• شنبه 1 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 11 شوال 1445
  • 2024 Apr 20
سه شنبه 6 شهریور 1397
کد مطلب : 28542
+
-

آیین جوانمردی

قصه‌های کهن
آیین جوانمردی

روزی جمعی از عیّاران ولایت کوهستان نشسته بودند که مردی وارد شد و سلام کرد و گفت: «من از پیش عیّاران مرو می‌آیم. به شما سلام می‌رسانند و می‌گویند 3مسأله از ما بشنوید. اگر جواب دهید، به برتری شما بر خود اقرار می‌کنیم و اگر جواب درست ندهید شما باید به برتری ما اقرار کنید.»

گفتند: «بگو»

گفت: «بگویید که جوانمردی چیست و فرقِ میان جوانمردی و ناجوانمردی کدام است؟ و اگر عیّاری در راه گذری نشسته باشد، مردی از برابرش رد شود و چند لحظه بعد، مردی با شمشیر به قصد کشتن او به دنبالش برود و از این عیّار بپرسد که فلان کس از اینجا رد شد، این عیّار باید چه جواب دهد؟ اگر بگوید که رد نشد، دروغ گفته و اگر بگوید که رد شد، سخن‌چینی کرده و این هر دو، خلاف جوانمردی است.» عیّاران ولایت کوهستان از پاسخ فروماندند. در آن میان، مردی به نام فضل همدانی بود که گفت: «من پاسخ می‌دهم. اصل جوانمردی، صبر است و اما جواب آن عیّار این است که از جایش یک قدم جلوتر بنشیند و بگوید از زمانی که اینجا نشسته‌ام، کسی از اینجا رد نشده است، تا راست گفته باشد.»

قابوسنامه

 

این خبر را به اشتراک بگذارید