• شنبه 1 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 11 شوال 1445
  • 2024 Apr 20
شنبه 19 خرداد 1397
کد مطلب : 18939
+
-

دیدار و گفت‌وگو با ابوالحسن حاتمی مترجم آثار ایتالیایی

ایران و ایتالیا داستان دوقلوهای دورافتاده از هم

آدم‌ها
ایران و ایتالیا داستان دوقلوهای دورافتاده از هم

مهدی نوروز:

ابوالحسن حاتمی در سال1327 در تهران به دنیا آمده اما از سال1969 که برای تحصیل، به دانشکده معماری ایتالیا رفته، در این کشور زندگی کرده است. حرفه اصلی حاتمی معماری بوده اما به‌واسطه زندگی در ایتالیا و مطالعه آثار ادبی و تسلط بر زبان این کشور به ترجمه رو‌آورده؛ هرچند خود نیز می‌گوید که فن ترجمه را به طور آکادمیک نیاموخته است. در یکی از روزهای اردیبهشت97 در خانه وارطان که از نظر معماری اهمیت ویژه‌ای دارد با این معمار و مترجم به گفت‌وگو نشستیم که حاصل آن را در ادامه می‌خوانید.


چه شد که از معماری به سمت ترجمه آمدید؟
کار ترجمه را به طور اتفاقی شروع کردم. ابتدا ناشری پیشنهاد کرد که 2کتاب از جانی روداری ـ نویسنده‌ ایتالیایی ـ را ترجمه کنم. این 2مجموعه داستان برای کودکان تحت عناوین «داستان‌های مارکو و میرکو» و «داستان‌های ماشین تحریر» پس از ترجمه، با همکاری نشر قطره منتشر شدند. پس از آن، کتاب «دریا ناپل را نمی‌بوسد» از آنا ماریا اورتزه پیشنهاد شد؛ اثری که مربوط به دوران بعد از جنگ ایتالیاست. سپس کتابی از النا فرانته به ‌نام «دختر گمشده» را به انتشارات خورشید پیشنهاد کردم که مورد قبول، واقع و در نمایشگاه امسال رونمایی شد. کتاب «تابستان بی‌رحم» از نویسنده‌ای ایرانی به نام بیژن زرمندیلی نیز در فهرست ترجمه‌هایم هست. این نویسنده در اصل، آثارش را به زبان ایتالیایی می‌نویسد. البته این کتاب به‌دلیل صادرنشدن مجوز، در آلمان منتشر شد. داستان تابستان بی‌رحم مربوط به دوران قبل از انقلاب است.
بنابراین باید بگویم که برحسب تصادف به سمت ترجمه رفتم؛ اگرچه همواره در زمینه‌های فرهنگی در ایتالیا فعالیت داشته‌ام و حدود 10سال قبل به اتفاق گروهی از دوستان در رم «انجمن فرهنگی ایرانی‌ـ‌‌ایتالیایی الفبا» را بنیاد نهادیم.

هدف و کارایی انجمن الفبا در ایتالیا چیست؟
دلیل اصلی ایجاد انجمن الفبا وجود فضای بسیار منفی تبلیغات یکطرفه ضد‌ایرانی در آن دوران بود. ما بر آن شدیم که برای تغییر این فضا احتیاج به فعالیت‌های گروهی برای نمایش جنبه‌های دیگری از ایران داریم؛ جنبه‌هایی که واقعیت ایران را از زاویه فرهنگی و هنری نشان دهد. من تقریبا بعد از 6ماه به دبیری انجمن، انتخاب شدم و تا امروز در این سمت باقی مانده‌ام. این انجمن طی 10سال حیات خود بیش از 150برنامه مختلف فرهنگی را پیش برده است. رونمایی از کتاب‌های نوشته‌شده درباره ایران، برگزاری دوره‌هایی از فیلم‌های ایرانی، روی‌صحنه‌بردن کار گروه‌های تئاتر، موسیقی و رقص‌های محلی، برگزاری دوره‌های محاوره فارسی برای ایتالیایی‌ها، ایجاد قفسه‌های کتاب فارسی در کتابخانه‌های شهرداری، برگزاری سخنرانی‌ها، شب‌های یلدا، سیزده‌به‌در و گردهمایی عید نوروز در مقابل تندیس‌های فردوسی و نظامی، کمک به حل مسائل دانشجویان و... ازجمله فعالیت‌های الفباست.

اشاره کردید که طی دوره‌ای نگاه نسبت به ایران منفی بود؛ درباره این فضا بیشتر توضیح دهید.
ما یک دوره سیاه را از سر گذراندیم؛ به‌خصوص در دوره ریاست‌جمهوری قبلی که خود به تبلیغات منفی علیه ایران دامن زد. نگاه‌ها یکطرفه بود و یک جریان علیه ‌ایران و فرهنگ آن شکل گرفته بود. اما ما معتقد بودیم که این، همه ایران نیست؛ ایران دارای تاریخ فرهنگی غنی‌است و جوانب مثبت و پویای ملت ایران به افکار عمومی نشان داده نمی‌شود؛ بنابراین تلاش کردیم این فضا را بشکنیم. بسیاری از ایرانی‌ها در شکستن این فضا نقش داشتند و تنها مختص ما نبود. آنها با دوستان و آشنایان خود و از طریق اجرای برنامه‌هایی در شهرهای مختلف ایتالیا، تمدن، فرهنگ و به‌نوعی فعالیت‌های پیش رو در ایران را در سطح افکار عمومی اشائه می‌دادند. این فعالیت‌ها مؤثر واقع شد و نگرشی مثبت نسبت به ایران و فرهنگ ایرانی ایجاد کرد.

حال که به معرفی فرهنگ ایران در ایتالیا پرداخته‌اید، می‌خواهم در زمینه ایران‌شناسی بپرسم؛ به نظر می‌رسد در ایتالیا ایران‌شناسان شاخصی وجود دارند. نقش آنها را چطور می‌بینید؟
بیشتر ایران‌شناسان در حیطه دانشگاهی عمل می‌کنند و کمتر در سطح افکار عمومی شناخته‌شده‌اند. یکی از کارهایی که من در چند سال اخیر در ایتالیا دنبال کرده‌ام معرفی ایران‌شناسان و فعالان فرهنگی به افکار عمومی در کشورمان است. با برخی از آنها گفت‌وگو کرده‌ام و در روزنامه‌های ایران به چاپ رسانده‌ام. تاکنون با 6ایران‌شناس مصاحبه ویدئویی کرده‌ام که این گفت‌وگوها در نهایت به آرشیو شفاهی کتابخانه ملی واگذار خواهد شد.

این موارد مشخصا شامل چه کسانی بوده است؟
4نفر از آنها استادانی هستند که در دانشگاه ونیز تدریس می‌کنند. خانم پروفسور دانیلا منگینی، پروفسور ریکاردو زیپولی و پروفسور استفانو پِلّو که هر سه در حوزه زبان فارسی تدریس می‌کنند. دکتر سیمونه کریستوفورتی که در رابطه با تاریخ اعیاد ایران همچون نوروز و همچنین موضوعاتی چون گاهنامه‌ها و... مطالعه می‌کند. پروفسور کارلو چِرتی ـ استاد دانشکده ساپینتزا در رم ـ که 8سال در ایران کاردار فرهنگی بوده و در آخر پروفسور پیر فرانچسکو کالیری که باستان‌شناس است و در ایران در حوزه تحقیق و کاوش در اطراف تخت‌جمشید فعالیت می‌کند. برنامه مصاحبه با 6ایران‌شناس دیگر هم در دستور کارم است که منتظر اعلام آمادگی از جانب آنها هستم.

اصل ارتباط فرهنگی میان ایران و ایتالیا به چه زمانی بازمی‌گردد؟
سابقه روابط فرهنگی ایران و ایتالیا بسیار طولانی‌است. پیش‌تر درباره تبادلات فرهنگی با پروفسور آنجلو پیه مونتزه گفت‌وگویی کردم که در روزنامه ایران نیز چاپ شد. او کتابی در رابطه با 500اثر یا بهتر بگویم نشان در روابط ایران و رم دارد؛ نشانه‌هایی که در آثار نقاشی، مجسمه و مکان‌های بسیار مهمی همچون کلیسا‌ها، موزه‌ها و حتی کاخ ریاست‌جمهوری دیده می‌شوند. این آثار کار هنرمندان ایتالیایی با الهام از فرهنگ ایران است و نشان از قدمت رابطه دو کشور دارد. مثال دیگر کشف بخشی از شاهنامه فردوسی در کتابخانه فلورانس توسط پروفسور پیه مونتزه است که تحت عنوان قرآن به ثبت رسیده بوده؛ یا نامه‌های مبادله‌شده بین دربار سلاطین ایران و واتیکان.
طی چند دهه گذشته نیز در دانشگاه‌های ایتالیا، کرسی‌هایی به زبان فارسی اختصاص داده شده و حدود 10سال است که رمان‌های معاصر هم ترجمه و پخش می‌شوند. استادان و محققان دانشگاهی نیز در رابطه با حافظ، سعدی، خیام، فردوسی و دیگر شاعران ما تحقیق و آثارشان را به ایتالیایی ترجمه کرده‌اند. به‌عنوان مثال چندین ترجمه از دیوان حافظ توسط استادان دانشگاهی داریم.

