• شنبه 1 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 11 شوال 1445
  • 2024 Apr 20
سه شنبه 29 خرداد 1397
کد مطلب : 20238
+
-

تب‌ولرز درخانواده ایرانی

تب‌ولرز درخانواده ایرانی

شاهین امین | دبیر گروه ادب و هنر:

1ـ «رهایم نکن» یک سریال کاملا اخلاق‌گراست؛ آن هم در روزگاری که جامعه ما در سطوح مختلف با بحران اخلاق مواجه است؛ سریالی که اخلاق را با نصیحت‌های مستقیم، یکی نمی‌داند؛ مجموعه‌ای که تلاش دارد قضاوت تندوتیز و یکسویه نداشته باشد. چندچهرگی، بزرگ‌نبودن اما ادعای بزرگی داشتن، دروغ، درنده‌بودن با ظاهری آرام و توجیه رفتارهای خلاف اخلاق و... مصادیقی هستند که در رهایم نکن مطرح می‎شوند.

2ـ رهایم نکن درحالی‌که می‌توانست همچون خیلی از آثار تلویزیونی و سینمایی مجموعه‌ای شعاری باشد، چنین نیست و مسائلش را صریح و روان مطرح می‌کند؛ چراکه هنجارها و ناهنجاری‌های اخلاقی‌اش در بافت درام تنیده شده و بر مبنای باورهای سازنده‌اش شکل گرفته‌اند.

3ـ رهایم نکن واقع‌بینانه هر مسئله‌ای را به خوشی تمام نمی‌کند و شخصیت‌هایش را به پایان خوش نمی‌رساند؛ گرچه تکلیف بیشتر آنها را هم روشن نمی‌کند؛ شاید برای گریز از ممیزی‌های تلویزیون و شاید هم برای تزریق‌نکردن بیش از اندازه تلخی به مخاطب تلخ‌مزاج این‌روزها. به هر تعبیر، این راه‌حل میانه‌ای‌است که عسگرپور برگزیده تا ضمن جلب اعتماد مدیران، روایت را گل‌وبلبلی هم  نکند.

4ـ رهایم نکن را نمی‌توان جزو سریال‌های خیابان‌خلوت‌کن و جنجالی یا «روی جلد برو» دانست اما این مجموعه به عنوان پربیننده‌ترین سریال ‌ماه رمضان مباحث اخلاقی خود را با دغدغه‌مندی و در فرم و روایتی نسبتا مناسب عرضه کرد؛ گرچه سیر حوادث پایانی آن اصلا با ریتم وقایع بخش‌های قبل‌تر همخوانی نداشت و روایت در قسمت‌های پایانی نقصان‌های جدی داشت (شاید به‌ دلیل کم‌شدن شب‌های نمایش آن به ضرورت پایان سریال تا آغاز جام‌جهانی فوتبال)، اما در همین شکل هم مجموعه‌ای جدی و قابل بحث است.

درباره سریال، موضوع چندچهرگی، ریاکاری و کمبود جسارت در تلویزیون  با محمدمهدی عسگرپور (نویسنده و کارگردان) و امین تارخ (بازیگر) با همراهی الهام نداف به گفت‌وگو نشستیم.

سریال‌هایی که شما در این سال‌هاساخته‌اید معمولا با محوریت خانواده‌هایی مذهبی و با بافت سنتی پیش می‌روند؛ در ابتدا با یک خانواده ظاهرا آرام بی‌مسئله روبه‌رو می‌شویم و سپس به‌واسطه یک اتفاق یا حادثه، پوسته اولیه کنار می‌رود و شکاف‌ها و ترک‌های آنها مشخص می‌شود. این دغدغه و تمایل برای نمایش معضلات خانواده‌های مذهبی و سنتی از کجا می‌آید؟

