خبرنگار همشهری محله برای فروش خون به یک مرکز خصوصی تولید دارو مراجعه کرد
پلاسما فروشی در روز روشن
مژگان مهرابی، منصوره نوروزی| خبرنگار:
منطقه 18
زیر پوست این شهر چه خبرها که نیست و چه اتفاقها که نمیافتد. اتفاقهایی که آدمی دعا میکند شایعاتی باشد که جماعت حرّاف برای پریشان کردن اذهان دیگران آنها را سر هم کردهاند. مثل فروش خون در حاشیه شهر که مدتی است خبرش در بین مردم پیچیده است؛ اینکه در بعضی از مراکز خصوصی تولید دارو به اسم اهدای پلاسما از مردم خون گرفته شده و در ازای آن وجهی هم پرداخته میشود. حتی صحبت در اینباره کام را تلخ میکند چه برسد که واقعیت داشته باشد. فروش خون آن هم در تهران و زیر گوش سازمان انتقال خون دردی است که پایتخت به سبب بیانصافی عدهای سودجو متحمل میشود. خبرنگار همشهری محله برای آگاهی از صحت و سقم این ماجرا در لباس زنی نیازمند به یکی از مراکز خصوصی تولید دارو در جنوب تهران رفته و ماجرا را پیگیری کرده است.
در میانه راه یکی از خیابانهای اصلی جنوب شهر تهران، ساختمان بلند و چند طبقه مرکز دارو از دور به خوبی پیداست. جانمایی آن در چنین منطقهای که آزمایشگاههایش به تعداد انگشتان دست هم نمیرسد کمی عجیب به نظر میرسد. زیبایی نمای ساختمان چشمگیر است و نشان میدهد که خیلی مجهز است. ورودیاش حیاط کوچکی است و اتاقکی در گوشه سمت چپ آن قرار دارد. داخل اتاقک مردی پشت میز نشسته و هر تازهواردی را که بخواهد وارد سالن شود صدا میکند و علت آمدنش را میپرسد.
کارت شناسایی میخواهد. نشانش میدهم و همراه با یک قبض برمیگرداند. ساعت 10 و سی دقیقه است و من نفر سیوپنجم هستم. سالن فضای محدودی دارد. چند ردیف صندلی فلزی سمت راست آن واقع شده و سمت چپش محل استقرار کارشناسانی است که مشخصات افراد را ثبت میکنند. خانمی که پشت میز نشسته علت آمدنم را میپرسد و میگویم که قصد اهدای پلاسما دارم. میگوید باید لحظهای صبر کنم. فرصت خوبی است برای ورانداز کردن جایی که آمدهام. چند نفری حضور دارند و جز من باقی مراجعهکنندگان آقا هستند.
جز یک نفرشان که هندزفری در گوشش گذاشته و با گوشی تلفن همراهش بازی میکند، باقی مراجعهکنندگان سر و وضع مناسبی ندارند. 2 نفر در ردیف اول کنار هم نشستهاند. چهرهشان خسته است و کمی هم زردرنگ به نظر میرسند. با توجه به دقت نظر مراکز اهدای خون که از معتادان خونی گرفته نمیشود، پس احتمال اینکه این 2 نفر معتاد باشند کم است. نگاهم به سقف میافتد. در فضای کوچک سالن چند دوربین جانمایی شده و از کنترل نامحسوسی که میشوم حس خوبی ندارم.
همه چیز تحت کنترل است
خانم منشی به باجه شماره 3 هدایتم میکند. او هم از من سؤال میکند که برای چهکاری آمدهام. از لحظه ورود سومین بار است که این سؤال را میپرسند. شاید میخواهند مطمئن شوند. میگویم قصد اهدای پلاسما دارم. کارت شناساییام را میخواهد و آن را با دقت نگاه میکند. خانم مهربانی است. روابطعمومی خوبی هم دارد، البته این هنر برای تشویق آدمها به اهدای پلاسما ضروری به نظر میآید.
دستگاههای پیشرفتهای روی میز است، البته برای ثبت هویت مراجعهکنندگان. میگوید که دستم را روی صفحهای بگذارم و با این کار اثر انگشتم ثبت میشود. بعد هم کارت ملیام را اسکن میکند. همه اطلاعات در چند دقیقه وارد سیستم میشود. بعد خانم منشی فشار خونم را میگیرد. پایینتر از حد طبیعی است، اما انگار مشکلی ندارد. آن را مینویسد. سپس دفترچهای 4 برگ به دستم میدهد. حدود 40 سؤال در آن نوشته شده تا منشی را از سلامت یا بیماریهای اهداکننده مطلع کند. بیماری قلبی، دیابت، سابقه جراحی یا حجامت و... میگویم که هیچکدام از اینها را ندارم.
سرم را جلو میبرم و خیلی آرام میگویم: «ببخشید همسایهمان گفته هرکسی اینجا خون بدهد به او پول میدهید. گفته 40ـ50 هزار تومان است.» شنیدههایم را تأیید میکند. قیمتش را هم میگوید: «25هزار تومان و با هر بار مراجعه قیمت تصاعدی بالا میرود. این را برای هزینه ایاب و ذهابتان در نظر گرفتهاند.» پولی که میدهند، برای همه آدمهای این شهر که از جاهای دور و نزدیک میآیند ثابت است. سر درددل را باز میکنم: «من نیاز مالی دارم. گرفتارم. دخلم به خرجم نمیرسد.»
فقط نگاهم میکند و بیتفاوت به حرفی که زدهام از انگشت وسطیام کمی خون میگیرد. مشغول تکمیل پرونده میشود، اما کند پیش میرود. میگویم: «دیرم شده است. دخترم را در خانه تنها گذاشتهام. نگرانش هستم. میشود کمی عجله کنید.» پیشنهاد میدهد دفعه بعد دخترم را همراه خودم بیاورم. این را هم میگوید که این مرکز مجهز به محل نگهداری کودک است و میتوانم فرزندم را آنجا بگذارم و با خیال راحت برای اهدای پلاسما بستری شوم!
امتیازدهی به معرفها
تکمیل پرونده تمام میشود و کارت عابر بانکم را میخواهد. میگویم: «ندارم. برای چه میخواهید؟» میگوید: «از دفعه بعد باید همراهتان باشد. بعد از هر خونگیری برای شما وجهی واریز میشود. اگر کارت عابربانک نداشته باشید، از شما خون نمیگیریم. سالانه 36 بار هم میتوانید پلاسما اهدا کنید، یعنی تقریباً 10 روز یک بار. مشکلی هم برایتان ایجاد نمیشود.» 36 بار! این در حالی است که پزشکان 24 بار در سال را مجاز دانستهاند. با این شتاب یک فرد تا چه اندازه میتواند پیش برود که دچار مشکل نشود. آیا رگ وریدی پاسخگو هست که هر هفته به دستگاه متصل باشد؟ در ذهنم حساب و کتاب میکنم که 25 هزار تومان و بیشتر از آن شاید وجه قابل توجهی نباشد اما برای یک دانشآموز یا کسی که زندگیاش را با یارانه میگذراند بد هم نیست.
صدای خانم منشی مرا به خود میآورد. با لحنی جدی میگوید: «نگفتید چه کسی شما را معرفی کرده است؟» میگویم: «یکی از همسایهها» نامش را میپرسد. اسمی فرضی میگویم. در رایانه به دنبال معرف خیالی من میگردد و اتفاقاً بانویی به همین نام پیدا میشود. تصویرش را نشانم میدهد و میپرسد: «این خانم همسایه شماست؟» پاسخم خیر است. معنی این همه بگیر و ببندها برای چیست؟ مگر کسی که قصد اهدا دارد باید این همه سین جیم شود؟ میپرسم: «مگر فرقی میکند معرف من کیست؟» جوابی که میدهد قانعکننده نیست. میگوید: «برای کسانی که معرف هستند امتیازی در نظر گرفته میشود.»
تأییدیه خانم پزشک
کار تقریباً تمام شده است. به پزشک مرکز ارجاعم میدهد. خانم دکتر جوانی پشت میز نشسته و میگوید کم خونی دارم، اما اندازهاش زیاد نیست. با خوردن قرص آهن برطرف میشود و میتوانم پلاسما اهدا کنم. این در حالی است که متخصص خون چندی پیش تشخیص کمخونی شدید برایم داده و گفته بود در صورت تشدید آن باید به من خون تزریق شود. خانم پزشک سلامتم را تأیید میکند و در حال مهر کردن برگه است که میگویم در نوجوانی به هپاتیت A مبتلا شدهام. همین من را از آزمایش خون نجات میدهد و برگهام امضا نمیشود. اگر نمیگفتم قبلاً مبتلاً به زردی یرقان شدهام، قطعاً وارد فاز دیگری از اهدای پلاسما میشدم. شاید برخی از مراجعهکنندگان برای اینکه وجهی نصیبشان شود، بیماری خود را کتمان کنند. شاید آن مرد جوان که چهره زرد و بیمارگونه داشت هم...
این کار قابل پذیرش نیست
سری به سازمان انتقال خون استان تهران میزنیم و آنچه را در مرکز اهدای پلاسما رخ داده با «سید مرتضی طباطبایی» رئیس این سازمان در میان میگذاریم. او فعالیتهای انجام شده در مراکز خصوصی اهدای پلاسما را موازیکاری میداند و آن را تأیید نمیکند. او میگوید: «در سازمان انتقال خون اهداف خداپسندانه مد نظر است و هیچکس برای گرفتن پاداش به اینجا نمیآید. علاوه بر آن با اهدای هر واحد خون، جان 3 بیمار نجات پیدا میکند چون هم از گلبول قرمز، هم پلاکت و پلاسمای خون اهداکننده استفاده میشود.
در صورتی که در مراکز خصوصی فقط پلاسما اهدا میشود، اما در مورد وجهی که در قبال اهدای پلاسما به مراجعهکنندگان میدهند باید بگویم موافق این موضوع نیستم چون فرهنگ نوعدوستی را زیر سؤال میبرد. خودشان میگویند هزینه ایاب و ذهاب است، در صورتی که میتوانند برای رفتوآمد مراجعهکنندگان امتیاز دیگری در نظر بگیرند. بهطور مثال وسیله رفتوآمد را برای کسانی که مسیرشان طولانی است فراهم کنند.» طباطبایی در ادامه متذکر میشود: «آقایان 4 و بانوان 3 بار در سال مجاز به اهدای خون هستند، اما در مورد پلاسما، فرد میتواند در طول یک ماه 2 بار هم پلاسما اهدا کند.»
با مراکز متخلف برخورد میکنیم
رئیس سازمان انتقال خون تهران به همشهری محله میگوید اهدای خون یا پلاسما باید به گونهای باشد که به فرد اهداکننده آسیب نرسد. «سید مرتضی طباطبایی» میگوید: «هر مرکزی که ضوابط را رعایت نکند مانع از ادامه فعالیت آن خواهیم شد. چنانچه تاکنون با مراکز متخلف برخورد کردهایم.» این را که بعد از هر اهدا مرتب با فرد اهداکننده تماس گرفته میشود تا به مرکز مراجعه و خون اهدا کند با او در میان میگذارم که پاسخ میدهد: «متأسفانه این کار هم انجام میشود و از نظر من قابل پذیرش نیست. در سازمان انتقال خون، چون فرد به نیت کار خیر خون اهدا میکند، بنابراین پزشک را در جریان سلامت یا بیماری خود قرار میدهد، اما در مراکز خصوصی احتمال اینکه شخص بیماریاش را پنهان کند زیاد است.» طباطبایی فرهنگسازی را راهکار حل مشکلات میداند و میگوید غیر از مرکز اهدای خون وصال، 2 مرکز دیگر در کنار پارک پلیس و بزرگراه ستاری تا 12 شب پذیرای شهروندان هستند.»