یک سال قبل فعالیت پروفسور کارلو چرتی ـ رایزن فرهنگی ایتالیا در ایران ـ پایان یافت؛ به‌نظر شما این رفتن، ارتباط فرهنگی دو کشور را دچار نقص نمی‌کند؟
وجود یک کاردار فرهنگی نقش بسیار مهمی در روابط فرهنگی دارد. بر اساس اطلاعات من، ایتالیایی‌ها در فکر بازگشایی یک انستیتوی فرهنگی در ایتالیا هستند. هم‌اکنون رابطه فرهنگی با ایران به یک فرد در سفارت ایتالیا منتهی می‌شود و نبود کاردار فرهنگی افت‌روابط در این زمینه را نشان می‌دهد؛ به‌خصوص که این دو کشور رابطه‌ای گسترده در بخش باستان‌شناسی، تحقیقات و زبان‌شناسی دارند و اینها نیاز به وجود کاردار فرهنگی را پررنگ می‌کند.

در این میان جایگاه مدرسه ایتالیایی پیترو دلاواله را چطور ارزیابی می‌کنید؟
از دور فعالیت‌هایشان را دنبال می‌کنم اما می‌دانم که بخش بزرگی از محصلان این مدرسه را فرزندان دیپلمات‌ها یا کسانی که به نوعی رابطه‌ای با ایتالیا داشته‌اند، تشکیل می‌دهند. دلاواله در زمینه آشناسازی دانشجویان متقاضی تحصیل در دانشگاه‌های ایتالیایی، فعال است و دانشجویان باید دوره‌های ابتدایی مدرسه ایتالیایی را گذرانده باشند.

به ادبیات بپردازیم؛ می‌خواهم این سؤال را بپرسم که اولا ظرایف زبان ایتالیا به چه صورت است و دوم اینکه آیا در این مسئله نیز پیوستگی و ارتباطی با زبان فارسی دیده می‌شود؟
زبان ایتالیایی ریشه لاتینی دارد و بیشتر، قرابت با یونانی. زبان ایتالیایی ویژگی‌هایی دارد که با زبان فارسی همخوانی ندارد؛ ازجمله مؤنث و مذکر در نحو افعال و اسامی اشیاء که در زبان فارسی نیست. هر زبان خصوصیاتی دارد که در همان زبان قابل درک است و بازگو‌کننده احساساتی که تقریبا غیرقابل ترجمه به زبانی دیگر هستند. این جنبه در شعر بهتر دیده می‌شود؛ چون با احساسات، اشارات و تعابیری سروکار دارد که برگردانش به زبانی دیگر تقریبا ممکن نیست یا به شرح و تفصیل نیاز دارد. اما فکر می‌کنم به دلایل فرهنگی و از نظر روابط میان پارس قدیم و رم باستان، نزدیکی‌ها میان ایتالیا و ایران امروز زیاد است.

