نقل های شیرین از محله سالخورده
زندگی در محلههای تهران قدیم و ثبت خاطرات اهالی میتواند گنجینهای از تاریخ شفاهی باشد و هرچه که زمان میگذرد ثبت این آثار اهمیت و ارزش بیشتری پیدا میکند. یکی از این کتابها «حکایتهای امیریه» نام دارد؛ کتابی که نویسنده آن براساس دیدهها و شنیدههایی که در محله امیریه رخ داده کتاب را به رشته تحریر درآورده است. «نیره رهگذر» نویسنده کتاب درباره اهمیت خاطرهنویسی و رعایت امانت در مصاحبههای مردمی میگوید: «داشتن دفترچه خاطرات یکی از ویژگیهای احترام به فرد و هویت فردی است. هرچند خاطرهنگاری در فرهنگهای سنتی و قبیلهای اعتبار و ارزشی ندارد. اما محصور ماندن در فرهنگ قبیلهای ما را از شناخت خود و دیگری محروم میکند و باعث میشود تجربههای تلخ و شیرین را در وجود خود دفن کنیم.
کتاب حکایتهای امیریه تلاشی است برای گره زدن هویت فردی به هویت اجتماعی. در این اثر سعی میشود آداب و رسومی که در این محله حاکم بود برای اهالی امروز تهران بازگو شود.»رهگذر در این کتاب زبان و افکار و فرهنگ مردم محله امیریه را از دید خود که به زمانی بیش از 50 سال پیش باز میگردد در قالب داستانهای حقیقی بازگو کرده است تا نسل جوان این محله و محلههای دیگر تهران بتوانند ارتباط مؤثری با اهالی قدیمی محله خود برقرار کنند و شنیدن حرفها و خاطرات پدربزرگها و مادربزرگها خیلی دور از ذهن نباشد.
در این کتاب از آداب و رسوم چهارشنبهسوری تا حکایت آبانبار و شبهای یلدا وقصههای بازارچه آشیخ هادی و... در محله امیریه روایتهای شیرینی نقل شده است. در بخشی از این کتاب با عنوان حکایت مرغ آمریکایی در امیریه آمده است: «با افتتاح همزمان 2 مغازه مرغفروشی در امیریه غوغای حلال و حرام بودن مرغ آمریکایی در محله بالا گرفت. اهل محل 2 دسته شده بودند. تعداد کمی به این حرفها توجه نمیکردند ولی اکثریت با کسانی بود که به شدت با این پدیده جدید مخالف بودند و میگفتند حرام یا مکروه هم که نباشد خوردن گوشت این مرغها هزار عیب و ایراد دارد، مردها را بیغیرت میکند، برای زن آبستن سم است، صورت زنها را لک و پیس میکند. خاتم مالک واعظ بانفوذ امیریه گفته بود: من لب نمیزنم. حرفش برای همه زنهای امیریه وزنه بود. بسیاری از او پیروی کرده بودند. تفسیر قرآن میکرد و درس شرعیات میداد. آقا حشمت ملای نجیب مورد اعتماد محل در این مورد سکوت کرده بود.»