محمدمهدی عسگرپور: بخشی از این میل، به‌شناخت من از چنین خانواده‌ها و فضاهایی برمی‌گردد. از طرف دیگر هم فکر می‌کنم ما در جامعه خاصی زندگی می‌کنیم؛ جامعه‌ای‌ که در آن بعد از دوره‌ای آرمان‌گرایی، به‌دنبال واقع‌گرایی گمشده‌ای هستیم و هرچه جست‌وجو می‌کنیم به آن نمی‌رسیم؛ به همین دلیل جامعه ما ترکیبی از آرمان‌های به ‌ثمر نرسیده و در حد شعار باقیمانده است. از نظر من این به‌هم‌ریختگی تأثیرش را روی انواع خانواده‌ها از اقشار مختلف می‌گذارد. این تب‌ولرز و آشفتگی در سال‌های اخیر با گذراز آرمان‌گرایی سال‌های اول انقلاب شدت گرفته است. اگرچه سنت و دین همیشه بخش جدانشدنی‌ای از جامعه ما بوده‌اند، اما بعد از انقلاب بود که بخش قابل‌توجهی از مردم سعی کردند زیست دینی- اجتماعی را تجربه کنند. اینکه در این تجربه چقدر موفق بوده‌اند و چقدر این اتفاق مدیریت شده، بحث مفصلی است و از نظر من در این مورد نمره قبولی نگرفته‌ایم. اما تلاش برای رسیدن به چنین زیستی وجود داشته و اتفاقا خود این تلاش مدلی از جهان‌بینی را هم شکل می‌دهد و باعث می‌شود آدم‌ها سعی کنند مباحث اخلاقی برگرفته از دین را در جامعه رعایت کنند، ولی شرایط اجتماعی در این سال‌هابه ما اجازه نداد که این مباحث را به‌خوبی یاد بگیریم و درنتیجه ریاکاری جایگزین شد. این را هم بگویم که ما از معدود کشورهایی هستیم که این حجم از ریاکاری در آن شکل گرفته است، چون بخش عمده‌ای از کشورهای دنیا اصلا نیازی به ریاکاری برای پیشبرد کارهایشان ندارند؛ مثلا شما در هر کشوری اگر 10زن و مرد مقابل‌تان بایستند، به‌سختی می‌توانید تشخیص بدهید کدام‌شان در بخش دولتی و کدامیک در بخش خصوصی مشغول ‌به‌کار است؛ اما در کشور ما اینگونه نیست. اساسا در جامعه ما خیلی چیزها را می‌توان از روی پوشش تشخیص داد. شما در ایران با دقت در پوشش آن 10نفر متوجه می‌شوید کدامیک در بخش خصوصی، دولتی، فلان ارگان یا نهاد کار می‌کند، کدامشان هنرمند است یا شغل آزاد دارد و حتی می‌توانید بفهمید کدام‌شان اپوزیسیون است! حالا منی که چنین زیست مذهبی‌ای را بیشتر می‌شناسم، طبیعی است که دغدغه‌ آن را دارم و مسائل، تعارض‌ها و مشکلاتش برایم اهمیت دارد و یکی از آثارش می‌شود «رهایم نکن». متأسفانه قبلا در جامعه به رفتار‌هایی برمی‌خوردم که الان خیلی بیشتر هم شده است؛ به‌عنوان نمونه سال‌هاپیش من از کسانی بودم که سعی می‌کردم هر هفته به نمازجمعه بروم. آن‌وقت‌ها نمازجمعه شلوغ می‌شد و در خیابان‌های اطراف دانشگاه هم ملت می‌نشستند. یک‌بار دیدم 2 نفر سر جای پارک با هم دعوا می‌کنند و اصلا یادشان نبود 5دقیقه پیش احتمالا کنار هم نشسته و نماز خوانده‌اند؛ چه‌بسا بعد نماز با هم دست هم داده بودند. متأسفانه خیلی از ما از همان سال‌ها کم‌کم یاد گرفتیم که می‌توانیم ساحت عبادت را از ساحت زیست اجتماعی‌مان جدا کنیم؛ البته این روزها این مسئله خیلی بیشتر شده و ما همه‌چیز را از هم تفکیک می‌کنیم. در واقع خیلی از کارهایمان برگرفته از یک نوع تفکر نیست. متأسفانه تلویزیون هم خیلی امکان آن را ندارد که به این موضوعات بپردازد. گاهی جسته و ‌گریخته در کلام بعضی روحانیون یا بعضی برنامه‌ها می‌بینیم که برخی موضوعات و مسائل مطرح می‌شوند؛ اما سال‌هاست که در دنیا مسئله تأثیرگذاری با تبلیغات مستقیم در رسانه منتفی است. الان بیشترین بار اثرگذاری بر دوش حوزه نمایش است و در همین حوزه هم تعریف می‌شود. من از یکی از مدیران تلویزیون پرسیدم این رسانه از 10موضوع مهم اقتصادی، اجتماعی و سیاسی به کدامیک وارد شده است؟! قطعا پاسخ منطقی‌ای نداشت؛ اما خب، آنها مثلا سخنرانی فلان‌آقا درباره همین مسائل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی را به‌معنای واردشدن به مسائل مهم جامعه می‌دانند.

بله، درست است؛ تلویزیون سال‌هاست تمایلی به بیان تفاوت‌ها و هنجارهای جدی در قالب‌های مؤثر ندارد؛ یعنی اغلب، خانواده‌های مذهبی خیلی‌ تر و تمیز و  بی‌مسئله هستند و با این‌ همه شما در چند سریال مانند «جراحت» و «نفس گرم» به مسائل و هنجارهای خانواده‌های مذهبی با بافت سنتی ما پرداخته‌اید. چطور توانستید چنین مسیری را در تلویزیون پیش ببرید؟

عسگرپور: شاید چون خوشبختانه همچنان نیمچه‌ اعتباری بین مدیران تلویزیون دارم؛ اما به شکل طبیعی و معمول هم این اتفاق نمی‌افتد؛ یعنی اینطور نیست که من نشسته باشم و از تلویزیون به من بگویند بیا و این سریال را کار کن و من بگویم خدا را شکر، یک نفر همفکر من هم در صداوسیما وجود دارد! شکل ماجرا این است که من دغدغه‌هایم را می‌نویسم و وارد مسیر می‌شوم. ما در شروع این سریال‌ها هم مشکل خاصی با آقایان تلویزیون نداشتیم؛ سریع متقاعد شدند و اعتماد کردند. اصلا به‌نظرم بخشی از مدیریت تلویزیون بدش نمی‌آید درباره موضوعاتی مانند رهایم نکن کار شود، اما جسارت‌های لازم را ندارند؛ درصورتی که تلویزیون می‌تواند نقش شروع‌کننده داشته باشد نه کمک‌کننده. درنهایت باز هم ما در سریال‌هایی مشابه رهایم نکن به گلوگاه‌هایی برمی‌خوریم که خوشایند برخی در تلویزیون نیست؛ مثلا کار را با نظارت و موافقت تعدادی از مدیران شروع می‌کنیم، اما بعد از پایان‌کار و در مرحله تعیین زمان پخش، با آدم‌های دیگری روبه‌رو می‌شویم که ساحت فکری‌شان با مدیران ابتدای قبلی فرق می‌کند. اینجا ما به مجموعه‌ای از تناقضات برمی‌خوریم و فکر می‌کنیم ظاهرا با 2 سازمان مختلف طرفیم: سازمانی که به ما کمک کرد این سریال را بسازیم و سازمانی که حالا قرار است این سریال را پخش کند. خود این پیداکردن قدر مشترک و اینکه چطور بتوانی کار را درست پخش کنی، مدیریت مجزایی می‌خواهد و به ‌نظرم امروز کارگردانی اصلی اینجا رخ دهد. در همه این سال‌ها هم آقایان مدیران رده بالا سازمان به این بخش ماجرا فکر نکردند و دنبال راه‌حل نبودند. تلویزیون درها را باز گذاشته که اظهارنظرهای مختلف را بشنود که خیلی هم خوب است، اما حجم اظهارنظرهایی که از نهادهای امنیتی، سیاسی، آحاد مردم، امام جمعه و نمایندگان مجلس به تلویزیون می‌رسد، واقعا گیج‌کننده است و گاهی کار را سخت می‌کند. اینکه آدم بخواهد رضایت همه را جلب کند قطعا نشدنی است. من با این پدیده زیاد مواجه شده‌ام؛ البته این به معنی نادیده‌گرفتن تلاش آقایان نیست؛ برخی واقعا زحمت می‌کشند، اما آن جسارتی که سال‌هاپیش گاهی در تلویزیون دیده می‌شد، حالا دیگر وجود ندارد.

رسول که کاراکتر اصلی قصه است و همه‌چیز با محوریت او پیش می‌رود، کاملا نشانه آدمی است که حداقل تا مدت‌ها ساحت دینداری و عبادتش را از زیست اجتماعی‌اش جدا کرده بوده ولی حالا احتمالا به‌دلیل ریشه و اصالتی که دارد دچار تعارض و تناقض و عذاب می‌شود. او گاهی دلسوز، گاهی حقه‌باز و گاهی پشیمان است.
 
تارخ: ابتدا بگویم نگاهی که این سریال به مناسبات خانوادگی دارد، به‌دور از مناسبات اجتماعی نیست. از همین سریال می‌شود فهمید که مشت نمونه خروار است. آدم‌هایی شبیه حاج‌رسول را در جامعه زیاد دیده‌ایم. برخی دوستان معتقدند در جامعه ما دزدی و دروغ وجود ندارد، اما واقعیت این است که ما در شرایطی زندگی می‌کنیم که خیلی از آدم‌ها خواسته یا ناخواسته به سمت‌وسویی می‌روند که دست‌شان در جیب همدیگر باشد؛ درواقع نسبت به هم بی‌رحم شده‌اند. افراد مدام حس می‌کنند از هم عقب مانده‌اند. حتی آدم‌هایی با ظاهر مذهبی  در جامعه معرفی‌شده‌اند که دست‌هایشان در جامعه آلوده شده و به همین‌خاطر هم ممکن است بر باورهای برخی خدشه‌ وارد شده باشد. من جرأت ندارم بگویم باورهای دینی این‌چنین افرادی از بین رفته، اما می‌توانم بگویم باورهای دینی‌شان خدشه‌دار شده است. من خانواده‌هایی با اعتقادات مختلف را می‌شناسم که از این دست منازعات با هم دارند؛ همه به‌نوعی سعی می‌کنند همدیگر را بتیغند و خودشان را به معصومیت و مظلومیت و نداری بزنند. نگاهی که در رهایم نکن جاری است، به‌دور از نگاهی که ما از کل جامعه دریافت می‌کنیم، نیست. رسول هم به‌نظرم نماینده اصولی همین قشر است؛ قشری که دارد می‌رود برخی باورهایش را از دست بدهد و به دریای متلاطم می‌زند. حالا از قضا این رسول، سر دوراهی تشخیص درست و نادرست از هم قرار می‌گیرد. اما واقعیت این است که در جامعه ما، رسول‌هایی که درنهایت راه درست را انتخاب کنند کم پیدا می‌شوند. رسول یک کاراکتر چندوجهی و عمیق و پر از تجزیه‌وتحلیل حرفه‌ای است؛ بنابراین جادست‌ها و ابزار خوبی برای بازیگر می‌گذارد. می‌دانید که مجموعه‌ای از تضادها و تعارض‌ها می‌توانند کاراکتری را شکل دهند؛ البته قرارگرفتن در چنین نقشی هم معیار است؛ یعنی اینکه تو چطور آن را بازی کنی که نه شعاری باشد نه منزجر‌کننده و درعین‌حال قابل دفاع هم نباشد. این کاراکتر می‌تواند در شرایطی دوست‌داشتنی باشد، می‌تواند گاهی منزجر‌ کننده باشد و گاهی هم عاشق شود و همزمان می‌تواند مناسبات عاطفی را مثل مناسبات مالی به بازی بگیرد. این‌همه پیچیدگی در جامعه ما هم وجود دارد و مختص این شخصیت تنها نیست.

پرداختن به مسائل اخلاقی به شکل صریح این نگرانی را ایجاد می‌کند که اثر نمایش فرمی شعاری پیدا کند و از دست برود اما شما در رهایم نکن خیلی واضح، مستقیم و رک موضع‌گیری اخلاقی‌تان را دارید.

عسگرپور: تجربه به من نشان داده است که هروقت به چیزی اعتقاد داشته‌ام و مستقیم به آن پرداخته‌ام، موفقیت به‌دست آورده‌ام. در «قدمگاه» این اتفاق برایم افتاد؛ فکر می‌کردم جامعه‌ای وجود دارد که آدم‌هایش قیافه منتظران را به‌خود گرفته‌اند و فکر می‌کنند هرچندوقت یک‌بار باید جشنی به پا کنند، اما آنها فراموش کرده بودند که گناه جمعی هم زیاد کرده‌اند. آثاری که ساخته‌ام به من ثابت کرده‌اند اگر به کاری که انجام می‌دهم اعتقاد داشته باشم و آن را بفهمم، به بهترین شکل می‌توانم موضوع را منتقل کنم، به همین دلیل است که خیلی کارها با مضمون واحد ساخته می‌شوند ولی از یکی استقبال می‌شود؛ البته تسلط به  فیلمنامه و ابزار  ساخت هم مهم است.

و خب، در سینما تعداد فیلم‌های ساخته‌شده با محوریت دروغ، ریاکاری و ضعف‌های اخلاقی که بیشتر درباره طبقه متوسط است. خوشبختانه مدیران تلویزیون به‌دلیل اعتمادی که به شما دارند ساخت چنین سریال‌هایی از شما را می‌پذیرند، اما چطور می‌شود به جامعه و مدیران سینما و تلویزیون و دیگر مدیران قبولاند که جامعه دچار آفت‌هایی شده و باید درباره این آفت‌ها آثار نمایشی مناسب تولید کرد؟

