• شنبه 1 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 11 شوال 1445
  • 2024 Apr 20
سه شنبه 5 تیر 1397
کد مطلب : 20983
+
-

بلبشو در ساختمان سالخورده شریعتی

دیروز و امروز آپارتمان جنگ‌زده‌ها حکایت عجیبی دارد

بلبشو در ساختمان سالخورده شریعتی

فریبرز عرب امینی:

منطقه 7


بنای نازیبایی است، وجودش در خیابان پر رفت و آمدی چون شریعتی، به مثابه وصله نیمداری است که بر جامه حریر دوخته باشند. بالکن‌هایش به سمساری می‌ماند و از آن بدتر کلاف سردرگم سیم‌های برق است که‌گویی این عمارت را در‌بند کرده است. لوله‌های بخاری بیرون زده از پنجره و کولرهای زنگ‌زده‌اش هم که دیگر جای خود دارد. خلاصه کلام هرآنچه که چهره شهر را زشت می‌کند این ساختمان یکجا دارد، اما اینها دلیل نوشتن گزارش نیست، بلکه ناامن بودن ساختمان است.

بحران‌زا بودنش به قدری است که مأموران آتش‌نشانی و کارشناسان ستاد مدیریت بحران بارها به ساکنان ساختمان اخطار داده‌اند که اینجا امنیت کافی برای زندگی ندارد و هرچه زودتر باید تخلیه شود، اما متأسفانه با وجود اخطارهای مکرر جمعیت 300 ـ400 نفری این ساختمان گوش شنوایی برای شنیدن هشدارها ندارند و بی‌هیچ نگرانی شب و روزشان را سپری می‌کنند. حال این عمارت پیر و فرتوت خوب نیست و نفس‌های خسته‌اش خبر از این می‌دهد که تا ویران شدن زمانی ندارد.

اینکه چرا سکنه ساختمان رغبتی به ایمن کردن خانه‌شان نشان نمی‌دهند، برای ما هم جای سؤال دارد. برای رسیدن به پاسخ پرسش‌مان تصمیم می‌گیریم به آنجا برویم و پای صحبت مردم بنشینیم. اما اهالی محله باخبرمان کرده‌اند که ممکن است رفتار دوستانه‌ای با ما نشود و از این‌رو در نقش خریدار پی پاسخ سؤالاتمان می‌رویم. 

در خیابان شریعتی 100 قدم پایین‌تر از سینما ایران، ساختمان بلندمرتبه‌ای به چشم می‌خورد. بنایی قدیمی و زهوار در رفته که نمای نازیبایی دارد. یک در آن به کوچه شهدا و در دیگرش به کوچه پیروزی باز می‌شود. پنجره‌های دود گرفته‌اش با حصارهای آهنی محصور شده و از اغلب‌شان لوله بخاری و کانال کولر بیرون آمده است. بالکن‌هایش بیشتر به سمساری می‌مانند، از آنتن‌های زنگ زده تا سبدهای پلاستیکی و طناب‌های رختی که زیر نور آفتاب به زردی می‌زنند اینجا دیده می‌شود. هرچه هست نمای محله را زشت کرده و دیدنش توی ذوق‌مان می‌زند. برای اینکه مطمئن شوم نشانی را درست آمده‌ام، سراغ یکی از کاسبان می‌روم. بدون اینکه خودش را معرفی کند، می‌گوید: «اینجا به ساختمان جنگ‌زده‌ها شهره است اما در آن جنگ‌زده‌ای زندگی نمی‌کند. در دوره جنگ تحمیلی چند خانواده خوزستانی اینجا زندگی می‌کردند و بعد از مدتی هم رفتند. 

در حال حاضر بیشتر، حلبی‌آبادی‌های محله خزانه اینجا زندگی می‌کنند. قرار بود مدتی اینجا زندگی کنند تا مکان مناسبی برای سکونت‌شان پیدا شود. خانه هم به آنها داده شده اما نرفتند. از 40 سال پیش هم تا حالا در این ساختمان ساکن هستند.»  این‌طور که او می‌گوید، ساختمان کاربری اداری و مالک دارد. از قرار معلوم مالک پیگیری‌های لازم را انجام داده تا بتواند ملکش را پس بگیرد. سپس این موضوع را هم متذکر می‌شود که اهالی این ساختمان برخورد دوستانه‌ای با خبرنگارها و کسانی که برای پرس‌وجو بیایند ندارند. بعد هم توصیه می‌کند که خبرنگار بودنم را کتمان کنم.

