• پنج شنبه 30 فروردین 1403
  • الْخَمِيس 9 شوال 1445
  • 2024 Apr 18
دو شنبه 25 تیر 1397
کد مطلب : 23214
+
-

حجت‌الاسلام نظافتی هوای نیازمندان و ایتام را دارد

گره‌گشایی به سبک آقا کمیل

گره‌گشایی به سبک آقا کمیل

فاطمه عسگری‌نیا| خبرنگار:

منطقه 5


روحانی مهربان و خوش‌اخلاقی که رد پای مهربانی‌هایش در گوشه و کنار کشور دیده می‌شود، کسی نیست جز «حجت‌الاسلام کمیل نظافتی». 2 سالی می‌شود که به بهانه درس خواندن راهی پایتخت شده است و هر حاشیه خیابانی که به او رخصت پارک چهارچرخش را بدهد، همانجا خانه‌اش می‌شود. درس خواندن بهانه است برای کسی که همه دغدغه‌اش مرحم گذاشتن روی زخم نیازمندان باشد.  اهالی دنیای مجازی، این روحانی نیکوکار را به نام «زائر پیاده» می‌شناسند. روحانی جوانی که شهرتش را مدیون انعکاس مهربانی‌هایش در شبکه‌های مجازی و دهان به دهان شدن فعالیت‌های خیرخواهانه‌اش در کشور است. کسی که دست نوازشگرش را هم بر سر ایتام و نیازمندان می‌کشد هم بر سر حیوانات بی‌پناه. فعالیت‌های اجتماعی این روحانی در تهران، بهانه خوبی بود برای اینکه در گفت‌وگویی کوتاه پای حرف‌هایش بنشینیم تا از زبان خودش درباره کارهایی که این روزها انجام می‌دهد، بگوید. 

حجت‌الاسلام کمیل نظافتی کیست؟ 

یه عاشق/ یه مجنون/ خراباتی پریشون/ بهم می‌گن کمیل جون...... (می‌خندد). من همه جا خودم را با این بیت معرفی می‌کنم، شعری که هدیه دوستانم به من است. البته این شعر ابیات دیگری هم دارد که مختص همان محافل دوستانه است. در واقع توسل من به این شعر در معرفی خود موجب شده که همه مرا «کمیل جون» صدا کنند. 

گویا در میان مردم، با القاب دیگری هم خوانده می‌شوید. 

نخستین لقبی که مردم به من دادند همان زائر پیاده بود. علتش هم پیاده‌روی هر ساله ما به کربلا از سال 1382 بود. آن سال‌ها خیلی پیاده‌روی به سمت کربلا مرسوم نبود. ما از آمل تا کربلا، حدود 45 روز در راه بودیم. هنوز صفحه رسمی من در اینستاگرام به نام همان زائر پیاده فعال است. پس از آن به «سفیر مهربانی» شهرت یافتم و فعالیت‌هایم در حوزه دستگیری از بیماران نیازمند آغاز شد. البته مبنای این کار قول و قراری بود که من با اعضای خانواده‌ام درباره سرکشی از بیماران، در روزهای آخر هفته، گذاشته بودم. در همین مسیر بود که با «سجاد» کوچولوی 8 ساله آشنا شدیم. سجاد کودکی بود که عمل قلب باز و جراحی مثانه انجام داده بود. کبدش هر روز بزرگ‌تر و بزرگ‌تر می‌شد و اگر کلیه دریافت نمی‌کرد حتی ممکن بود جان خود را از دست بدهد. خانواده‌اش در بدترین شرایط اقتصادی بودند و دیالیز، هر روز این بچه را ضعیف‌تر می‌کرد. هرکسی به جای من بود، این کار را انجام می‌داد. امروز سجاد می‌خندد و دردی ندارد همین برای من کافیست. 


خانواده با این تصمیم شما مخالفتی نداشتند؟ 

ابتدا فقط پدر و همسرم موضوع را می‌دانستند. پس از عمل جراحی موضوع به گوش آیت‌الله «آملی» رسید و ایشان تأکید کردند که موضوع باید حتماً رسانه‌ای شود تا فرهنگ کمک به همنوع در جامعه‌‌‌ ترویج شود. 

برقراری ارتباط دوستانه با همه اقشار جامعه سخت نیست؟ 

دین ما دین مهربانی است این را همیشه مادرم می‌گفت. ما هم مهربانی و کمک به همنوع را از مادرمان یاد گرفته‌ایم کسی که سر درخانه‌مان زده بود «هرکسی در این سرا وارد می‌شود، آبش دهید، نانش دهید از آیینش نپرسید» من هم همین حرف را آویزه گوشم کرده‌ام و بدون اینکه به ویژگی‌های فردی و فرهنگی نیازمندان نگاه کنم به آنها کمک می‌کنم. شاید به خاطر همین است که بیشتر دوستان من را، لات و لوت‌ها، بی‌خانمان‌ها و معتادان و بهبود‌یافتگانی تشکیل می‌دهند که جامعه نگاه قشنگی به آنها ندارد. برای من نزدیک شدن آدم‌ها به خدا مهم است. 