عسگرپور: در تلویزیون گاهی درباره یک ‌مسئله کارهای موفقی ساخته می‌شود و بعد تصور می‌کنند در کارهای بعدی باید از نمونه‌های موفق قبلی کپی کنند؛ یعنی اگر قرار باشد فلان موضوع را در قالب یک سریال نشان دهد، تلویزیون تصور می‌کند که گروهی جدید نمی‌تواند به‌خوبی از عهده کار بربیاید و باید همان گروه اول دوباره سریال جدید را بسازد؛ البته از یک زاویه شاید هم درست می‌گویند. سر تصویربرداری همین سریال تعدادی از فیلمسازان که می‌خواهند کار اول‌شان را بسازند، طرح‌هایشان را به من دادند. نکته جالب برای من این بود که وجه مشترک چند مورد از این طرح‌ها پرداختن به متدین خیانتکار بود. من دلم می‌خواست بدانم آن نویسندگان چقدر با این موضوع آشنا هستند و دیدم نه، چندان آشنا نیستند؛ یعنی شاید آثاری مثل آثار من، برخی مخاطبان را به اشتباه بیندازد. او فکر کرده است که اگر می‌خواهد به موضوعی دراماتیک بپردازد یا باید متدینی را نشان بدهد که اصلا گناه نمی‌کند و یا اگر هم می‌کند یک گناه بزرگ مرتکب می‌شود. کافی است همین حس به مدیر تلویزیون منتقل شود که اثری با این شیوه ساخته شده است و آن ‌وقت او نگران می‌شود و درها را می‌بندد، به همین‌خاطر من به طرفین، یعنی فیلمسازان و مدیران تلویزیون، توصیه می‌کنم که 1- آقای فیلمساز! درباره موضوعی فیلم بساز که آن را می‌شناسی و 2- آقای مدیر! درباره این موضوعات می‌شود کارهای خوبی ساخت، پس خیلی‌زود بی‌اعتماد نشو. سر این سریال به من خیلی گفتند چرا در کارهای شما آدم‌هایی که خاستگاه دینی و مذهبی دارند درگیر مسائلی این‌چنینی می‌شوند. من گفتم چطوری بسازم خوب است؟ گفتند به جای رسول باید آدم دیگری باشد با اسم و رسمی دیگر؛ یعنی نمازخوان نباشد و شاید اسمش بیژن باشد و مدل دیگری لباس بپوشد و شاید خانواده‌ای هم نداشته باشد. ولی از نظر من این یعنی ساده‌سازی موضوع. من همیشه در جواب آنها می‌گویم برای آن مدل سریال‌سازی منظور شما، همکارانی دارم که به‌خوبی از عهده کار برمی‌آیند، اما مسئله من، این نیست. من نمی‌گویم باید مشکلات را فقط در خانواده‌های مذهبی جست‌وجو کنیم، اما همیشه می‌خواهم از خودم شروع کنم. می‌گویند ما در جامعه دینی زندگی می‌کنیم، می‌گویم خب، من هم از مشکلات  همین جامعه گفته‌ام. متدین‌ها در اقلیت نیستند بلکه طبق نظر آقایان، متدین‌ها در اکثریت‌ هستند؛ پس چرا وقتی به گلوگاه می‌رسد نمی‌خواهند موضوعات این گروه از جامعه طرح و حل شود؟ من معتقدم ما همیشه در جامعه‌ای مذهبی و سنتی زندگی کرده‌ایم اما در این 40 سال اتفاقات جدیدی رخ داده است. این جامعه جلو رفته و به واقعیت‌هایی برخورده که تب‌ولرز کرده و از آن حالت‌ها نمی‌تواند بیرون بیاید، چون با مشکلاتی مواجه شده است.

البته جامعه ایرانی همیشه جامعه اخلاقی بوده است. آمریکایی‌های آکادمی اسکار که ایران آمده بودند وقتی به تخت‌جمشید رفتند پرسیدند شما پس از انقلاب نقوش زن‌ها را از این ستون‌ها برداشته‌اید؟ گفتیم ما نقوش زنان نداشته‌ایم و هرچه هست همین است. گفتیم جامعه ما این‌شکلی بوده و هیچ‌وقت در آن برهنگی و عریانی تبلیغ نمی‌شده، درست برعکس جامعه یونان؛ این اخلاق امروز و دیروز ما نیست. بنابراین من به بخشی  از جامعه می‌پردازم که می‌خواهد پایه اصلی‌اش را بر اخلاق استوار کند و اخلاقش هم بر پایه دین شکل گرفته است. ما در آموزه‌های دینی داریم که می‌گویند حسنات الابرابر سیئات المقربین؛ یعنی منی که ظاهر دینی دارم اگر عملی را مرتکب شوم که عمل بدی است، با کسی که چنین ظاهری ندارد و آن عمل را مرتکب شده، شرایط متفاوتی داریم و نباید با ما یکسان برخورد شود. چرا؟ چون شکل و شمایل من برایم حقوق و وظایف خاصی ایجاد کرده است.



روحانیون هم همیشه همین را می‌گویند.

عسگرپور: بله و نمی‌شود این پارامترها را نادیده گرفت. اگر رسول، آدمی بود که مبنای اخلاقی و پایه‌های اعتقادی نداشت، اصلا این موضوعات برای او پیش نمی‌آمد. درام از کجا شکل می‌گیرد؟ از جایی که اخلاق و رفتار رسول با آموزه‌هایی که داشته در تضاد قرار می‌گیرد.

و به این دلیل که محمدمهدی عسگرپور از جایی می‌آید که این آدم‌ها را خوب می‌شناسد، می‌تواند شخصیت رسول را درست دربیاورد؛ مثلا بهمن فرمان‌آرا درباره روشنفکرها فیلم خوب می‌سازد و اصغر فرهادی هم در مورد طبقه متوسط شهری.

