داستان پهلوان کچل به روایت خیمه گردانها
خیمهشببازی یا تئاتر عروسکی یکی از تفریحاتی بود که اواخر دوره قاجار رواج یافت و به سرعت سرگرمی مورد علاقه مردم شد. خیمهشببازی در اتاقکی پارچهای توسط شخصی بهنام خیمهگردان طوری که خودش دیده نشود اجرا میشد. خیمهگردان با بند و نخهایی که عروسک را به آن آویزان میکرد به همراه یک داستان، عروسکها را به حرف، سخن و آواز وامیداشت. خیمه شب بازی در اصل نمایشی کمدی و انتقادآمیز بود که در خانههای اعیان و اشراف و آن هم در برنامههای مخصوص مثل عروسیها، مولودیها و جشنهایی از این دست برگزار میشد.
پهلوان کچل از معروفترین نمایشنامههایی بود که بهصورت خیمهشببازی اجرا میشد. داستانش این بود که پهلوان کچل عاشق دختری بهنام گلرخ بود ولی پدرش رضایت به وصلت نمیداد تا سرانجام سیاه معرکه پادرمیانی میکرد و به پهلوان کچل ندا میدادند که باید سبیل پدر گلرخ را با پول و پیشکش چرب کند. در نهایت پهلوان قصه به خواسته خود میرسید و نمایش با جشن و سرور تمام میشد. نمایش عروسکی یا همان خیمهشببازی بعدها نتوانست به تکامل برسد و در همان شکل عامیانه باقی ماند.
فرهنگ بر و بچههای ترون
آب از سر کسی گذشتن: دار و ندار را از دست دادن، از بین رفتن همه چیز، به خاک سیاه نشستن. (مثل: آب که از سر گذشت چه یک نی چه صد نی).
آبگوشت چارمغز: نوعی آبگوشت با همان مواد اولیه به اضافه مغز پسته، مغز بادام، مغز فندق و مغز گردو.
آغ موچول: زن سیاهپوستی که در خانه بزرگان خدمت میکرد.
ابر و دود: به هم پیچیدگی آسمان همراه باد و رعد و برق و بارش.
ابری شدن: درهم و برهم شدن اوضاع، بیسامان و شربالیهود شدن، قاراشمیش.
ابن الوقت: فرصتطلب، موقعشناس، رنگ عوض کن.
بابا: پدر، پدربزرگ.
بابا آدم: ابوالبشر، پدر اولیه انسان.
بابا شملی: نوعی آواز مردم پسند تهرانی، کوچهباغی، غزل، بیات تهران.
پابند: مقیّد: متعهد، وابسته.
پا به سن گذاشته: میانسال، نزدیک پیری، مابین جوانی و سالخوردگی.
پا به ماه: زن بارداری که وضع حملش نزدیک است.
پاپاسی: پول کمارزش، پول خیلی کم.
برگرفته از کتاب فرهنگ بروبچه های ترون
نوشته مرتضی احمدی