گپوگفت با نگار مسعودی که با عکسهای اسیدپاشیاش در خانه هنرمندان حضور یافته است
همهما مرضیه ابراهیمی هستیم
لیلا باقری/ خبرنگار
«سرنوشت تو را بتی رقم زد که دیگران میپرستیدند» عنوان نمایشگاهی است از عکسهای نگار مسعودی در خانه هنرمندان؛ عکسهایی که او از «مرضیه ابراهیمی» یکی از قربانیان اسیدپاشی در اصفهان گرفته است. مسعودی برای این مجموعه عکسها و همچنین ساخت فیلمی مستند درباره زندگی مرضیه، 2سال تحقیق و 15روز هم در اصفهان با او زندگی کرده است. با او گپی زدیم درباره تجربه عکاسی از این سوژه و دریافتها و تجربیاتی که در این کار داشته است. مسعودی کارشناسی عکاسی و ارشد پژوهش هنر از دانشکده هنر و معماری دارد و هنر را راهی میداند برای ابراز دغدغههایش.
شما قبلا هم فیلمی درباره افراد مبتلا به اوتیسم ساختهاید و حالا هم قربانی اسیدپاشی. علاقه شما تنها بهکار در مسائل اجتماعی است؟
بله. عمده فعالیت من در حوزه زنان است و مسائل اجتماعی. هدف اصلی من انجام کار هنری نیست و برای همین هنر متعهد را در پیش گرفتهام. ما 2 نوع هنر داریم؛ یکی هنر برای هنر که هنر ناب است و دیگری هنر متعهد. من معتقدم در جامعه ما هنر باید دغدغهمند باشد و متعهد به طرح مسائل اجتماعی. هنر ناب و محض برای کشورهایی مانند سوئد و فنلاند است که مشکلات اجتماعی در آنها کمرنگ است اما وقتی با این حجم از مشکلات مواجه هستیم، وظیفه هنرمند این است که هنری متعهد داشته باشد؛ مگر اینکه خیلی بیدغدغه و رها باشد.
چه شد که سراغ سوژه اسیدپاشی رفتید؟
از همان موقع که وارد این عرصه شدم، سوژه اغلب فیلمها و عکسهایم زنان بوده است. مسئله اسیدپاشی هم در همین دسته است. از 2سال پیش روی این معضل تحقیق کردم و تصمیم گرفتم در این زمینه کاری انجام دهم. تمرکزم را هم روی دختران اصفهان گذاشتم که قربانی اسیدپاشی زنجیرهای شدند، چون هیچ کجا خبری از آنها نبود و جز موارد معدودی، در یک سکوت خبری فرورفته بودند. یکجورهایی جای قربانی با مجرم عوض شده بود. نهتنها اسیدپاش دستگیر نشد، بلکه قربانیها در سکوت رفتند. گشتم و بعد از چندماه مرضیه ابراهیمی را پیدا کردم. او گفت «3سال است منتظرم روزنامهنگاری یا کسی زنگ بزند و حال مرا بپرسد. هرکاری که باشد انجام میدهم و همکاری میکنم.»
اینجا هم مانند سوژههای قبلی مدتی با مرضیه زندگی کردید؟
بله، 15روز با وی زندگی کردم و حاصل این 15روز شد این مجموعه عکس و فیلمی که درحال ساختش هستم. مرضیه آخرین قربانی اسیدپاشی بود. تصمیم داشتم سال گذشته همین تاریخ نمایشگاه را افتتاح کنم که به دلایلی کنسل شد. یک سال تلاش کردم تا در نهایت برگزار شد.
گویا جز این نمایشگاه فعالیت دیگری هم در زمینه قوانین مربوط به اسیدپاشی داشتید؟
من و مرضیه از یک سال و نیم پیش شروع به تلاش کردیم برای تصویب قانونی جهت ممنوعیت و محدودیت خرید و فروش اسید. اسید خیلی ارزان و در دسترس است و آمار اسیدپاشی کشورهایی مانند بنگلادش و کلمبیا که مانند ایران آمار اسیدپاشی بالایی دارند، با تصویب این قانون 30تا 50درصد کاهش پیدا کرده است. من قبل از آشنایی با مرضیه تلاشم را شروع کردم و با خانم طیبه سیاووشی، عضو فراکسیون زنان مجلس صحبت کردم. ایشان خیلی استقبال و همکاری کردند. مرضیه هم بعدا به این کار پیوست و خیلی بیشتر از من تلاش کرد. ما یک روز در میان به مجلس میرفتیم و او هربار از اصفهان به تهران رفتوآمد میکرد. با خانمها ملاوردی و ابتکار هم صحبت کردیم و آمارها را نشان دادیم و در نهایت تیم وکلای مجلس پیشنویس لایحه را آماده کرد.
مرضیه شخصیت ویژه و منحصر به فردی دارد. از دریافتهای خودتان در 15روز زندگی با مرضیه بگویید.
قبل از اینکه با مرضیه آشنا شوم قربانیهای اسیدپاشی زیادی را دیدم. عضو انجمنشان هم شدم، ولی مرضیه به شکل عجیب و غریبی با همه فرق دارد. در این 15روزی که با هم بودیم هم خیلی گریه کردم و هم از ته دل خوشحال شدم که چنین دختر قوی و خودساختهای است. من تا به حال با کسی که با اسید سوخته باشد برخوردی به این نزدیکی نداشتم و نمیدانستم چنین کسی تا آخر عمرش درد میکشد. اسید تا همیشه با او خواهد بود. هر شب مرضیه با سوزش چشم و پوست صورت میخوابید و این خیلی دردناک بود برای من؛ اینکه دختری بیگناه و بدون هیچ مشکل خانوادگی و... به این روز افتاده است. او شبها با وجود استفاده از چند قرص، بازهم با درد میخوابد. اسید تا آخر عمر با قربانی میماند و برای من خیلی مهم است مردم این را بدانند و اسید هم از جلوی دست آدمها برداشته شود.
بهنظرتان این همه تلاش او برای جلوگیری از رخداد دوباره اسیدپاشی از کجا میآید؟
از روحیه و اخلاق او. مرضیه به من گفت: «دوست دارم کاری بکنم اما نمیدانم چه کاری. تو میخواهی از من عکس و فیلم بگیری و من خوشحالم چون نمیخواهم قربانی باشم. میخواهم اگر روزی بچهدار شدم به او بگویم که این کارها را کردم. آدمی روی من اسید نریخت که بعد من بنشینم کنج خانه.» اینکه دنبال قانون رفتیم و آن را به نتیجه رساندیم هم از انگیزه بالای مرضیه بود؛ چون واقعا باید در این راه کفش آهنی به پا کنید. مرضیه در خودش به این باور رسیده که این اتفاق افتاده است. او مرتب اتفاق را مرور نمیکند. میگوید: «کسی آمد و اسید را ریخت و دستگیر هم نشد. میدانم چرا دستگیر نشد اما نمیخواهم به آن فکر کنم. به اینکه در مملکت خودم و از طرف هموطنم این اتفاق برایم افتاد، چون خیلی ناراحتم میکند. اما حضور پیدا میکنم و فعالیت خواهم داشت تا هرکسی یا کسانی که بودند بفهمند که نتوانستند مرا خانهنشین کنند. من هستم، خیلی پرقدرتتر از قبل و همهجا حضور پیدا میکنم و اجازه میدهم از من عکس بگیرید و فیلمم را بسازید.»
مرضیه چند روز پیش سفیر انجمن حمایت از قربانیان اسیدپاشی هم شد. حالا یک تریبون دارد که خیلی جاها میتواند درباره این موضوع حرف بزند. خیلی هم برایم جالب است که اصلا فردی فکر نمیکند و کاملا دغدغه جمع را دارد. نمیگوید که برای من چه سودی دارد. میخواهد کمک کند تا این اتفاق دیگر تکرار نشود و به دیگران کمک کند. این وجه خیلی مهم بود و باعث شد که با او کار کنم.
چرا در این چیدمان از آیینه استفاده کردید؟
از همان روز اولی که این اتفاق افتاد به این فکر میکنم که هرکدام از ما میتوانستیم جای مرضیه باشیم چون بهصورت رندوم این اتفاق افتاد. من یا شما میتوانستیم آن روز جای مرضیه پشت فرمان باشیم. امیدوارم دیگر هیچوقت این اتفاق نیفتد اما این مسئله در جامعه ما به زنان نزدیک است. برای همین ما در نمایشگاه یک عکس مرضیه را میبینیم؛ پرتره کلوزآپ و یک آیینه با همان سایز و این باعث میشود خودت را به مرضیه نزدیک ببینی و در همان جایگاه حس کنی. بیشترین نظری هم که گرفتم درباره همین مفهوم آیینه و عکس مرضیه است.
قصه عکسها
این نمایشگاه شامل 20فریم عکس است و چیدمان عکس و آیینه. عکسها از ابتدا تا انتها قصهای را روایت میکنند و تمام چیزهایی را که گفتم در این عکسها میبینیم. مثلاً در خیابان توحید این اتفاق افتاده است و ما عکس زیبایی در این خیابان داریم که مرضیه میخندد و قدم میزند. حین رانندگی هم به او حمله شده و عکسهایی هم در این حالت از او داریم و خیلی از عکسهای دیگری با کانسپتهایی که درباره زیبایی است. اینکه تبلیغات، رسانه، نظام سرمایهداری یا هرچیز دیگری چارچوبهایی راجع به زیبایی برای ما درست میکنند که اگر در این چارچوبها بودید، وجود دارید و اگر نیستید پس نباشید مرضیه این چارچوبها را هم در هم شکسته است. او هیچ مشکلی با ظاهرش ندارد، واقعا ندارد و با همین صورت حضور پررنگی دارد. او مرزها را درنوردیده و این بخشی از شخصیت اوست و انجام دادن تمام این کارها برایش عادی است. من این چارچوبهای زیبایی را به چالش کشیدهام. بقیه عکسها هم روایت زندگی مرضیه است در جامعه، زندگی شخصی و....