• شنبه 1 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 11 شوال 1445
  • 2024 Apr 20
شنبه 2 تیر 1397
کد مطلب : 20615
+
-

این پیروزی حق‌مان بود

لیلی خرسند روزنامه‌نگار

 آماده رفتن شده‌ایم. دل توی دل‌مان نیست. هیجان داریم و نگرانیم. هم نگران بازی هستیم و هم نگران اینکه دوباره نشود. نشود و آن در را دوباره به روی‌مان ببندند.
از سه‌شنبه شب که خبر را اعلام کردند، شادی و ترس عجیب به هم گره خورده‌اند. ترس‌مان از همه تجربه‌های تلخی است که از ناخودآگاه به خودآگاه‌مان در رفت‌وآمدند، تجربه‌هایی که از ماندن پشت در سالن‌های والیبال، بسکتبال و... فوتبال داریم، از همه تصمیماتی که گرفته شده و عملی نشده، از همه وعده‌هایی که داده‌اند و به سرانجام نرسیده، همه وعده‌هایی که رییس‌جمهوران‌مان در همین استادیوم سر داده‌اند، وعده اینکه با هم از روی سکوهای همین استادیوم فوتبال ببینیم اما چه حیف که هنوز حسرت به دل مانده‌ایم.
آماده‌ایم، جرات نداریم سمت گوشی‌های همراه‌مان برویم. انگار حق با ماست که ترس همه وجودمان را گرفته. سه‌شنبه که گفتند برای تماشای بازی ایران و اسپانیا به ورزشگاه آزادی بیایید، دل توی دل‌مان نبود. چقدر سایت‌ها را زیر و رو کردیم تا ببینیم از کجا بلیت بخریم، چهارشنبه، ظهر که شد، بلیت که خریدیم، باز هم باورمان نمی‌شد. عصر نشده بلیت‌ها تمام شده بود. خوشحال بودیم که همه با هم زن و مرد، کوچک و بزرگ برای اولین‌بار کنار هم می‌نشینیم و فوتبال می‌بینیم. گوشی‌هایمان چند متر دورتر از دست‌هایمان بود تا کسی با خبر ناگوار ناامیدمان نکند. اما چه می‌شد کرد، خبر به یک‌باره سرمان آوار شده است، 20 دقیقه از 9 شب گذشته و سینما تیکت، فروشنده بلیت‌ها پیام داده،تماشای بازی ایران و اسپانیا در آزادی لغو شده، وعده هم داده که روزهای آینده 15 هزار تومانی که بابت خرید بلیت داده‌ایم به حساب‌مان برمی‌گرداند.
این پیام را که می‌بینیم تازه متوجه می‌شویم که چه خبر است. در گروه‌های تلگرامی، در همان گروه‌هایی که برای اولین‌بار خبر صادر شدن مجوز پخش بازی را گذاشته بودند، از اول شب خبرداده بودند که قرار نیست در آزادی پخش شود. نوشته‌اند که یک عده از چند ساعت قبل به ورزشگاه رفته‌اند اما نیروی انتظامی در را به رویشان باز نکرده. در همین گروه‌ها توئیت‌های آدم‌های مختلف را می‌شود دید، از مسوولان رده بالا تا نمایندگان مجلس و مردم عادی. هر دقیقه یک خبر تازه می‌شود دید.از قول ناصر محمودی، مدیر ورزشگاه آزادی نوشته‌اند که نیروی انتظامی اجازه ورود نمی‌دهد تا خانواده‌ها وارد ورزشگاه شوند، استانداری تهران هم که با هزار زور و زحمت مجوز صادر کرده بود، حالا از همه‌جا بی‌خبر است و گفته نمی‌داند کی دستور لغو را صادر کرده. یک عده تقصیرها را گردن دادستانی انداخته‌اند و قوه‌قضاییه هم با یک تکذیب، قضیه را مبهم‌تر کرده.عکس‌هایی هم از ورزشگاه در گروه‌ها دست به دست می‌شود. زن و مرد جلوی در ورزشگاه نشسته‌اند و منتظرند. با چند نفری که قرار داشتیم زنگ زده‌اند که: «نیایید ما هم داریم برمی گردیم.»
نمی‌دانیم باید بمانیم یا برویم. راه می‌افتیم. دل را به دریا می‌زنیم. کمتر از یک ساعت به بازی مانده. راه‌هایی که به آزادی ختم می‌شود، شلوغ‌اند. تنها نیستیم، خیلی‌های دیگر هستند، با صورت‌های رنگ شده و پرچم به دست، مصمم هستند که باید امشب وارد ورزشگاه شوند. دوباره خبرها را چک می‌کنیم، خبرگزاری تسنیم زده به‌خاطر مشکلات زیرساختی پخش مسابقه لغو شده و در کنار انتشار خبر، در مقام مسوول ظاهر شده و از همه خواسته که به ورزشگاه نروند. بیست هزار بلیت فروخته شده، نزدیک به سیصدمیلیون تومان. یکی از بحث‌های اصلی در گروه‌های تلگرامی این است که این پول در این چند روز در حساب کی یا کجا می‌ماند، سودش کجا می‌رود، بحث مهم‌تر هم این است که اگر زیرساختی آماده نبوده و اگر شخصی یا ارگانی مخالف بوده، چرا مجوز صادر شده، چرا مردم را تا دم در آزادی کشانده‌اند و چرا الکی امیدوارشان کرده‌اند. در همین گیرودار است که خبر خوش می‌رسد. نیروی انتظامی اطلاعیه می‌دهد که مشکلی با پخش فوتبال در آزادی ندارد. یکی خبر می‌زند با دستور وزارت کشور مشکل حل شده و یکی دیگر می‌نویسد با پیگیری‌های دولت و شخص رییس‌جمهور، در ورزشگاه را باز کرده‌اند و همه‌چیز برای تماشای خانوادگی بازی آماده است.
ما که می‌رسیم همه چیز آرام است. ماشین را در پارکینگ پارک می‌کنیم. یک ربع پیاده‌روی از پارکینگ تا استادیوم راه است. نفس‌ عمیق می‌کشیم و برای خطرات احتمالی که همیشه حرفش را زده‌اند، آماده می‌شویم. ساعت از 10 گذشته و برای سه دختر شاید فضا، فضای خوبی نباشد. ماموران یگان ویژه را می‌بینیم. یکی می‌پرسید: «چی شد کوتاه آمدید؟»، جواب یکی از ماموران جالب است: «ما که مخالفتی نداشتیم.» به راه‌مان ادامه می‌دهیم ولی هنوز ذهن‌مان درگیر پیدا کردن مخالف اصلی است. به در ورودی می‌رسیم، از تونل که می‌گذریم، صدای جیغ زنانه می‌پیچد، دنبال دلیلش هستیم که سبزی چمن با نگاه‌مان گره می‌خورد و بی‌اختیار فریاد شادی از ته گلوهایمان بیرون می‌ریزد.
در بالا را بسته‌اند و جایگاه پایین بلبشویی است. در باز می‌شود و همه جاهایشان می‌نشینند. کسی حتی بلیت‌ها را نگاه هم نمی‌کند. هر کی با خانواده خودش دور گرفته. آماده‌اند تا بازی شروع شود. هیجان‌ها با هم قاطی شده‌اند، هیجان بازی و هیجان حضور در ورزشگاه. مردان هم نگاه پیروزمندانه‌ای دارند، نگاه سخاوتمندانه، انگار بخشی از زندگی و شادی‌شان را به دیگران بخشیده‌اند. مانده‌ایم که چطور این همه سال ما را از همه مردان ترسانده‌اند، از مردانی که یا پدران‌مان هستند یا همسر، برادر و فرزند. همه ما هستیم، با انواع پوشش‌ها و رنگ‌ها، کنار هم نشسته‌ایم، نام ایران را فریاد می‌زنیم و نام پسران‌مان را. همه ما فقط یک‌چیز می‌خواهیم، پیروزی. تصویر ضعیف نمایشگر و نور تند اسکوربرد، اذیت‌مان نمی‌کند، کسی به داور ناسزا نمی‌گوید، ما یک خانواده شده‌ایم و به قولی یک ملت.
هنوز می‌ترسیم. می‌ترسیم آخرین بارمان باشد. می‌گویند در بازی‌های بعدی کیفیت بهتر می‌شود، باید باورمان شود؟ نمی‌دانیم. وعده بازی روز پنجشنبه را می‌دهند، از برنامه‌هایی که برای بازی با پرتغال دارند، می‌گویند ولی ما مشغول عکس گرفتنیم، سلفی‌ها پشت سر هم در گوشی‌هایمان ذخیره می‌شوند، نگرانیم که شاید این اولین و آخرین‌باری باشد که آزادی را از نزدیک می‌بینیم... . ما حق داریم نگران باشیم ولی حق  هم داریم دوباره پا به این استادیوم بگذاریم، این حق همیشگی ماست که شریک لذت‌های ملی‌مان باشیم.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید