روزگاری که صنعت عطر و عطرسازی با آخرین متد و تکنولوژی پیش نرفته بود ما راهی برای درست کردن عطر پیدا کرده بودیم. در سرزمینی که انواع گلها و گیاهان خوشبو میروید، عطرسازها و عطرفروشها با خیساندن برگ گل و سبزیهای معطر در روغن، عطریات مطبوعی درست میکردند. بین تهرانیها چند رایحه طرفدار داشت: عطرهای گل سرخ، یاس، اقاقیا، بنفشه، شب بو و گل محمدی. هر کسی به عطری عادت کرده بود و معمولاً از همان استفاده میکرد. همه عطرها از برگ گل طبیعی به دست میآمد. تصور کنید که استعمال چنین عطری تا چه اندازه میتوانست جانبخش و روحافزا باشد. البته علاوه بر بوی خوش عطر فواید دیگری هم برای آن در نظر میگرفتند.
مانند اینکه بوی خوش، قلب و مغز و فکر و فهم را تقویت میکند و باعث تنویر افکار میشود. از سویی دیگر علاوه بر استحباب(نیکو شمردن) بوی خوش که در روایات ذکر شده، تهرانیها بوی خوش را وسیله جلب محبت و ایجاد خلق خوش میدانستند. از جمله تکالیفی که همواره به انجام آن پایبند بودند، استعمال عطر هنگام نماز و زیارت بود. گاهی اوقات هم عطرها از هرچه، مثل برگ و پوست و ریشه و خاک و ادویهجات گرفته میشد و بوی هر چیزی به غیر از عطر میداد و در واقع ارزش آنها به شکل شیشه و بستهبندیشان بود. نکته مهمی که ما برای هر عطری در نظر داریم ماندگاری رایحه آن است. جعفر شهری در کتاب طهران قدیم از یک تکه پنبه آغشته به عطر یاس یاد میکند که در 10سالگی از کسی گرفته بود و تا 30 سالگی هر وقت روی پنبه آب میزد بوی خوش عطر بلند میشد.
فرهنگ بر و بچههای ترون
برگرفته از کتاب فرهنگ بروبچه های ترون
نوشته مرتضی احمدی
رو آمدن: رو به راه شدن، چاق شدن، ظاهر سلامت پیدا کردن، سرحال آمدن، به دست آوردن سلامتی.
روزگار وانفسا: روزهای سختی، بدبختی، بیچارگی و درماندگی، روزگار مصیبت و سختی (روزگار وامصیبتا).
زدن به تخته: خود را به آن راه زدن، خود را به نفهمی زدن.
زیر سیبیل کسی را چرب کردن: رشوه دادن، دم طرف را دیدن، حق و حساب دادن.
صدای کسی درآمدن: اعتراض کردن (همچنین: دادش بلند شد).
صندوقخانه: اتاقک کوچکی جنب اتاق دمدستی برای نگهداری اشیاء لازم و ضروری.
طبل توخالی: کنایه از کسی که تهدید غیرواقعی و الکی میکند، توپ و تشر الکی میآید.
طوقی: کفتر بومی که دور گردنش طوقی سیاه یا قهوهای دارد.
ظاهرساز: مکار، ریاکار، فریبکار.
ساقه: اتاق شمالی خانه که آفتاب به آن نمیتابد و زمستانهای سردی دارد، اتاق زاویه.
سر ذوق آمدن: شور و شوق داشتن، ذوق و شوق کردن، سر ذوق بودن («داره با دُمش پسته میشکنه»).
شکر خورده: غلط کرده، نفهمیده، اشتباه کرده.
شلم شوربا: بینظمی، به هم ریختگی، بیسر و سامانی، از هم گسیختگی (همچنین: قاراشمیش).
عرض اندام: سینه سپر کردن، خودی نشان دادن، جلوهگری کردن، منممنم زدن.
عصّار: افشرهگیر، گیرنده روغن دانههای روغنی.
غش غش: صدای خنده بلند و از ته دل.
غیظ: خشم، غضب، تندی.
فعله / فَله: عمله، کارگر ساده.
فلک: قطعه چوبی به درازی کمی بیشتر از یک متر و قطر حدود پنج سانتیمتر که در وسط آن به فاصله حدود چهل سانتیمتر دو سوراخ برای عبور طناب تعبیه میشد. کف هر دو پای شاگرد خاطی را با طناب به فلک میبستند و با ترکه به کف پاها میزدند.
قایمکی: پنهانی، در خفا، مخفی.
قَشم شم: پرتوقع، پرمدعا، خودنما، پر فیس و افاده.
کاچول: خل، بیکله، ابله.
کاس کردن: عاصی کردن، ذله کردن، به ستوه آوردن.
کُپه: تلانبار شده، روی هم جمع شده، روی هم ریخته شده.
یکشنبه 4 شهریور 1397
کد مطلب :
28234
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved