علیرضا مجمع روزنامهنگار
به10 روز آخر جامجهانی رسیدهایم. جامی که تا همینجا هم یک جام ویژه بوده است. جام بیقهرمان، جام تمام شدن اساطیر زمین فوتبال. اگر قبل از شروع جام کسی یه شما میگفت لئو به خاک میافتد، یا همان کریس رونالدو که روی اعصاب ما رفت، نمیتواند کلکسیون ژستهایش را رو به دوربین کامل کند احتمالا به او میخندیدید. اما هر دو در یک شب از پا افتادند. محمد صلاح که بهترین بازیکن قبل از جامجهانی بود در همان 4 روز اول به تاریخ جامجهانی پیوست. روزگار بیقهرمان در فوتبال دنیا آغاز شده است.
سالواتوره شیلاچی(یا اسکیلاچی) فورواد تیمملی ایتالیا وقتی به عنوان یار تعویضی در بازی اول ایتالیا در جامجهانی 1990 مقابل اتریش به زمین آمد هیچکس-به جرات هیچکس- نمیشناخت. آن زمان رسم بود قهرمان دوره قبل و میزبان جامجهانی بازی مقدماتی برگزار نکنند. رسم بازی نکردن میزبان در مقدماتیها تا الان باقیمانده است. برای همین هیچ عکسی از شیلاچی قبل از جام 90 ندیده بودیم. اما در بازی اول وقتی ایتالیا به گره خورد، آزگلیو ویچینی جوانی ناشناس با موهای کمپشت را بهزمین فرستاد و نمیدانست او قرار است گره آن بازی و تقریبا همه بازیهای جام(به غیر از بازی آمریکا) را برایش باز کند. شیلاچی آقای گل آن جام شد و بعد از آن هیچ نامی از او در هیچ جایی دیده نشد.
قهرمانها از دل قصهها بیرون میآیند. دیهگو هنوز پا به جامجهانی نگذاشته بود که قصهاش گفته شد. در همان جام 82 جلوی برزیل و ایتالیا نسخهاش چنان پیچیده شد که احتمال میدادی مثل بازیکنهای تکجام برای همیشه پرت شود بیرون از تاریخ. اما ماند و قصهاش را ادامه داد. دست خدا حاصل همان ادامه بود. دیهگو قهرمانی است که شاید همشهریاش مسی هم هیچ وقت به گرد پایش نرسد. آن خوی یاغیگری، آن تشنگی برای برد، آن حس برتریطلبی میهنپرستانه را هیچکس در آرژانتین به غیر از مارادونای بزرگ نداشته است. مارادونا در چهار جامجهانی 21 بار بازی کرد و در آمریکا وقتی در دو بازی اول بود، آرژانتین برد و دو بازی بعد را که نبود، باخت و حذف شد. قهرمان این شکلی معنا پیدا میکند. وقتی نیستی تیمت معنا ندارد که ببرد. اسطوره دُن دیهگو کلاسیکترین قهرمان تاریخ فوتبال جهان است.
از بازیکنهای رفته از جام کسپر اشمایکل خیلی دلنشین بود. از آن وایکینگهای کلاسیک که وقتی در دروازه میایستاد همه عرض دروازه را پر میکرد. از آنها که هم جنس مارادونا خوراک یک تنه قهرمان کردن یک تیم است.
امسال قهرمان نداریم. به معنای مارادونا بودن نداریم. از مسی هم کاری برنیامد. پس باید دنبال قهرمانهای جدید بود. از اینهایی که ماندهاند(چون هنوز بازیهای جمعه را ندیدهام) کاوانی همان خصوصیتهایی را دارد که در قهرمان به دنبالش میگردیم، امباپه فرانسه میتواند رویاهای دوران پس از زیدان را برای خروسها به حقیقت بدل کند، در برزیل کماکان نیمار هست که برای بچههای برزیلی قصه بسازد و بلژیک همیشه دوست داشتنی هازارد و لوکاکو را دارد که توانایی ساختن تاریخ را دارند. مودریچ قهرمان این روزهای شطرنجیپوشان شرق اروپاست که شخصیت پیدا کردهاند برای اوج گرفتن و روسیه هم بهنظرم تا همینجا برایش کفایت میکند. بیش از این بالا بیاید، احتمالا مثل سینمای بیروح و بیقصه روسیه حس تلخی و ناامیدی را در فوتبال جهان پخش میکند. اسکاندیناوی یک کشور بدون جذابیت دارد که امیدوارم انگلستان بتواند از اتوبوسشان رد شود و آنها را به استکهلم برگرداند. سوئد آنقدر بدون جذابیت بازی میکند که حتی تکبازیکنهایشان هم دردل این بیروحی گم شدهاند. زلاتان شاید میتوانست آن قهرمانی باشد که دنبالش هستیم. اما در این روزگار احتمالا باید به دنبال قهرمانهای جدید بگردیم.
روزگار بیقهرمان یا عصر قهرمانهای نو؟
در همینه زمینه :