وضعیت ترجمه آثار در هر دوطرف یعنی چه ایتالیایی به فارسی و چه فارسی به ایتالیایی چگونه است؟
قبلا یکطرفه بود و عمدتا بیشتر، آثار ایتالیایی به فارسی ترجمه می‌شد؛ از فارسی تنها برخی متون قدیم به ایتالیایی ترجمه شده بود و از آثار معاصر تا جایی که من می‌دانم 3ـ2داستان از صادق هدایت که این نیز به 30 یا 40سال قبل بازمی‌گردد. می‌توان گفت که رمان‌های معاصر به‌تازگی در ایتالیا راه یافته‌اند. چندسالی‌است که مؤسسه «سی‌وسه‌پل» به معرفی نویسندگان جوان ایرانی چون فریبا وافی، مصطفی مستور، ناهید طباطبایی، محمدحسین محمدی، سهیلا بسکی، سارا سالار، مهسا محبعلی، مهدی ربی، نسیم مرعشی و مهدی آزاد‌زاده پرداخته است. ناشر دیگری به نام «بریوسکی» نیز در سال گذشته 5داستان معاصر ایرانی را چاپ کرده است و مورد آخر آن اثر مهم «سووشون» سیمین دانشور است که در نمایشگاه کتاب امسال در ایران و سپس در نمایشگاه کتاب تورینو از آن رونمایی شد. 4اثر دیگر از زهرا عبدی، لیلا قاسمی، فتانه حاج‌سیدجوادی و طاهره علوی هستند. ناشر دیگری به نام «والنتینا» هم شماری از کتاب‌های مصور ایرانی برای کودکان را چاپ کرده است.
از سوی دیگر یعنی از ایتالیایی به فارسی، آثار نویسندگان زیادی چون موراویا، سیلونه، تابوکی، مورانته، پازولینی، اکو و بسیاری از نویسندگان و متفکران دیگر، ترجمه شده‌ است. به لحاظ تعداد و حجم، بیشتر واردات داشته‌ایم تا صادرات. هم‌اکنون در زمینه آثار ایرانی، چه نویسندگانی که آثارشان ترجمه شده و چه نویسندگان ایرانی‌ای که مستقیما به ایتالیایی می‌نویسند، توجه بیشتری می‌شود. به‌عنوان مثال بیژن زرمندیلی تا‌کنون 9ـ8رمان منتشر کرده که همه اینها از همان اول به زبان ایتالیایی نوشته شده‌اند.

اشاره کردید که زبان ایتالیایی در شعر، ظرافت خاص خود را دارد. این پیچیدگی در ترجمه داستان نیز هست؟ 
به گمان من بعد از هر ترجمه، نیاز به ویراستارهایی هست که بتوانند آن را به زبان مقصد برسانند. مشکل این است که در برخی کتاب‌ها این اتفاق نمی‌افتد و به‌خصوص بعضی از رمان‌ها را می‌بینیم که از زبان اصلی ترجمه نمی‌شود؛ مثلا رمانی ایتالیایی از زبان انگلیسی یا فرانسه ترجمه شده و اصالت خود را چه در بیان زبانی و چه در شیوه نوشتاری، از دست داده است.
مشکل دیگر ما در ایران عدم‌رعایت حق مؤلف است و اینکه اغلب آثار، بدون اخذ مجوز از ناشر و نویسنده، ترجمه می‌شوند؛ بنابراین هنگام ترجمه، امکان تماس با نویسنده وجود ندارد. مترجم کتاب با مجوز (برای آثار نویسندگان در قید حیات) این امکان را دارد که در برخورد با بخش پیچیده نوشته، مستقیما با نویسنده تماس بگیرد و گره‌های متن را باز کند. این رابطه میان مترجم و نویسنده می‌تواند نویسنده را به‌درستی معرفی کند و کتاب را به زبان مقصد برساند.

در مورد آثاری که خودتان ترجمه کرده‌اید، بیشتر توضیح بدهید.
من 7کتاب از 6نویسنده ایتالیایی (بیژن زرمندیلی هم نویسنده ایتالیایی محسوب می‌شود چون مستقیما به این زبان می‌نویسد) ترجمه کرده‌ام که تا‌کنون 5اثر از زیر چاپ بیرون آمده است؛ 2کتاب از جانی روداری ـ نویسنده فقید ـ که تمام عمر خود را صرف روزنامه‌نگاری، نوشتن مقاله، داستان و شعر برای کودکان کرده است. او برنده جایزه هانس کریستین اندرسون در سال1970 است و هنوز هم یکی از پرفروش‌ترین نویسنده‌ها در زمینه داستان کودکان به شمار می‌رود و در سراسر کشور ایتالیا گروه‌هایی با نام و آثار او فعالیت دارند. در مورد کتاب بیژن زرمندیلی، «تابستان بی‌رحم» تنها می‌توانم بگویم که این داستان زندگی یک دختر و پسر دانشجوی ایرانی‌است که در رم با هم آشنا می‌شوند و به فعالیت‌های سیاسی روی می‌آورند و برای خدمت به مردم کشورشان به ایران برمی‌گردند ولی با حمله ساواک در یک خانه تیمی، زخمی و کشته می‌شوند. 2نویسنده دیگر، زن هستند. یکی از آنها آنا ماریا اورتزه است که بلافاصله بعد از پایان جنگ جهانی دوم و در سال1953 مجموعه داستان «دریا ناپل را نمی‌بوسد» را منتشر کرده است. اورتزه خودش اهل ناپل است و داستانش نیز در ناپل اتفاق می‌افتد؛ داستانی که نشان می‌دهد پشت این ظاهر پرزرق‌وبرق و شاد ناپلی، یک‌سری فجایع و مشکلات نهفته است. در بعضی از این داستان‌ها نویسنده‌ها و جمع فرهنگی آن دوران نیز معرفی شده‌اند؛ جمعی که بعد از مبارزه با فاشیسم به ‌وجود آمده است؛ نویسنده‌هایی مانند دومنیکو رئا، لوئیجی کومپانیونه، وَسکو پراتولینی، پِرسیکو، رافائله لاکاپریا و دیگرانی که حول روزنامه‌ای به نام «سود» فعالیت می‌کرده‌اند و بعد‌ها نویسندگان سرشناسی شده‌اند. لاکاپریا هنوز در قید حیات و جزو نویسندگان طراز اول ایتالیاست. این کتاب سال گذشته در نمایشگاه کتاب معرفی شد. نویسنده دیگر النا فرانته است که هرچند اسمش مستعار است ولی بی‌شک زنی‌است اهل ناپل. از او کتاب «دختر گمشده» را برای کتاب خورشید ترجمه کرده‌ام که در نمایشگاه کتاب امسال رونمایی شد. این کتاب با مجوز ناشر و نویسنده چاپ شده و تاکنون بازتاب خوبی داشته، طوری که به‌زودی برای بار دوم زیر چاپ خواهد رفت. کتاب دیگر «باغ ایرانی» است؛ نوشته کیارا متزالاما که در حال ویراستاری نهایی‌است. همین‌طور کتابی از اِری دِ لوکا، به نام «موزیک شنیده‌شده» که آن هم در دست ویراستار است.