تارخ: البته حتما نباید آدم اعتقاد دینی داشته باشد تا زیر ذره‌بین برود. جامعه ما بر پایه فرهنگ دینی بنا شده است، اما من می‌گویم اخلاق غیردینی هم وجود دارد؛ کسانی هستند که به ایدئولوژی‌ای اعتقاد دارند که به دین ربطی ندارد.  ما اگر درباره آنها هم‌چنین نگاهی داشته باشیم و سریالی درباره چنین آدم‌هایی بسازیم، باز هم به ما انتقاد می‌شود؟

اگر آن نوع سریال را هم کسی بسازد که آن فضاها را به‌خوبی می‌شناسد، مشکلی نیست.

تارخ: منظورم این است که شخصیتِ محوری، صاحب اندیشه و نگاهی است که دارای ارزش است و اصلا به همین‌خاطر به‌واسطه انتخاب‌هایش مورد انتقاد قرار می‌گیرد. اگر  کارکتر اصلی صاحب اندیشه نباشد و چیزی برای ارائه‌ نداشته باشد، گناه هم بکند اتفاق خاصی نمی‌افتد؛ رسول نمی‌توانست یک قاتل و بی‌نماز باشد و عضوی از یک خانواده سنتی نباشد، چون چالش و شکست برای چنین آدمی بی‌معنی است. چنین اثری با چنان کاراکتری، به‌خصوص به ‌عنوان یک کار هنری که قرار است مسئولیت و تعهدی هم داشته باشد، دیگر چالشی ایجاد نمی‌کند.

گاهی تعابیر عجیبی از شخصیت‌ها و آثار نمایش استنتاج می‌شود؛ تعابیری فرامتنی که ربط چندانی به اثر ندارند. درباره رهایم نکن هم این اتفاق افتاده است؟

عسگرپور: فکر می‌کنم هر وقت بخواهید درباره موضوعی اجتماعی فیلم بسازید و چیزی بنویسید، به‌دلیل سوءتفاهم‌های بزرگ، این تعابیر ایجاد می‌شوند؛ یعنی من می‌توانم تمام برنامه‌های تلویزیون و سریال‌ها را تعمیم بدهم و هر چیزی می‌تواند نماد چیز دیگری باشد. این اتفاق در فضای سوءتفاهم‌برانگیز رخ می‌دهد. من همیشه این‌طور فکر می‌کنم که نویسنده و فیلمساز به شکل عادی نباید درونیات خود را به زبان بیاورند بلکه باید آنها را در اثرشان نشان دهند، اما این را طبیعی می‌دانم که یک اثر اجتماعی که به موضوع ملتهبی چون دروغ و پنهان‌کاری می‌پردازد به شکل طبیعی تفسیرپذیر باشد.

اما تفسیر باید در جهان طبیعی همان اثر صورت بگیرد نه خارج از آن.

تارخ: برخی به ‌دنبال تجزیه ‌و تحلیل‌ هستند تا کاراکترها را تاخت بزنند؛ مثلا این اتفاق به‌خصوص را شبیه آن اتفاق سیاسی- اجتماعی که در فلان زمان روی داده است می‌دانند. بعضی‌ها شلوغ‌کاری می‌کنند و بعضی‌ها هم درد و مرض‌شان این تفسیرهاست، اما بعضی دیگر باورشان این است و بدون درد و مرض و خودتبلیغی آرزو می‌کنند که جامعه و آدم‌هایش اینگونه باشند. این موارد بیشتر در حد استنباط و برداشت است.

در حد برداشت، بد نیست.

تارخ: بله، اما اگر قصدشان خرابکاری با دیدگاه سیاسی خاصی باشد، این تفسیرها چندان خوشایند نیست.

کمی هم درباره کاراکترهای دیگر حرف بزنیم. به‌نظر می‌رسد برخی شخصیت‌ها به اندازه رسول پرداخت نشده‌اند و کمی نقصان دارند؛ مثلا درباره جهان (برادر رسول) این حجم تفاوت و تغییر بعد از اعتراف رسول، جا نمی‌افتد. اگر ما قبلا نشانه‌هایی از او دیده بودیم به ‌نظرم منطقی‌تر بود.

