گورستان مسلولان
پریسا امیرقاسم خانی| خبرنگار:
«پارک ساحلی» نام بوستان بسیار سرسبز و نسبتاً بزرگ و زیبایی است که در قسمت جنوبی محله دارآباد قرار دارد و دلیل نامگذاریاش این است که در حریم رودخانه واقع شده و از کنار آن رودخانه دارآباد میگذرد. به محض ورود، شما با فضای سرسبز و نسبتاً وسیع 7 هزارمترمربعی روبهرو میشوید که عمارت آجری و قدیمی دو طبقهای در آن واقع شده که بخشی از عمارت به سرای محله اختصاص دارد. صدای پرندگان نایاب شمیران و وجود درختان کهنسال و چند شاخه چنار، عرعر و... نشان از گذشتهای طولانی در این محل میدهد. جالب است بدانید پارک ساحلی در دهههای 30 و 40 محل گورستان مسلولان بوده است.
«غلامرضا قیدی» دبیر شورایاری محله دارآباد میگوید: «این محل در گذشته بهصورت تپه ماهور بوده. بیماران مسلول در نزدیکی این تپه ماهورها و در بیمارستان مسیح دانشوری دارآباد نگهداری میشدند. آن زمان سل بیماری لاعلاجی به شمار میرفت و بسیاری از افرادی که بستگانشان سل داشتند بیمار را رها میکردند. به همین دلیل دولت هزینه آنها را متقبل میشد و بعد از فوت، آنها را در همین محل پارک ساحلی امروز که بهصورت تپه ماهور بود دفن میکرد. تا اینکه در دهه 50 فردی به نام رجبعلی امیری از امرای ارتش این مکان را خریداری کرد و در آن باغ و عمارتی ساخت. در دهه 60 باغ مصادره و در دهه 70 پارک ساحلی فعلی در آن ساخته شد.»
قصههای شهر ما
حکایت سگ داروغه و بگیر و ببند
زهرا اردشیری| خبرنگار:
در دوره قاجار 2، 3 ساعت از شب گذشته دیگر کسی نباید از خانه بیرون میآمد و حکومت داروغهها شروع میشد. داروغهها اغلب علاوه بر همراهان، سگی داشتند که بیشتر باعث رعب و وحشت مردم میشد. نخستین داروغهای که سگ نگه داشت علی داروغه بود و سگ او هم به سگ کلب علی معروف بود و این سگ به دلیل ترسی که بین مردم ایجاد کرده بود بسیار معروف شده و به قول قدیمیها سگ کلب علی از خودش معروفتر بود.
داروغهها اغلب به وسیله سگها از بقال و قصاب و نانوا جیره میگرفتند و در بین مردم شایع شده بود: «وای بر کسی که صدمهای به سگ داروغه بزند که سگ داروغه مثل خود داروغه است و اهانت به مأمور در حین وظیفه به شمار میرود.» به همین دلیل کسی جرئت تخطی از آنها را نمیکرد. حتی اعیان و رجال هم از ترس آنها، شب جرئت بیرون آمدن از خانه را نداشتند. داروغهها برای ترس بین مردم و ایجاد امنیت رسمهای دیگری هم داشتند؛ یکی از آنها سه بار نواختن در شیپورهایشان بود. در گذشته بگیر و ببند لفظی رایج بین داروغهها بود که در ساعتهای نظامی، آن را به کار میبردند.
داستان از این قرار بود که داروغهها از بعد از غروب تا 3 ساعت از شب رفته برای فرستادن مردم به خانهها 3 بار و هریک ساعت یکبار شیپور میزدند. شیپورها در هر زمان هشداری بهخصوص همراه داشت. به این قرار که ساعت اول مفهومش «جمع کن» یا «ورچین» بود، شیپور دوم «بدو خانه»، شپیور سوم «بگیر و ببند» و شیپور آخر یک هشدار جدی بود و دیگر کسی نباید در کوچه و بازار دیده میشد و اگر کسی هم دیده میشد گرفتار و توقیف میشد. این شیپورها و این بگیر و ببندها تقریباً در تمام حکومت قاجاریه برقرار بود که از ساعت مشخصی از شب کسی نباید بیرون از خانه بماند.