• سه شنبه 4 اردیبهشت 1403
  • الثُّلاثَاء 14 شوال 1445
  • 2024 Apr 23
یکشنبه 10 دی 1396
کد مطلب : 2814
+
-

هستم اما بی‌خانمان

بی خانمان
هستم اما بی‌خانمان

محسن احمدی:

خسته‌ است و دمغ؛ روزگار را نه به‌تمامی اما کم‌وبیش سیاه می‌بیند. می‌گوید 6‌ماه تمام است که پاک شده و پاک مانده؛ با غم‌خنده‌ای که عمقش، آدم را می‌ترساند. می‌گوید: «هیچ امیدی به آینده ندارم» اما همچنان به زندگی می‌خندد.  احمد پیش از ترک، کارتن‌خواب شده بود. مسیر زندگی‌اش یک شب وقتی خسته و ناامید از همه‌‌چیز، کیسه زباله بر دوش راهی شیرآباد زاهدان بود عوض شد. آمدند سراغش و او را بردند به یک پارک؛ اتاقکی کوچک در یک فضای سبز که بچه‌های بهبودی دور هم جمع شده بودند. آن‌شب هیچ اتفاقی نیفتاد. 2هفته‌ای طول کشید. رفت ‌و آمد، رفت ‌و آمد. کنار بچه‌ها نشست تا اینکه یک روز خودش داوطلب شد که به یک مرکز بهبود برود؛ یک کمپ ترک اعتیاد.

و حالا 6‌ماه از آن روز گذشته‌ است؛ 6ماه از روزی که هم‌چراغی سابق شیرآباد مجابش کرد و بردش به جایی که تیمارش کردند. 6ماه بدون پایپ و کریستال سر کرده؛ 6‌‌ماه بدون گرد و زرورق... .

پرده اول: خیابان، منتهی به شیرآباد

از ساعت 5-4بعدازظهر شروع می‌شود؛ کوچه‌گردی زباله‌گردها با کیسه‌‌ها و گونی‌هایی پر از زباله‌های خشک بر دوش. اینجا خیابان آزادی زاهدان است؛ راهی بلند که برای خیلی از مسافران، به ساعاتی فراموشی و بی‌خیالی ختم می‌شود؛ بی‌خیال جهان؛ اینجا انتهای آزادی منطقه شیرآباد است؛ منطقه‌ای‌است که حتی خیلی از ساکنان زاهدان نمی‌‌خواهند گذارشان به آنجا بیفتد. انتهای خیابان آزادی و خیابانی به نام مجیدیه، روی هم منطقه‌ای فقیرنشین را تشکیل می‌‌دهند که در زبان کوچه و خیابان، مردم زاهدان سال‌هاست به آن شیرآباد می‌گویند. کوچه‌‌های تنگ، زباله‌های پخش در خیابان‌های خاکی و کودکانی نیمه‌لخت و پابرهنه و خانه‌هایی درهم‌فرورفته و کاهگلی؛ اینها همه آن چیزی‌است که چشم هر بیننده‌ای را که گذرش به شیرآباد بیفتد، به ‌خود جلب می‌کند. اما سال‌هاست که شیرآباد را با تصویر موجزتری می‌شناسند؛ تصویری که با اعتیاد و خانه‌به‌دوشی عجین شده‌ است.

شیرآباد، مقصد آخر معتادان و کارتن‌خواب‌‌های زاهدان است. هر عصر، کاروانی از زباله‌گردها را می‌بینی که خیابان آزادی را از دو‌طرف پیاده گز می‌کنند و با شتاب تمام به سمت شیرآباد پیش می‌روند. بعضی‌هایشان کیسه‌‌های زباله را یا می‌فروشند و یا با مواد‌مخدر صنعتی/ سنتی تاخت می‌زنند. همان‌جا هم پاتوق‌‌هایی هست که از مسافران خسته و خمار، پول می‌گیرند و فضایی کوچک در اختیارشان می‌گذارند که بتوانند خستگی را موقتا از تن به در کنند و عصرگاه خماری را به نیمه‌شب نشئگی و بی‌خیالی پیوند بزنند؛ فضاهایی مشترک آکنده از دود هروئین و پر از تیغ تیز سرنگ‌ها... .