عسگرپور: تصورم این بود که اگر جهان با مسئله دیگری از طرف رسول مواجه می‌شد و مثلا رسول به نوع دیگری خیانت کرده بود، شاید آن‌قدر برنمی‌آشفت. رسول در طول سال‌ها موجبات تحقیر او را فراهم آورده است. او خیانت مالی رسول را کلید تحقیر خود توسط افراد مختلف می‌داند. راستش را بخواهید من آدم‌هایی شبیه جهان زیاد دیده‌ام؛ کسانی که تغییرات‌شان آرام نیست چون فکر می‌کنند فرصت زیادی ندارند. اگر ناهنجاری‌های اجتماعی را پیگیری کنید متوجه می‌شوید که خیلی از آدم‌ها تلاش کرده‌اند باسرعت تغییر کنند و نتیجه‌اش شده ناهنجاری. حتی در شکل فیلمسازی هم خیلی از جوان‌ها آثارکیارستمی را می‌گذاشتند جلویشان و می‌گفتند این بنده‌خدا بعد از این‌ همه سال تلاش به اینجا رسیده است، اما من همین حالا می‌توانم به جایگاه او برسم؛ یعنی فیلم آرام با ریتم کند می‌سازم و به جایی می‌رسم؛ اما در عمل دیدیم طی مسیری که آقای کیارستمی انتخاب کرده بود نیاز به زمان داشت.

تارخ: جهان، نه براساس قضاوت رسول بلکه براساس نشانه‌هایی از شخصیت خود او، قبل از اقرار رسول هم آدم باعرضه و باوجودی نیست؛ حتی درباره این مسئله صحبت می‌شود. او از نوجوانی و جوانی تا این سن برای خودش شغلی دست‌وپا نکرده است. هرقدر هم آدم دستش دراز باشد، یک جایی به او برمی‌خورد و احساس می‌کند باید کاری کند. حالا این بی‌وجودی و بی‌عرضگی خودش را طور دیگری نشان می‌دهد و این بار هم انتخاب او اشتباه است. او می‌خواهد ثابت کند که عرضه دارد. برخوردش با عباس و ماه‌منیر از روی اخلاق نیست بلکه کوچک‌مآبانه و پر از عقده است و می‌خواهد ادای دیگری را دربیاورد. این نشانه‌ها که تاحدودی شخصیت او را بازمی‌نمایاند هم تکمیل‌کننده آن قضاوت است.

بهتر نبود در طول سریال کدهایی از این شخصیت‌ها می‌داشتیم؟ مثلا از خواهر کوچک‌تر کدهایی داریم که می‌دانیم عاقل‌تر و منطقی‌تر است، اما درباره جهان نه. یا در مورد امیر به قدر کافی کد وجود دارد و پر از تناقض است و به همین‌خاطر رفتارهای او پذیرفته می‌شود.

عسگرپور: باید بیشتر درباره این موضوع فکر کنم. اما خب، جهان برخلاف امیر می‌تواند یکدفعه تغییر کند و ما نمونه‌های اینچنینی در جامعه و اطراف خود زیاد دیده‌ایم.

تارخ: بارها درباره برخی آدم‌ها گفته‌ایم که فلانی از این اخلاق‌ها نداشت! جهان هم نمونه‌ای از همین آدم‌هاست که یکدفعه به‌دلیل امکانی که برایش فراهم شده دگرگون می‌شود.

بعضی ماجراها در سریال با وجود زمینه‌چینی فراموش می‌شوند؛ مثل اتفاقاتی که برای شهره و خانواده‌اش می‌افتد یا جایی که پلیس جست‌وجو می‌کند و خیلی زود به نتیجه می‌رسد و همه‌ چیز تمام می‌شود.

عسگرپور: اتفاقا در زمان نوشتن فیلمنامه یکی از مسائل ذهنی به همین 2مورد برمی‌گشت. گزینه‌ای که به ذهنم رسید این بود که این ریسک را بکن و تردید نکن در اینکه داستان شهره را ادامه ندهی، چون مزاحمت‌های بعدی آن، سریال را درگیر می‌کند. به ‌خودم گفتم این شجاعت را داشته باش و بگو کارم با این شخصیت تمام شد. موضوع اصلی من شهره یا جست‌وجوی پلیسی نبود و اگر قرار بود به آن بپردازم حواشی‌اش به‌ قدری زیاد می‌شد که حواس مخاطب را از موضوع اصلی پرت می‌کرد. راستش در این زمینه تجربه‌گرایی کردم.

در دل رهایم نکن اتفاقات زیادی می‌افتد اما ریتم تصاویر آرام است؛ حال ممکن است یک عده بپسندند و یک عده هم نپسندند. در همه کارهایتان این آرامش وجود دارد، ولی ممکن است برخی بیننده‌های جوان این ریتم را پس بزنند. فکر نکردید این ریتم کند می‌تواند باعث ریزش مخاطبان شود؟