در کل فضای ضدفاشیسم بعد از جنگ جهانی در آثار ایتالیایی پررنگ‌تر است؟
بله. در دوره‌ای طولانی فرهنگ ضد‌فاشیسم و ضد‌دیکتاتوری در آنجا حاکم بوده و بخش چپ، آن‌ را نمایندگی می‌کرده است. در داستان‌های تخیلی اورتزه برخوردهایی که این نویسنده با بقیه نویسنده‌های آن دوره داشته، روایت شده است و نشان می‌دهد که این نویسندگان پایه‌گذار ادبیات در دوره بعد از فاشیسم بوده‌اند؛ همچنین نشان می‌دهد که چگونه فضای چپ با وجود تضادهای درونی خود بر فرهنگ آن دوره حاکم بوده است.

هنوز هم این گروه‌های چپ فعال هستند؟    
هم‌اکنون سلطه فرهنگی این گروه در حال رنگ‌باختن است؛ زیرا مجددا یک جریان راست در حال پا‌گیری در غرب است؛ جریاناتی همچون «ترامپ» در آمریکا، «مکرون» در فرانسه، «می» در انگلیس و افراد نژادپرست و پوپولیستی که در دیگر کشورها قد علم کرده‌اند. اینها بر بستر جریانات ضد‌مهاجرت سوار می‌شوند و سلطه فرهنگی خود را گسترش می‌دهند.

البته بعید است که بازگشت فاشیسم، جدی باشد!
من هم بعید می‌دانم چنین باشد؛ پادزهرهایی در فرهنگ اروپا وجود دارد که از بروز فاشیسم و نازیسم به صورت قبلی جلوگیری می‌کند. متأسفانه حاکمان جدید نیز به سمت دادن قول‌ها و وعده‌هایی که طرفدار دارد، می‌روند؛ وعده‌هایی که به قول خودشان به جای سر آدم‌ها با شکم و نیاز‌های اولیه آنها سخن می‌گویند. این سیستم نمی‌تواند قادر به حل مسائل بغرنج و پیچیده جامعه باشد ولی در کوتاه‌مدت، برد زیادی دارد.

شما همواره بین ایران و ایتالیا در سفر بوده‌اید؛ بین مردم دو کشور، اشتراک رفتاری می‌بینید؟
بگذارید در این‌باره گفته دوستی را تکرار کنم؛ ما ایرانی‌ها و ایتالیایی‌ها در واقع دو بچه دوقلو هستیم که در شکم مادرمان با صدایش آشنا شده‌ایم اما در بدو تولد، ما را از هم جدا کرده‌اند. هر بار که صدای مادرمان بلند می‌شود مجدد به طرف صدا می‌رویم. این مَثَل جنبه تفسیری خوبی دارد. ما ایرانی‌ها و ایتالیایی‌ها عمدتا احساسات مشترک عمیقی داریم که اغلب متوجهش نیستم. فکر می‌کنم ایرانی‌ها در ایتالیا آن احساس غربت در کشور‌های دیگر را ندارند؛ همین‌طور ایتالیایی‌ها هنگام اقامت در ایران.