زهرا متولد و ساکن شیرآباد است و 19سالگی‌اش را در محیطی سر می‌کند که به قول خودش، حتی دیدن عکس‌ها و تصاویرش برای بینندگانی که از بیرون به آن نگاه می‌کنند، دردناک است. پدر و 2برادرش درگیر اعتیاد هستند؛ پدر برای خرج زندگی، خرده‌فروشی هم می‌کند و زهرا برای اینکه روزی چند ساعت از این محیط ـ از فضای پر از دود و دم و عربده ـ خلاص شود، کلاس خیاطی می‌رود. او با اینکه سالم است و توانسته با سختی‌های بسیار در این بلبشو دیپلم بگیرد باز هم چندان به آینده امیدوار نیست؛ «ما اینجا، در این محله، زنده‌به‌گوریم؛ زنده‌بلا؛ مرده‌بلا؛ آینده‌ای ندارم. کی حاضر می‌شود بیاید از یک خانواده معتاد و موادفروش از شیرآباد زن بگیرد؟ من تا ابد همین‌‌جا می‌مانم و می‌پوسم؛ تا وقتی که موهایم، همرنگ دندان‌هایم شود... .

نگذاشتم برادرها و پدرم خانه را پاتوق معتادها کنند؛ خودم را زدم؛ موهای سرم را کندم؛ منظورم این است تا حالا که نگذاشته‌ام. تمام زندگی‌مان که 2اتاق و یک پستو به اسم آشپزخانه ‌است بوی دود می‌دهد؛ بوی خماری مردان و زنان معتاد، همه‌جا پیچیده ‌است. مشتری‌‌ها می‌آیند و می‌روند؛ از همه قماشی هم هستند؛ دکتر و مهندس و دانشجو. زباله‌گرد و کارتن‌خواب هم می‌آید اما ازمابهتران هم هستند؛ آدم‌هایی که باورتان نمی‌شود. خیلی‌هایشان روزگاری دستشان به دهانشان می‌رسیده؛ سرووضع و کاسبی مرتبی داشته‌اند اما اعتیاد، هرچه داشته‌اند و نداشته‌اند را مال خود کرده... . به برادرهای خودم هم امیدی ندارم؛ امید ندارم که روزی حداقل سالم شوند و بتوانند سالم زندگی کنند. گیرم ترک هم کردند؛ گیرم سالم هم شدند، مگر می‌شود سالم بمانند؛ آن هم اینجا، در این محله، با این همسایه‌ها و دوستان؟ آخر کو کاروکاسبی درست و آبرومند؟ قرار است بعد از ترک، مواد بفروشند و سالم زندگی کنند؟ شیرآبادی‌بودن خودش بس است که به آدم کار ندهند؛ معتاد و خرده‌‌فروش هم که بوده باشی، می‌شود نور علی ‌نور... .»

پرده دوم: احمد ـ 6ماه پس از پاکی

«سخت بود اما گذشت. مدیون دوستان و همراهانم هستم؛ مدیون آنهایی که هنوز هم اگر نباشند، نای ادامه‌دادن ندارم.» احمد دقیقه‌ای هم دست از کار برنمی‌دارد؛ همین‌طور که اینها را می‌گوید، روی میز و تلفن و جاکاغذی را هم دستمال می‌کشد. بچه ترکمن‌صحراست؛ استان گلستان. 3‌ماه از عمرش را در یکی از مراکز ترک اعتیاد گذرانده و جوانی‌اش را نیز با اسب و اوبه. می‌گوید: «قبل از دیپلم، چند باری دمی به خمره‌ زده بودم؛ سیگاری هم شده بودم؛ اما وقتی دانشگاه قبول شدم، آن هم در شهری این‌قدر دور از خانواده، کم‌کم اوضاع خراب شد».

