• پنج شنبه 30 فروردین 1403
  • الْخَمِيس 9 شوال 1445
  • 2024 Apr 18
دو شنبه 25 تیر 1397
کد مطلب : 23291
+
-

مفتون امینی، شاعر:

شاعران در «بیست‌رو» بیسکویت و نوشابه می‌خوردند

گفت‌وگو
شاعران در «بیست‌رو» بیسکویت و نوشابه می‌خوردند

فرشاد شیرازی| خبرنگار:

«یدالله مفتون امینی» متولد 1305 متخلص به «مفتون» از شاعران پیشکسوت سرزمین ماست. مجموعه شعر ترکی او به نام «آجی تای» در زبان فارسی به معنای «چای تلخ» است. او نام این مجموعه را از رودی که از قله‌های کوه سبلان سرچشمه گرفته، برگزیده است. مجموعه شعرهای امینی نام‌هایی با مسما دارند: «اکنون‌های دور»، «سپیدخوانی»، «عصرانه در باغ رصدخانه و...»...

موهای امینی به سپیدی زده و به قول «احمد شاملو»: «این برف را سر باز ایستادن نیست!‌» اما این شاعر هنوز برنا و سحرخیز است و صبح‌های زود از خواب بیدار می‌شود و کار می‌کند، می‌خواند و می‌نویسد. سخن گفتن با مفتون امینی به دلیل مهربانی و ساده و بی‌پیرایه بودنش به نظر ساده می‌رسد اما تنظیم زمان گفت‌وگو به دلیل نظم و‌ترتیبی که او در کارهایش دارد مصاحبه‌کننده را متوجه انضباط شاعر مجموعه شعر «دریاچه» می‌کند. مفتون امینی به قول خودش امروز دیگر توش و توان گشتن در کتابفروشی‌های تهران را ندارد، اما این به آن معنا نیست که آثار شاعران جوان را نخواند. با این شاعر که ساکن خیابان خدامی ونک است، درباره کافه‌نشینی هنرمندان در تهران گفت‌وگو کرده‌ایم. 

شما از شاعران مطرح دهه 50 بودید. آن زمان پاتوق‌های ادبی در تهران چه حال و هوایی داشت؟ 

رونق پاتوق‌های ادبی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در تهران، به دلیل روی آوردن شاعران به شعر سپید بود. آن‌زمان، به معنای واقعی پاتوق شعر نداشتیم و اغلب دلمان می‌خواست دور هم جمع شویم، ولی واضح است که شاعر شدن یا نشدن منوط به حضور در این محافل نبوده و نیست. من خاطره‌های زیادی از آن دوران دارم. کسی در آن زمان زیاد شعر نو را تحویل نمی‌گرفت و به «شاملو»، «نادرپور» و «سایه» می‌گفتند پیاده نظام شعر سپید! این 3 شاعر اگر از جلو کافه‌ها و رستوران‌هایی که پاتوق ادبی بود، رد می‌شدند، پا سست می‌کردند، اما وارد کافه نمی‌شدند. خوب یادم هست. کسانی که اهل کافه و رستوران بودند، یا در دانشگاه تحصیل می‌کردند یا دوران دبیرستان را می‌گذراندند. شاعران معروف کم‌کم پراکنده شدند و دنبال زندگی واقعی و معاش‌شان رفتند. پاتوق‌های ادبی از سال 1333 تا اواخر دهه 40 برقرار بود. یکی از این کافه‌ها، کافه «نادری» و یکی دیگر کافه «فیروز» بود. اهالی شعر و ادب به کافه «فردوسی» هم می‌رفتند. رستوران «سلمان» در طبقه دوم یک ساختمان کهنه و قدیمی قرار داشت که برای دیدن همدیگر به آنجا هم می‌رفتیم. در پارکینگ یک ساختمان هم بیسکویت و نوشابه می‌خوردیم که همه آنجا را با نام «بیست رو» می‌شناختند. در خیابان‌های لاله‌زار و استانبول هم رستوران‌هایی بود که اغلب شاعران به آنجا می‌رفتند. «تورنتو» شبیه کافی‌شاپ‌های امروز بود. رستوران دیگری که باید از آن یاد کرد، «رضائیه» است. لاله‌زار نو آن وقت‌ها تازه مغازه‌هایش باز شده بود. رستوران «شاپور» در خیابان سعدی شمالی نان خامه‌ای می‌پخت. «اخوان ثالث» هم در این رستوران رفت‌وآمد می‌کرد و در شعر زمستان به آنجا اشاره دارد. یک رستوران هم اول خیابان نوبخت بود. 

این کافه‌ها روی مطالعه افراد هم تأثیر داشت؟ از این جلسه‌ها شاعر بیرون می‌آمد؟ 

ما در این کافه‌ها و رستوران‌ها کمتر شعر می‌خواندیم. بیشتر حرف می‌زدیم و می‌خواستیم دور هم جمع باشیم. آغاز سال 1340 منحصر به کسانی بود که چهره‌های جوان‌تر شعر ما محسوب می‌شدند. پاتوق‌های ادبی، محافلی هستند که همیشه تشکیل می‌شدند، ولی تربیت شدن یا نشدن شاعر منوط به حضور در این محافل نبوده و نیست. 

شما به قول معروف سرد و گرم چشیده روزگارید. چه توقعی برای بالا بردن سطح فرهنگ و شعر از مدیران فرهنگی در کلانشهر تهران دارید؟ 

سیاستمداران فرهنگی اگر ذهنیت و اندیشه‌شان قابل انعطاف باشد، اوضاع خیلی بهتر می‌شود. به گمانم اشکالی ندارد اگر شاعری سلیقه شعری و فکری‌اش به گونه‌ای دیگر باشد. نمونه این اشخاص در جامعه هنری ما زیادند. این اشخاص مورد احترام همه‌اند.

این خبر را به اشتراک بگذارید