از شهرداران چه میماند؟
عباسثابتی راد | دبیر گروه شهری:
چه چیزی از قالیباف به جا مانده؟ از کرباسچی چه چیزی باقی ماند؟ آنها روزگاری بر کرسی بهشت تکیه زدند و حالا با کولهباری از تجربه، در گوشهای نشستهاند. آزمون و خطاهای بسیاری در روزگارشان شکل گرفت تا تهران چنین چهرهای بیابد. برخی اقداماتشان با انتقادات گسترده روبهرو شد و برخی دیگر نیز تحسینها را برانگیخت. اما آنها که پیشتر بر صندلی اداره تهران و دیگر شهرها تکیه زدهبودند، حالا تجربهشان را – چه موفق چه ناموفق- در گوشهای تلنبار کردهاند، بیآنکه بهکار کشور بیاید.
مدیران شهری، هیچگاه نتوانستند یا نخواستند، تجربه اداره شهرها را تدوین کنند و از نسلی به نسل دیگر بدهند. متأسفانه واقعیت دارد اگر بگوییم، هر بار با هر تغییری در شهرها «چرخ» را از نو اختراع کردهایم.
اگر روزگاری ورزشکاری از تشک کشتی به صحن شورا آمد و در نخستین روز فعالیتش اعلام کرد که «از شهر چیزی نمیداند» بعد از گذشت چند سال دستکم او الفبای مدیریت شهری را میدانست. مدیریت شهری هر بار چنین تجربهای را از سر گذرانده است. افرادی که از شهر کمترین شناختی نداشتند، یکباره تنپوش تصمیمگیران شهری بر تن کردند و برای میلیونها شهروند کشور تصمیم گرفتند. بنابراین عجیب نیست که حالا چهره شهرهای ما به «شترگاوپلنگی» میماند که هیچکدامش نیست. دیروز بعد از تصویب قانون «منع به کارگیری بازنشستگان»و اصلاح چند بند آن در مجلس شورای اسلامی، برخی از شهرداران کشور، از شهرداریها خواهند رفت (البته اگر بروند). با کنار رفتن آنها اتفاقی بزرگ رخ خواهد داد. بخش بزرگی از تجربه اداره شهرها در طول 3دهه، بهیکباره جای خود را به نیروهای تازه نفس و احتمالا کم تجربه خواهد داد و این نگرانی بهوجود خواهد آمد که دوباره شهرها دچار بیماری آزمون و خطا شوند.
ای کاش برنامهای هم برای استفاده از تجربه شهردارانی باشد که با این قانون از کار برکنار خواهند شد تا دوباره برای اداره شهرها، راههای رفته تکرار نشود و تجربه عملی اداره شهر به نسل بعد منتقل شود. مگر این کشور چقدر منابع در اختیار دارد تا هر بار مدیری پرورش دهد و با کنار رفتن او، دوباره آزمون و خطایی تازه در شهرها شکل گیرد. محمدباقر قالیباف، با تمام کارهای درست و غلطی که به اجرا درآورده، تجارب بزرگی از اداره پایتخت در اختیار دارد. پیشتر از او نیز کرباسچی اینگونه بود. آنها این تجارب را با خود به کجا بردهاند؟ تردیدی نیست که کشور، هزینه زیادی برای آنها صرف کرده و باید آن تجارب بهکار بیاید. این مسئله در دیگر شهرهای کشور هم وجود دارد. شهرداران گذشته شهرها، بعد از رفتن، کمتر در ساختار شهری باقی ماندهاند و به دیگر بخشها رفتهاند. بخشهایی که کمتر میتوانند از تجربه گرانبهایی که در اختیار دارند، استفاده کنند. شهرداران کشور، بیشتر شبیه استادکاران تجربی و خیلی ماهری هستند که نتوانستهاند تجارب مدیریتی خود را تئوریزه کنند. شاید به همین دلیل است که «هر که آمد عمارتی نو ساخت».