دلتنگ دشت‌‌های فراخ و زمین‌‌های کشاورزی‌است؛ مادر و پدر و چند خواهر دارد و دورادور شنیده که یکی از آنها را به خانه بخت فرستاده‌اند. می‌گوید دلتنگ‌‌‌شان است؛ «درسم را که در دانشگاه آزاد زاهدان رها کردم، مهندسی را بوسیدم و گذاشتم کنار. رنگ‌ورویم عوض شده بود و راه بازگشتی به خانه نداشتم. با خانواده به‌کل قطع رابطه کردم. اول، کار نیمه‌وقت در یک شرکت ساختمانی، آخرها دستفروشی و بعد هم کارتن‌خوابی و ته خط. 3‌ماه را در مرکز بهبود گذراندم. بیرون کمپ، وسوسه بود؛ نه کاری داشتم، نه خانواده‌ای و نه جایی برای ماندن».

در نهایت، یک شرکت خدماتی به او کار می‌دهد. دستمزدش از حداقل مزد هم کمتر است؛ ماهی 700-600هزار تومان می‌گیرد و شب‌ها هم در اتاق سرایداری شرکت می‌‌خوابد. می‌گوید: «با سابقه‌ای که من داشتم و با تخریبی که به خودم و قیافه‌ام وارد کرده بودم، هیچ‌جا کاری به من نمی‌دادند. این شرکت هم مدیرش با مدیر کمپ آشنا بود؛ این بود که حاضر شد استخدام‌ام کند. جارو می‌زنم، نظافت می‌کنم، خرید می‌کنم... اما هنوز بیمه ندارم. آینده را هم خدا می‌داند و بس. باز هم خدا را شکر! خیلی از دوستان بهبودیافته‌ام همین‌قدر هم شانس نیاوردند...». احمد که توسط انجمن‌های دوازده‌قدمی بهبود یافته است یک نمونه از کسانی است که پس از پاکی و بهبود، مستاصل مانده‌اند. اعتیاد، فرصت درس‌خواندن و پیشرفت را از آنها گرفته و حالا هم پس از بهبود با دغدغه و نگرانی به آینده نگاه می‌کنند. امثال او بسیارند. مشکلات اعتیاد از قبیل بهبود و پاک‌ماندن در محیطی پرخطر و فاقد فرصت اشتغال، ابعاد گسترده‌ای دارد که پرداختن به همه این وجوه، نیازمند واکاوی و تعمق بسیار است.

از رنجی که می‌بریم

نیما هزاره‌مقدم ـ مدیرعامل مؤسسه کاهش آسیب‌های اجتماعی «معجزه امید باران» در زاهدان ـ فضای موجود در زاهدان را نگران‌کننده توصیف می‌کند و معتقد است که در رابطه با اعتیاد، مدت‌هاست زنگ خطر به صدا درآمده. او می‌گوید: «یکی از مسائلی که بارها ما دست‌‌اندرکاران بخش خصوصی و نهاد‌های مدنی با مسئولان به‌عنوان یک هشدار مطرح کرده‌ایم این است که سن اعتیاد با یک شیب تند، در حال پایین‌آمدن است. اگر 5سال پیش، میانگین سن اعتیاد، 24یا 25سال بود، الان میانگین سن اعتیاد در زاهدان، زیر 20سال یا حداکثر 20سال است. بیشتر این معتادان کم‌سن‌وسال، زندگی مستقلی ندارند و با خانواده زندگی می‌کنند؛ بنابراین معمولا این خانواده‌ها هم درگیر آسیب‌ها هستند.

نکته مهم این است که این افراد، چگونه ترک داده می‌شوند. در بیشتر موارد، به ‌خاطر ناآگاهی‌‌ها، برخی روش‌های اشتباه ترک انتخاب می‌شود که خود این روش‌های غلط، آمادگی روحی و روانی کافی را برای بازگشت به اجتماع فراهم نمی‌کند. بعد از سال‌‌ها فرهنگسازی، متأسفانه خودم در زاهدان مواردی را دیده‌ام که فرد را برای ترک با زنجیر می‌بندند و تا مدت‌ها، آثار این برخوردهای فیزیکی روی جسم و روان فرد باقی می‌ماند. این آثار بد به سرخوردگی روحی و انزوا می‌انجامد و فرد ـ حتی اگر پاک شود هم ـ خودش توانایی بازگشت به اجتماع را ندارد؛ از این رو نخستین گام برای بازگشت بیمار به اجتماع، این است که روش صحیحی برای ترک انتخاب شود؛ آن هم در مراکزی که این کار را به‌درستی انجام می‌دهند».