رجب‌زاده، یکی دیگر از اهالی است که صحبت‌های ما را می‌شنود. او هم در تأیید گفته‌های این شهروند می‌گوید: «چندی پیش نیروی انتظامی و شهرداری برای بررسی وضعیت نابسامان ساختمان به اینجا آمدند، اما چند خانم در طبقات بالایی ساختمان با ظرف‌های آب جوش ایستاده بودند و گفتند اگر جلوتر بیایید روی سرتان می‌ریزیم. مأموران نیروی انتظامی و شهرداری برای اینکه مشکلی برای کسی پیش نیاید محل را ترک کردند.» اهالی محله از وضعیت بد ساختمان و ناهنجاری‌های رفتاری برخی از ساکنان آن گله می‌کنند و از مسئولان می‌خواهند هرچه زودتر مشکل را برطرف کنند.


این خانه متری چند؟

همراه با عکاس روزنامه وارد کوچه پیروزی می‌شوم. در کرم‌رنگ ساختمان که دیگر به سیاهی می‌زند باز است. در همین حین مردی در آستانه در ظاهر می‌شود. وی پرسید «با کسی کار دارید؟‌» خودم را خریدار جا می‌زنم. می‌گوید: «طبقه چندم؟ ملک چه کسی؟» می‌گویم: «طبقه سوم» مرد گارد گرفته و نگاهش مهربان نیست. سؤالش را دوباره تکرار می‌کند: «چه کسی معرفی‌تان کرده است؟ نام صاحب ملک چیست؟ من همه را می‌شناسم. اسمش را بگویید راهنمایی‌تان می‌کنم.» سؤال‌هایش ‌ریز است و بی‌وقفه. انگار بخواهد چیزی دستگیرش شود. می‌گویم: «یکی از دوستانم گفته که اینجا می‌شود با قیمت کم خانه خرید. نام صاحب ملک را هم نمی‌دانم. هر واحدی که خالی باشد، می‌خرم.»

می‌گوید: «آپارتمان‌ها متفاوت است. 50 متری و 80متری داریم. 100 متری هم هست. طبقه نهم آپارتمان 50 متری با 30 میلیون تومان معامله می‌شود. هرچه طبقات پایین‌تر باشد قیمت بیشتر است.» دلیل این تغییر قیمت را نداشتن آسانسور عنوان می‌کند. بعد هم می‌گوید: «در واحد‌های کوچه پیروزی آپارتمانی برای فروش نداریم و شاید در واحدهای آن طرفی (کوچه شهدا) خانه‌ای برای فروش باشد.» او ادامه می‌دهد: «ما 40 سال است اینجا زندگی می‌کنیم. ممکن است 2 ماه دیگر یا 10 سال دیگر ناگزیر به ترک ساختمان باشیم. شما هم میل خودتان است. فکر کن پول رهن می‌دهی. دست آخر پولت مال خودت است.» آنچه از صحبت‌ها دستگیرم می‌شود این است که معامله آپارتمان‌ها بین قوم و خویش‌ها و آشنایان صورت می‌گیرد و اگر فرد جدیدی بخواهد اینجا ساکن شود باید از هفت‌خوان رستم بگذرد. 



امنیت بر باد رفته

پیرمردی به جمع ما اضافه می‌شود و وقتی متوجه معامله خانه می‌شود، از مزایای ساختمان می‌گوید. بعد هم همراه‌مان می‌شود تا آپارتمان را ببینیم. (از ورودی کوچه شهدا) وارد ساختمان می‌شویم. وضعیت نامطلوبی است. راه‌پله باریک است و کم نور، بوی نامطبوعی هم به مشام می‌رسد. از کثیفی راه‌پله و دیوارها حس ناخوشایندی به آدم دست می‌دهد. در هر طبقه 3 واحد آپارتمان وجود دارد که مساحت‌شان متفاوت است. هرکسی بنا به موقعیت و توانی که داشته شکل آپارتمان‌ها و وسعت‌شان را کم و زیاد کرده است. نگاه به کلاف‌های پیچ در پیچ سیم‌های برق ترسی به دل‌مان می‌اندازد و اینکه هر آن امکان بروز فاجعه است. آن هم با وضعیت راه پله‌های باریک که به زحمت 2 نفر کنار هم می‌ایستند. تصورش هم سخت است اگر این جمعیت چند صد نفره در زمان بروز حادثه طبقات بالا بخواهند خود را پایین برسانند، چه اتفاقی ممکن است برایشان بیفتد.