ارتباطتان با جوانان تهرانی زبانزد است. چطور این روابط را شکل می‌دهید؟ 

من با هر جوانی به شیوه خودش رفتارش می‌کنم به خاطر همین زود با هم رفیق می‌شویم. از وقتی به تهران آمدم همیشه دوستی‌هایم با جوان‌ها پرماجراست. یکی از این خاطره‌ها بر می‌گردد به دوستی من با «در به در». ما هر وقت در خیابان‌‌‌ تردد می‌کنیم انواع و اقسام متلک‌ها را نثارمان می‌کنند، من هم با همه به شیوه خودم برخورد می‌کنم و همین رفتار‌ گاهی موجب شکل‌گیری دوستی‌های عمیق می‌شود. یک شب که همراه دوستان بودم، خندیدم و گفتم «چرا همیشه اینها به ما تیکه بندازند؟ بزار این بار من بهشون تیکه بندازم. برای مزاح، جوانی را مورد خطاب قرار دادم، اما او با صبوری بسیار جواب من را داد. من که انتظار این عکس‌العمل را از او نداشتم، از ماشین پیاده و مهمان ناخوانده بساط تنهایی‌اش شدم. او خودش را «در به در» معرفی کرد، امروز ما از دوستان صمیمی هستیم. کسی که در روز تولدش هم مرا دعوت کرد. تولدی 2 نفره با خواهر کوچکش که از کیک تولد هم در آن خبری نبود و تنها دلخوشی‌شان حضور من به‌عنوان تنها مهمانشان بود. پس از رفتن به منزلشان بود که فهمیدم پدرش زندان است و او به تنهایی از خواهر کوچکش نگهداری می‌کند، برای همین خودش را در به در معرفی می‌کرد. 

چه شد که به تهران آمدید؟ 

من عاشق موسیقی بودم و برای تحقق آرزوهایم، دانشگاه شرکت کردم هرچند مجبور شدم به دلیل جو حاکم بر محیط و برخی برخوردها از این رشته تحصیلی انصراف دهم. 


چرا حالا موسیقی؟ 

متأسفانه نه کارشناسان مذهبی ما و نه کارشناسان هنری نگاه خوبی به رابطه دین و موسیقی ندارند، برای همین من دوست داشتم با تلاشم شاهد برقراری رابطه محکمی میان این 2 بخش باشم. 

پس از موسیقی سراغ تئاتر رفتید؟ 

دوست نداشتم ارتباط میان دین و هنر قطع شود، تصمیم گرفتم در رشته کارگردانی سینما درسم را ادامه بدهم. هرچند در این رشته هم با مشکلاتی شبیه گذشته روبه‌رو شدم. از ریپورت شدن در کانال تلگرامی کلاس گرفته تا برخوردهای سرسنگین.

چطور این مشکل حل شد؟ 

یک روز دلیل این رفتارها را از یکی پرسیدم و او در جواب گفت: «چون شما روحانی هستید، می‌ترسند شوخی یا حرفی را در گروه بزنند که موجب رنجش شما شود به همین دلیل نمی‌خواهند شما در گروه باشید.» گفتم پس این‌طور. فردای آن روز با تیپی به طور کامل اسپرت سر کلاس حاضر شدم، همه تعجب کردند و پرسیدند چرا؟ گفتم این لباس قرار است پل ارتباطی من و شما باشد اگر این کارکرد را نداشته باشد و موجب دوری من از شما شود ارزشی ندارد تنها تکه پارچه‌ای بی‌ارزش است. همکلاسی‌ها با شنیدن حرف‌هایم از من خواستند با همان لباس روحانیت در کلاس حاضر شوم و امروز رابطه خوبی بین همه ما برقرار است. 


بالاخره موفق به فعالیت در تهران شدید؟ 

مهم‌ترین دلیل حضور من در تهران گسترش همین فعالیت‌هاست. ما در تهران فرصت خوبی برای بستری بیماران نیازمند و بهره‌گیری از خیّران داریم. این شرایط به ما کمک می‌کند تا در مسیر تحقق هدفمان که می‌گوید «هیچ‌کس به دلیل فقر نباید درد بکشد.» با اطمینان بیشتری برنامه‌ریزی کنیم.

برای گسترش فعالیت‌ها در تهران از کجا شروع کردید؟ 

از بازدید دقیق و موشکافانه شمال و جنوب شهر. فاصله طبقاتی وحشتناکی در بالا و پایین شهر دیده می‌شود. مناطقی در تهران هست که وضعیت مردمش اسفبار‌تر از مردم ساکن در مناطق محروم سیستان و بلوچستان است. فقر و اعتیاد 2 موضوع مهم در دسته آسیب‌های اجتماعی شهر تهران است. من از روزی که به تهران آمدم در خودرو شخصی خود زندگی می‌کنم. چون هزینه اجاره مسکن در این شهر بسیار بالاست و من حساب کردم با پول رهن کامل یک خانه در تهران، می‌توانم خنده را بر لب چندین و چند بیمار نیازمند بنشانم. برای همین از رهن خانه منصرف شدم و روز و شب‌ها را در ماشین خودم سپری می‌کنم. 

فکر می‌کردید تهران هم با این حجم آدم‌های نیازمند روبه‌رو باشد؟ 

نه. ما در حاشیه‌های شهر تهران، جنوب شهر و حتی مرکز شهر با خانواده‌هایی روبه‌رو می‌شویم که باورش کمی سخت است. 

آرزوی این روزهای حاج آقا کمیل؟
 

یک اتاق در تهران داشته باشم که بتوانم در سایه سقفش، خیلی از امور مردم را پیگیری کنم. من برای خودم آرزویی ندارم و همیشه آرزوهایم فدای آرزوهای مردم شده است. 

قرار هست موضوع حمایت از حیوانات را در تهران نیز ادامه دهید؟ 

بی‌تردید. خوشبختانه ما در تهران شاهد فعالیت گروه‌های حامی حیوانات زیادی هستیم که می‌توانیم در کنار آنها کارهای بزرگی را به سرانجام برسانیم.

این خبر را به اشتراک بگذارید