هزاره‌مقدم ادامه می‌دهد: «برای یک سرماخوردگی، افراد اصرار دارند که به یک پزشک مورد اطمینان در یک مرکز درمانی مجهز رجوع کنند اما در مورد بیماری اعتیاد این برخورد را ندارند. خیلی‌ها به مراکز بدون مجوز مراجعه می‌کنند و تبعات آن پس از بهبود جسمی، دامنگیر فرد می‌شود؛ پس نخستین قدم این است که برای ترک، به مراکزی که از بهزیستی یا علوم پزشکی مجوز دارند، مراجعه شود».

وی در ادامه، بیماری اعتیاد را یک بیماری جسمی و روحی توامان معرفی می‌کند و می‌گوید: «در ارتباط با بازگشت فرد معتاد به جامعه، باید دقت کرد؛ نمی‌شود به یک بهبودیافته در زمانی که ترک جسمی تمام شده و درمان روحی هنوز انجام نشده، گفت فوری برو سر کار و پول دربیاور. بیماری اعتیاد، یک بیماری ساده نیست که با 10 یا 20روز درمان، کاملا مداوا شود. اگر درمان روحی انجام نشود، بیمار به محض اینکه نخستین درآمد خود را به دست آورد، دوباره می‌رود سر خانه اول و دوباره بیماری‌اش عود می‌کند».

هزاره‌مقدم تأکید می‌کند: «اگر می‌خواهیم بیمار را برای بازگشت به جامعه آماده کنیم، باید به درمان روحی و روانی او فکر شود. یکی از راه‌هایی که تجربه به ما نشان داده در درمان روحی معتادان بسیار مؤثر است، شرکت در انجمن‌‌های دوازده‌قدمی‌است. باید در ارتباط با ضرورت درمان روحی بیماران اعتیاد، فرهنگسازی لازم انجام شود. مسئله بعدی برای ورود به اجتماع، امکان‌سنجی فرصت‌هاست. در استان سیستان‌وبلوچستان، فرصت‌ها بسیار محدودند. بخشی از معتادانی که ما با آنها سروکار داریم، قبل از اقدام به بهبود، به ‌خاطر شرایط تخریبی و نامساعدی که در آن قرار داشته‌اند، ناگزیر بوده‌اند مشاغل خلاف و پر‌خطر را برای کسب درآمد انتخاب کنند و پس از بهبود نیز از آنجا که در زاهدان فرصت‌ها محدودند و امکان اشتغال شایسته و پایدار کم است، این خطر هست که بیمار بهبودیافته باز هم به سمت همان مشاغل خلاف کشیده شود و دوباره برگردد سر خانه اولش. ما در مراکز بهبود، کلی روی بیمار، کار و او را مجاب می‌کنیم که چون وضعیت‌ات آسیب‌پذیر است، نباید با مواد سروکار داشته باشی؛ نباید خریدوفروش مواد انجام بدهی! او هم قبول می‌کند اما چون شغل نیست، شاخه‌اش را عوض می‌کند و می‌رود سراغ یک خلاف دیگر؛ مثلا می‌رود سراغ حمل‌ونقل اتباع بیگانه که باز هم آخر، کار می‌کشد به بازداشتگاه و زندان و محیط آلوده و باز هم اعتیاد».