عسگرپور: به‌نظرم ساختار یک اثر همان 5-4 روز اول فیلمبرداری شکل می‌گیرد. من همیشه سر فیلمبرداری این نگرانی را دارم که اگر بخواهیم با ریتمی تندتر از چیزی که مضمون به ما می‌گوید جلو برویم و تعداد پلان‌های زیادتری بگیریم، نتیجه چطور می‌شود. قدری هم روی ذائقه مخاطب حساسم و ترجیح می‌دهم قاب‌های قشنگ‌تری به نمایش دربیاورم؛ به همین‌خاطر به این بخش کمی با مهندسی نگاه می‌کنم. دکوپاژ باید درست باشد و تعداد پلان‌های یک سکانس هم باید مشخص شود، چون رشته‌ام قبل از رفتن به دانشگاه ریاضی‌فیزیک بوده، نگاه مهندسی دارم. تا به حال جواب بدی هم نگرفته‌ام. فکر می‌کنم باید نسبتی بین ریتم سریال و حرفی که قرار است زده شود وجود داشته باشد. در این سریال شخصیت اصلی ما رسول است؛ یک مرد 60ساله که متانت‌اش باید نشان داده شود. رسول بزرگ دوست‌داشتنی ذهنی من است؛ از ابتدا آقای تارخ را برای آن در نظر داشتم؛ مردی جاافتاده که به‌ معنای واقعی«آدم‌بزرگ» است و این روزها معمولا مشابه او را در خانواده‌ها نداریم. رسول اگر لازم باشد می‌تواند بدود اما ریتم سریال باید براساس بزرگی و متانت او درنظر گرفته شود.

اما شما همین رسول را می‌شکنید.

عسگرپور: البته در طول داستان، و نکته همین‌جاست که او بعد از شکست، دوباره بهتر ساخته می‌شود. اگر من رسول را بشکنم و نتوانم او را از نو بسازم، به ‌نظرم خودم نخستین ضربه را به‌ خودم زده‌ام. او باید بهتر ساخته شود و اگر این اتفاق نیفتاد من شکست خورده‌ام. تارخ: فکر می‌کنم این اصلا اتفاقی نیست. زمانی که اختلاف اصلی بین آذر و رسول پیش می‌آید، همه ‌چیز دفرمه می‌شود؛ قابی که برای رسول و آذر بسته شده کج است، یک پلان هست که از شیشه‌ای که دفرمه است گرفته می‌شود. همه چهره‌ها هم دفرمه می‌شوند. این انتخاب‌ها تکنیک‌هایی است که یک کارگردان فهیم به‌کار می‌برد تا بر ذهن تماشاگر اثر بگذارد. تماشاگر اصلا درباره این دفرمه شدن حرف نمی‌زند، اما قطعا روی ذهن او تأثیر می‌گذارد. او تجزیه‌وتحلیل نمی‌کند، اما کماکان با این تغییرات درگیر است. عمده کار سینما و نمایش هم همین است؛ یعنی لزومی ندارد که ما درباره برخی موقعیت‌ها دیالوگی بنویسیم بلکه همین انتخاب‌های کوچک باعث تغییر ذائقه مخاطب می‌شود.

بازخوردهای سریال در داخل سازمان صداوسیما و بیرون از آن چطور بوده است؟

عسگرپور: براساس آمار رسمی که تلویزیون، میانه ماه رمضان منتشر کرد، رهایم نکن پربیننده‌ترین سریال در کارهای نمایشی اخیر بوده است و باقی، آمار پراکنده‌ای است که ظاهرا خوب است. می‌گفتند در تهران بالای 55درصد و در شهرستان‌ها بیش از 70درصد مخاطب داشته است و این آمار در آثار نمایشی سال‌های اخیر کم‌نظیر بوده است. تارخ: از واکنش‌های مردم می‌شود فهمید که چقدر راضی‌اند. من چندان اهل فضای مجازی نیستم اما در یکی از پست‌ها از آقای جیرانی به‌دلیل توجه به سریال قدردانی کردم. چیزی در حدود 10هزار نفر این پست را لایک کردند و بیش از 400نفر کامنت تقدیر و تشکر گذاشتند. در کوچه و خیابان هم که ابراز لطف می‌کنند. من متوجه شده‌ام که اگر مردم با سریالی ارتباط برقرار کنند، ماهواره و شبکه‌های مجازی را رها می‌کنند. امیدوارم مدیران تلویزیون به این مسئله توجه داشته باشند. مردم سریالی را که وطنی باشد و حرف درست بزند، به سریال‌های با رنگ‌ولعاب مثلا ترکیه‌ای ترجیح می‌دهند.

عسگرپور: این اتفاق در‌ ماه رمضان بیشتر می‌افتد. مردم حدس می‌زنند که ممکن است کار خوبی از تلویزیون پخش شود، اما خب، امید چندانی هم ندارند و به همین‌خاطر یکی دو قسمت اول را می‌بینند، اگر خوش‌شان بیاید ادامه می‌دهند یا برعکس. جالب است که بعد از قسمت‌های سوم و چهارم، بازدید از قسمت‌های اول و دوم در سایت‌ها افزایش پیدا کرد و بعد از قسمت پانزدهم باز هم بازدید از بخش‌های اولیه افزایش یافت.

این خبر را به اشتراک بگذارید