سؤالی نیز درباره حرفه اصلی‌تان یعنی معماری دارم. احتمالا هر بار که به تهران می‌آیید با ساختمان‌هایی مواجه می‌شوید که معلوم نیست هویتشان چیست؛ برخی مثلا نمای رومی دارند، برخی فلزی، برخی سیمانی و... . یک شلختگی دیده می‌شود؛ نظر شما چیست؟
من از تهران فعلی خیلی بدم می‌آید. تهران در این چند دهه گذشته، هویت خود را از دست داده است. از سویی بسازبفروش‌ها بر شهر حاکمند و بخشی هم در دست معمارانی‌است که پروژه‌هایی ارائه می‌دهند که نشان از عدم‌شناخت‌شان از شهر و تاریخچه آن دارد و با بافت آن همخوان نیست. بخش بزرگی از مسئولیت این هرج‌ومرج در ساخت‌وساز، بر گردن شهرداری است که دورنمای بلندمدت شهر را فدای منافع آنی کرده است. تهران شهری‌است پرجمعیت و بی‌برنامه و به جای اینکه محل آسایش و زندگی باشد به جهنمی پراسترس و اضطراب برای ساکنانش تبدیل شده است.
من 2دوره طولانی از تهران دور بودم؛ نخستین بار قبل از انقلاب، حدود 10سال و بار دوم از اوایل دهه60 تا اواسط دهه70. در دوره اول تغییرات، آنچنان وسیع نبود اما در دوره دوم تغییراتی بزرگ و عجیب‌وغریب در شهر رخ داده بود. این تحولات چون با برنامه‌ریزی پیش‌بینی‌شده همراه نبوده مشکلاتی عدیده ایجاد کرده است. پرخاشجویی، اضطراب و پریشانی مردم عمدتا به این نوع توسعه به‌ظاهر مدرن شهر بازمی‌گردد.
بزرگراه‌های ساخته‌شده، در آخر به خیابان‌های قدیمی‌ای منتهی می‌شوند که گنجایش جذب این همه وسایل نقلیه را ندارند و به‌صورت قیف عمل می‌کنند؛ با اسراف وقت در صف طویلی از آهن‌پاره‌ها؛ ایستگاه‌های مترو کشش جمعیت فعلی را ندارد و هزاران کمبود دیگر. تخریب مداوم خانه‌های قدیمی که دارای اصالت بوده‌اند و ساختن برج‌ها به جای آن با هیچ منطقی جز سودجویی افرادی اندک، جور درنمی‌آید. در رم قدمت ساختمان‌ها در برخی موارد به چند قرن می‌رسد و هیچ‌کس حتی به مخیله‌اش هم خطور نمی‌کند که آنها را خراب کند. حتی تعمیرات روبنا هم مطابق ضوابطی‌است که تخطی از آنها غیرممکن است؛ بنابراین شهر، هویت خود را طی قرون، همچنان حفظ کرده است. مثال دیگر این هرج‌ومرج، در نامگذاری خیابان‌ها دیده می‌شود. در رم هنوز شاهراه‌های اصلی نام‌های دوره امپراتوری رم را دارند و برای آدرس‌دادن، یک نام و شماره کافی‌است. در اینجا باید به‌ترتیب نام حداقل 5خیابان را بگویی تا به محل و ساختمان مورد نظر بررسی، چون تشابه اسمی در سطح شهر بسیار است. اینها ممکن است برای شما طبیعی باشد ولی برای کسی که از بیرون نگاه می‌کند غریب است و نشانی از یک هرج‌ومرج فکری و بی‌تدبیری مدیران دارد.

به‌عنوان سؤال پایانی؛ زندگی را از دریچه ذهن یک معمار می‌بینید یا یک مترجم؟
زندگی را نمی‌توان از یک دریچه دید؛ چون از یک پنجره اتاق تنها بخشی از دنیای خارج دیده می‌شود. باید ساکن اتاقی پر پنجره شد تا دید وسیع‌تری از دنیای بیرون داشت. من سعی‌ام این بوده که پنجره‌های گوناگونی در جهات مختلف باز کنم و از جمود فکری بیرون بیایم. شاید یکی از محسنات ادبیات هم این باشد. 

این خبر را به اشتراک بگذارید