مدیر مرکز اقامتی‌ـ‌ بهبودی باران در تشریح راهکارهای موجود می‌گوید: «دولتی‌‌ها برای تسهیل بازگشت به اجتماع بهبودیافتگان، یک‌سری اقدامات داشته‌اند که خیلی دیربازده هستند. مثلا سازمان فنی و حرفه‌ای، فرد بهبودیافته را به‌ صورت رایگان آموزش می‌دهد که خود این آموزش، یک روند زمان‌بر است. بعد از آموزش، بهزیستی به فرد، وام و تسهیلات کم‌‌بهره می‌دهد که با آن می‌تواند برای خوداشتغالی یا مشاغل خانگی یا دایر‌کردن یک کارگاه کوچک، اقدام کند؛ مثلا فرد برود در فنی و حرفه‌ای، به صورت رایگان، آموزش نجاری ببیند و بعد، از بهزیستی وام بگیرد و یک کارگاه کوچک نجاری دایر کند. برای این اقدامات، تفاهمات لازم بین بهزیستی و سازمان فنی و حرفه‌ای صورت گرفته اما این تمهیدات، گرچه مثبت، خیلی دیربازده هستند و در عین حال، برای فرد، هزینه هم ایجاد می‌کنند. فرد باید نزدیک 6‌ماه در فنی و حرفه‌ای آموزش ببیند؛ به فرض که نان‌آور خانوار هم نباشد، در این مدت هزینه خورد و خوراک و رفت‌وآمد و جای خواب لازم دارد؛ به همین دلیل، بهبودیافتگان، خیلی کم به این طرح‌‌ها تمایل نشان می‌دهند».

 مدیر مرکز اقامتی‌ـ‌بهبودی باران ادامه می‌دهد: «معتاد بهبودیافته گاهی آن‌قدر از نظر مالی در مضیقه است که می‌‌خواهد همان فردای بهبود جسمی، کاری داشته باشد تا بتواند خرج یومیه‌اش را دربیاورد. ما بارها سر چهارراه‌های زاهدان، بیماران ترخیص‌شده مرکز خودمان را دیده‌ایم که هنوز یک ‌ماه از مرخص‌شدن‌شان نگذشته، هنوز تجدید قوا نکرده، با حال نامناسب جسمی برای فعلگی و کارگری ساختمان منتظر ایستاده‌اند که آنجا هم مشکلات مختلفی وجود دارد؛ مورد سوءاستفاده قرار می‌گیرند؛ مزدشان را نمی‌دهند؛ بیمه‌شان نمی‌کنند یا حتی اصلا به اینها به ‌خاطر وضعیت جسمی‌ای که دارند اعتماد نمی‌کنند و کار نمی‌دهند».

در پایان گفت‌وگو وقتی از هزاره‌مقدم می‌پرسیم که با این تفاصیل، در محیطی که فرصت‌های شغلی کم است، چاره چیست و چطور معتادان می‌توانند بعد از بهبود، به محیط امن و زندگی سالم بازگردند، می‌گوید: «در جایی مثل استان سیستان‌و‌بلوچستان فرصت‌ها برای کسانی هم که سابقه اعتیاد ندارند و مهارت و تخصص کافی هم دارند، بسیار کم است؛ پس برای معتادان بهبودیافته، از کم هم کمتر است. به هرحال اگر فرصت‌های شغلی شایسته زیاد باشد، بهبودیافتگان نیز وضعیت بهتری پیدا می‌کنند. این امر، کاملا بدیهی‌است. علاوه بر این، بهزیستی و نهادهای دولتی دیگر باید حمایت خود را از مراکز اقامتی‌ـ‌بهبودی مجوزدار افزایش دهند.

ما در این مراکز حتی می‌توانیم فرصت‌های شغلی ایجاد کنیم، می‌توانیم کارگاه‌های کوچک موقت، دایر و از مهارت‌های بهبودیافتگان استفاده کنیم؛ به این ترتیب، فرد در محیطی مثل زاهدان که هم پر از آسیب و خطر است و هم فرصت‌های شایسته در آن محدود است، سرگردان نمی‌ماند و لااقل تا زمانی که روح و روان او تا حد قابل‌قبولی ترمیم شود، می‌تواند در محیط امن مرکز، به کسب‌وکار بپردازد. بدون شک این تمهیدات نیز نیازمند حمایت و کمک نهادهای دولتی است. متأسفانه مراکز اقامتی‌ـ‌ بهبودی با اینکه بیشترین آمار موفقیت در ترک اعتیاد را دارند، کمترین سهم را از کمک دریافت می‌کنند. هم‌اکنون نیز ما روی کمک‌‌های دولتی چندان حساب نمی‌کنیم».

