• پنج شنبه 30 فروردین 1403
  • الْخَمِيس 9 شوال 1445
  • 2024 Apr 18
سه شنبه 23 مرداد 1397
کد مطلب : 27004
+
-

غریبه‌ای در میان ما

اینکه پیوسته می‌گوییم علی حاتمی فیلمسازی ایرانی‌ است، چه معنایی دارد؟

غریبه‌ای در میان ما

پوریا ذوالفقاری


اگر علی حاتمی در دوران قاجار و پهلوی اول می‌زیست، راضی بود؟ اگر می‌توانست در آن مقاطع به خلق هنر بپردازد، درگیر زمانه‌اش می‌شد یا مثل قهرمان «تقدیم به رم با عشق» (وودی‌آلن) رؤیای زندگی در دوره‌ای دورتر را پس‌ذهنش می‌پروراند؟ آیا حاتمی غریبه‌ای بود میان ما که قدرش را ندانستیم؟ آیا فهم جهانش دشوار بود و هنوز هم جز کلی‌گویی درباره او کاری نمی‌کنیم؟ اینکه پیوسته می‌گوییم علی حاتمی فیلمسازی ایرانی‌ است، چه معنایی دارد؟

این پرسش‌ها، پاسخ‌هایی جداگانه ندارند و نمی‌توان با خط‌کشیدن از هم سوایشان کرد. عمیقا معتقدم که علی حاتمی در هر دوره‌ای می‌زیست، گرفتار نوستالژی زمانه‌ای دیگر می‌شد. او از این نظر ایرانی‌ است و مثل همه ماست که امنیت را در گذشته می‌جوییم. چک‌مان که برگشت می‌خورد، دلتنگ دنیای خالی از تعهد کودکی می‌شویم! کاندیدایمان که بازنده اعلام می‌شود، ناامید از فرداها می‌گوییم یاد دهه 60 به‌خیر! حاتمی هم یکی از ماست. برای او هم زندگی در گذشته شیرین است؛ در ترکیب خاطراتی بی‌خطر، پر از صفا و خالی از بحران. فیلمسازی علی حاتمی مثل خاطره‌گویی ما، گزینشی ا‌ست. خاطره‌ای که به قول کامو «پیوسته پرتوقع است.» تسخیرت می‌کند و انتظار دارد دائم به آن بازگردی. ایده‌آلیزه‌اش کنی و اضافات و عناصر دردسرسازش را دور بریزی. علی حاتمی با آثارش چنین دنیایی برایمان تدارک می‌بیند. گذشته‌ای امن، آدم‌هایی آراسته، خوش‌سخن و (گاه) گویی برگزیده.

فیلم برای حاتمی در گام نخست عرصه‌ای‌ است برای خلق یک اتمسفر. شخصا فکر می‌کنم آنچه حاتمی را به ساخت هر یک از آثارش ترغیب ‌کرده، رسیدن به اتمسفر مطلوبش بوده. ریتم جملات برای او  از چیزی که گفته می‌شود مهم‌ترند. موسیقی متن هرجا این اتمسفر طلب کند، احضار و با دست و دل‌بازی خرج می‌شود و هر قدر رنگ و نور لازم باشد، به‌کار گرفته خواهد شد. خاطره‌سازی با استفاده گاه حداکثری از این عناصر، مشخصه سینمای حاتمی‌ است. او تا جایی پاسدار فرهنگ است و تا این نقطه واقعا می‌توان او را فیلمسازی مرتجع دانست. اما آنها که چنین اتهامی را به حاتمی می‌زنند، نتوانسته‌اند تا مرحله بعد همراهی‌اش کنند. تا آنجا که حاتمی از پاسدار فرهنگ به پالایشگر آن بدل می‌شود. به روحیات دردسرساز ایرانی مثل تنبلی و رخوت‌زدگی می‌تازد و شتک‌های کارنابلدی اهل سیاست و جهل و فلاکت مقدر مردم سرزمینش را رندانه بر نقاشی چشم‌نوازش می‌افزاید. گرچه همچنان نگران لطافت جهانش است. از زشتی‌ها «می‌گوید» ولی زیبایی‌ها را «نشان می‌دهد.» حاجی واشنگتنش در یک تک‌گویی مشهور و تکان‌دهنده (که دارد به روایتی قاطع از تاریخ این سرزمین بدل می‌شود) توصیفی هول‌آور از آنچه بر مردمش می‌رود را با سلاخی‌اش‌ می‌آمیزد و پس از این اوج، دوباره بر زمین امن و زیبای جهان نوستالژیک فیلم فرود می‌آید. تازه داستان حاجی‌واشنگتن در دیاری دیگر می‌گذرد ولی باز حاتمی دلش نمی‌آید تصویر تنهایی و بی‌خبری معصومانه سفیر ایران در ینگه دنیا را زشت کند. به قول خود حاجی واشنگتن: «ما ملتی آبروداریم!».

آیا حاتمی غریبه‌ای بود میان ما؟ بله. ما حاتمی‌ را نفهمیدیم. تازه الان که فیلم‌های به‌اصطلاح پست‌مدرن از راه رسیده‌اند و تارانتینو مرگ هیتلر را به دلخواه خودش تصویر می‌کند، تازه الان که کلاه‌شاپو و صندلی لهستانی و بازخوانی و تنظیم دوباره آهنگ‌های قدیمی مد شده‌اند... فهمیده‌ایم که گذشته در خود تمام نیست. تاریخ هم نهایتا یک روایت است. می‌توان در عناصرش دست برد و می‌توان پیوسته به زمان فرا خواندش. زمانی کلاه‌شاپو فقط با کت و شلوار پارچه‌ای معنا داشت و حالا بسیار می‌بینیم آدم‌هایی با تیپ به‌اصطلاح اسپرت و شلوار جین و تیشرت که کلاه‌شاپو برسر می‌گذارند. این اگر احضار دوباره، دخل و تصرف در عنصری متعلق به گذشته و بازآفرینی آن نیست، پس چه نامی دارد؟ حاتمی با تاریخ چنین می‌کرد. آنچه را دوست داشت برمی‌گزید. دوست‌نداشتنی‌هایش را دور می‌ریخت. از آن عناصر، ترکیبی تازه می‌ساخت و پیش‌روی ما می‌گذاشت. می‌شد دوستش نداشت (و چه بسا در تحلیلی دوباره و با این نگاه باز هم ناسازگونی‌هایی در این ترکیب پیدا کنیم) اما متهم‌کردن سازنده‌اش به جعل تاریخ، نهایت بی‌سوادی بود. اوج بی‌خبری این منتقدان از اینکه تاریخ خود چیزی جز یک جعل نیست؛ نکته‌ای که حاتمی به شکلی کاملا شهودی آن را دریافته بود. ما به حاتمی هم دیر رسیدیم. همه عمر دیر رسیدیم.

این خبر را به اشتراک بگذارید