پیرمرد در یکی از واحدهای طبقه سوم را می‌زند. به خانم صاحبخانه می‌گوید: «آپارتمان‌تان را برای فروش گذاشته‌اید؟‌» و زن جواب می‌دهد: «نه بهاره خانم خانه‌اش را برای فروش گذاشته است؛ طبقه اول». اینکه در این ساختمان 60 واحده بالاخره یک واحد فروشی است را به فال نیک می‌گیریم. حداقل دستمان رو نمی‌شود. سراغ واحد بهاره خانم می‌رویم. پیرزن مهربان و خوشرویی است. می‌گوید خانه‌اش 108‌متر است، اما کمتر نشان می‌دهد. ظاهرش را نونوار کرده و از زندگی در آن خیلی هم راضی به نظر می‌رسد. می‌گوید که امنیتش خوب است. برای اینکه نظر من را جلب کند امتیاز دیگری را هم می‌دهد و اینکه ساکنان اینجا برق رایگان استفاده می‌کنند و فقط پول آب و گاز را می‌دهند.

 فقط خانه بهاره خانم نیست که لوله بخاری‌اش از پنجره بیرون زده، اغلب آپارتمان‌ها همین وضعیت را دارند. امکان خطر گازگرفتگی در این ساختمان زیاد است. از قرار معلوم چندی پیش هم عمارت دچار حریق شده که البته خسارت جانی نداشته است. بهاره‌خانم خانه‌اش را یک کلام 250میلیون تومان می‌فروشد که بعد از کلی چانه‌زنی 20میلیون تومان تخفیف می‌دهد. قرار می‌گذارم که عصر برای بستن قرارداد بروم. هیچ‌کدام از خانه‌ها سند ندارند و قرارداد را طرفین معامله می‌نویسند. 


توجهی به اخطارها ندارند

سراغ یکی از مسئولان می‌رویم. او هم تمایلی به درج نامش در گزارش ندارد. می‌گوید: «برخی از ساکنان این ساختمان قانون‌گریز هستند. به محض چاپ گزارش، برای تسویه حساب به اینجا می‌آیند و دردسرسازی می‌کنند.» سپس ادامه می‌دهد: «چندی پیش 5‌ ـ6 نفرشان آمدند اینجا که اگر بخواهید وارد ساختمان شوید با سلاح سرد از شما استقبال می‌کنیم.» او به ما متذکر می‌شود که با چه جرئتی وارد آنجا شده‌ایم؟ سپس درباره این ساختمان توضیح می‌دهد: «این ساختمان برای شرکت اداری تعبیه شده است و جوابگوی این جمعیت نیست. سیم‌کشی‌ برق غیر‌اصولی، راه‌پله‌های ناایمن، آسانسور از کار افتاده و لوله‌های بخاری خارج از پنجره است و ده‌ها ایراد دیگر دارد. از همه مهم‌تر چاه فاضلاب آن است که زود به زود پر می‌شود و با کمک پمپ آن را روانه خیابان می‌کنند. نیروهای آتش‌نشانی بارها به ساکنان اخطار داده‌اند، ولی توجهی نمی‌کنند. آتش‌نشانی از آنها خواسته حداقل اصول ایمنی را رعایت کنند، اما این کار هم تأثیری نداشته است. پارکینگ بزرگی در کنار ساختمان وجود دارد که اغلب اهالی ساختمان زباله‌های خود را از پنجره داخل آن می‌اندازند. هر روز مأموران خدمات شهری باید زباله‌های ریخته شده در پارکینگ را جمع‌آوری کنند وگرنه بوی بد و جانوران موذی اهالی محله را آزار می‌دهد. چند باب مغازه زیرساختمان وجود دارد که طبق رأی ماده صد شهرداری باید تخلیه شود. این مغازه‌ها در اختیار اهالی ساختمان است و حاضر به تخلیه آن نمی‌شوند.» 

این خبر را به اشتراک بگذارید