بعد از آنکه دغدغه‌ها و دل‌نگرانی‌‌های معتادان بهبودیافته مانند احمد و دست‌اندرکاران و فعالان ترک اعتیاد در زاهدان را می‌شنویم، به بهزیستی استان سیستان‌وبلوچستان می‌رویم تا ببینیم مسئولان نهاد متولی پیشگیری و درمان آسیب‌‌های اجتماعی، چه راهکارهایی برای بازگشت معتادان به اجتماع، پیشنهاد می‌کنند.

حمیدرضا برات‌پورمقدم ـ معاون مشارکت‌ها و اشتغال سازمـان بـهـزیـستـی استـان سیستان‌وبلوچستان می‌گوید: «علاوه بر مددکاری‌های روانی و خدمات روانشناسی که بهزیستی به بهبودیافتگان ارائه می‌دهد، تسهیلاتی هم برای آنها در نظر گرفته شده است. بهبودیافتگان می‌توانند وقتی یک سال از بهبود‌شان گذشت، از تسهیلات بهزیستی برای خوداشتغالی یا ایجاد کارگاه خانگی استفاده کنند».

او می‌گوید: «خیلی از بهبودیافتگان هستند که قبل از اینکه مبتلا به اعتیاد شوند، صاحب مهارت و شغل بوده‌اند و لذا بهزیستی به آنها کمک می‌کند که دوباره به شغل خود بازگردند. یک سال که از پاکی‌شان گذشت، می‌توانند وام‌های کم‌بهره‌ 5میلیون، 10میلیون یا 15میلیون تومانی بگیرند و با آن کسب‌وکار خود را راه بیندازند».

از این مقام مسئول می‌پرسیم که در آن یک سال چطور؟ آیا در آن مدت، برای تأمین هزینه‌‌های زندگی، کمکی به آنها می‌شود، می‌گوید: «در حوزه ما در بهزیستی، اعتباراتی برای آمادگی شغلی وجود دارد اما برای تأمین هزینه‌های زندگی بهبودیافتگان، اعتبار لازم وجود ندارد. من کاملا قضیه را درک می‌کنم. می‌دانم که معتادی که ترک می‌کند، در اکثر مواقع هیچ‌چیز ندارد، حتی هزینه ایاب و ذهاب هم ندارد اما در این زمینه اعتبارات ما چندان جوابگو نیست؛ یعنی نمی‌توانیم برای معیشت بهبودیافتگان قدمی برداریم. تعداد، زیاد است و اعتبارات، کم».

برات‌پورمقدم در ارتباط با کارفرمایانی که حاضر می‌شوند بهبودیافتگان را به ‌کار بگیرند و تسهیلاتی که برای آنها در نظر گرفته می‌شود، می‌گوید: «به کارفرمایانی که معتادان پاک‌شده را استخدام می‌کنند، تسهیلات تعلق می‌گیرد؛ به ازای تعداد نفرات پاک‌شده‌ای که به ‌کار می‌گیرند، به آنها وام تعلق می‌گیرد. آیین‌‌نامه‌هایی نیز برای اعمال معافیت‌های مالیاتی برای این کارفرماها وجود دارد که در سیستان‌وبلوچستان این آیین‌نامه‌ها و دستورالعمل‌ها اجرا هم می‌شود».

او در پایان صحبت باز هم تکرار می‌کند که به‌ خاطر کمبود اعتبارات و با توجه به زیرساخت‌هایی که در استان سیستان‌وبلوچستان وجود ندارد، در یک سال اول هیچ کمکی به پاک‌شده‌ها و بهبودیافتگان نمی‌شود. در واقع بر اساس گفته او، در یک سال اول، معتادان شکننده و آسیب‌پذیری که پاک شده‌اند به حال خود رها می‌شوند. این رها‌شدن تلخ، آدم را به یاد نها‌ل‌‌های نوپایی می‌اندازد که در دل یک بیابان طوفان‌خیز، به امان خدا رها شوند».

شاید در ارتباط با این رهاشدگی همان که احمد گفت، تمام واقعیت موجود باشد. احمد حین گفت‌وگو بارها و بارها با امیدواری و نگرانی گفت: «اگر همراهان و دوستانم در انجمن نبودند، تا حالا 100بار دچار لغزش شده بودم».

این خبر را به اشتراک بگذارید