• پنج شنبه 30 فروردین 1403
  • الْخَمِيس 9 شوال 1445
  • 2024 Apr 18
پنج شنبه 30 آذر 1396
کد مطلب : 1815
+
-

یلدا؛ قصه بلند خانواده‌ها

مردم شهر از شب طولانی سال و دورهمی‌هایشان می‌گویند

گزارش
یلدا؛ قصه بلند خانواده‌ها

مهدیه تقوی راد/ خبرنگار:

در شبی که پاییز به یغما می‌رود و زمستان قرار است رونمایی شود، یلدا با یک دقیقه طول عمر بیشتر از دیگر شب‌های سال از چند روز قبل مردم را به تلاش و تکاپو می‌اندازد تا برای بزرگداشت یک آیین سنتی و ملی یک شب را همه در کنار خانواده و اقوام خوش بگذرانند و به بهانه یک دقیقه بیشتر، ساعت‌ها را کنار هم باشند به چله‌نشینی. این روزها باوجود آلودگی هوا، شهر حال و هوای یلدایی به‌خود گرفته، هر طرف که سر بچرخانید هندوانه و انار می‌بینید و آجیل‌های رنگارنگ شب یلدا که گونی گونی در جلوی مغازه‌ها از وانت‌بارها خالی می‌شوند تا برسد به‌دست مشتریانی که می‌خواهند «یلدایی مبارک» و شیرین داشته باشند. تکیه تجریش، جنب و جوش بیشتری از دیگر روزها دارد. بازاری که حالا رنگ یلدا گرفته و تعداد میوه‌فروش‌های آن به نسبت قبل چند‌برابر شده تا بتوانند با داد زدن، مشتری بیشتری جلب کنند و از پس درخواست‌های مشتریان بربیایند. بازار تجریش به میوه‌های دستچین شده و مرغوبش معروف است و انواع و اقسام میوه‌های کمیاب را می‌شود از این محل تهیه کرد خصوصا حالا که شب یلداست و مشتری‌ها حاضرند برای رنگی‌تر کردن شب یلدایشان پول بیشتری هم خرج کنند. صدای یکی از میوه‌فروش‌های بازار یک لحظه هم قطع نمی‌شود، از انارهای قرمز و ملس تعریف می‌کند و هندوانه‌های شیرینش را به رخ همکاران و مشتری‌ها می‌کشد. هندونه‌ها واقعا شیرینند؟  بله خانم. یک هندوانه جدا کن تا به شرط برایت چاقو بزنم، اگر شیرین نبود دو تا هندوانه بزرگ به شما جایزه می‌دهم. هندوانه‌ها هم در این روزها عجیب خودشان را دست بالا گرفته‌اند. تا 3روز قبل هندوانه کیلویی 800تومان بود و الان شده کیلویی 3هزار تومان. به مرد فروشنده که حالا می‌دانم اسمش «داوین» است، می‌گویم: یلدا برای شما چطور شبی است؟ می‌گوید: ما اینجا زندگی نمی‌کنیم. زن و بچه‌ام سنندج هستند و خودم اینجا، هر چند وقت یک‌بار می‌روم و می‌بینمشان. البته قرار است تا چند وقت دیگر بیاورمشان تهران پیش خودم تا دیگر از هم دور نباشیم.

فردا هم تا طرف‌های عصر اینجا هستم. با پرواز می‌روم تا شب یلدا پیش خانواده‌ام باشم. امسال قرار است من شب چله شاهنامه بخوانم. می‌گویم یک روز بیشتر تا یلدا نمانده، اینطور که تو داری داد می‌زنی بعید می‌دانم تا شب یلدا صدایی برایت مانده باشد که بتوانی برای بچه هایت شاهنامه بخوانی و او پاسخ می‌دهد ما به‌کار عادت داریم. بچه‌هایم این چند وقت منتظرم بودند تا شب یلدا با دست پر به خانه بروم. برایشان هندوانه و انار می‌برم. خانمم هم از مدتی قبل برای شب یلدا «کالَک تورش» (خربزه ترش) و «آنو»(انگوری که از چندماه قبل به نخ می‌کشند و از سقف آویزان می‌کنند) درست کرده تا سفره یلدایمان تکمیل باشد. پس شب چله پر و پیمانی دارید؟ ها، خانمم خیلی کدبانوست. از مدت‌ها قبل انجیر و برگه زردآلو و هسته زردآلو خشک کرده، تخمه هندوانه، کدو و خربزه بو داده، گندم برشته کرده برای شب چله که مهمان داریم. ما بد می‌دانیم شب چله کسی تنها باشد، باید همه دور هم باشیم، پدر و مادر و بچه‌ها، عروس‌ها و دامادها. بعضی وقت‌ها هم اگر سر و همسایه‌ای بی‌کس و کار باشد آنها را هم به خانه‌مان می‌آوریم تا شب چله تنها نباشند. امسال حتی سرما و آلودگی هوا هم باعث نشده تا مشتری‌های یلدایی بازار تجریش کم شوند. اینجا همه نوع آدمی را می‌توانید پیدا کنید؟ مردمی که کیسه‌های پر از میوه و سبزی و دیگر مایحتاج خود را دست گرفته‌اند و تا مترو پیاده می‌روند و عده‌ای دیگر که جزو قشر مرفه محسوب می‌شوند و خریدهایشان را کارگری روی دست گرفته و یا داخل فرغون گذاشته و در صندوق شاسی‌بلند می‌گذارد و به جز دستمزدش انعامی هم می‌گیرد و می‌رود دنبال مشتری بعدی؛ اما با همه این تفاوت‌ها، یلدا برای همه خانواده‌ها وجود دارد و هر کسی به بازار تجریش می‌آید سعی می‌کند تا تحفه‌ای برای سفره یلدایش از اینجا با خود ببرد. خانم منصوری که در حال خرید آجیل شب یلداست، می‌گوید: شب یلدا بهانه‌ای برای دور هم جمع شدن است وگرنه یک دقیقه کم و زیاد ساعت تأثیری روی زندگی هیچ‌کس ندارد. او قیمت بادام‌های پوست کاغذی را از فروشنده می‌پرسد و همینطور که چند بادام را زیر و رو می‌کند، می‌گوید: قدیم‌ها مثل الان نبود که همه‌‌چیز را حاضر آماده بخریم، خودمان زردآلو خشک می‌کردیم، مویز درست می‌کردیم و هندوانه‌ای را که از مدت‌ها قبل زیر زمین خانه پنهان کرده بودیم برای شب چله می‌آوردیم، الان همه‌‌چیز آماده است و کسی به‌خودش زحمت نمی‌دهد تا کاری انجام دهد. منصوری درخصوص مهمانی شب یلدا می‌گوید: بچه‌هایم از وقتی ازدواج کرده‌اند شب یلدا می‌آیند پیش ما و همه دور هم هستیم. این یک شب سعی می‌کنیم تا مثل قدیم‌ها دور هم باشیم. همسرم هم هر سال برای بچه‌ها گلستان سعدی را می‌خواند و برایشان فال حافظ می‌گیرد.

 

 

 

این خبر را به اشتراک بگذارید