروش غیبی رسید که خطاب به صوفی گفت: به درگاه ما بیا که ما به هیچ تو هم چیز زیادی خواهیم داد.

رحمت خداوند مانند آفتابی شامل تمام ذرات خواهد شد.


منطق‌الطیر

این خبر را به اشتراک بگذارید