• دو شنبه 28 اسفند 1402
  • الإثْنَيْن 8 رمضان 1445
  • 2024 Mar 18
سه شنبه 8 خرداد 1397
کد مطلب : 18089
+
-

همشهری‌در‌گفت‌وگو با تعدادی از دستفروشان مرکز پایتخت بررسی کرد

پیشنهاد دستفروشان برای ساماندهی دستفروشی

دستفروش
پیشنهاد دستفروشان برای ساماندهی دستفروشی

مهدیه تقوی راد|خبرنگار:

بیشتر از همیشه هستند، ‌تابستان و کسادی خیلی از کارها، آنها را به کاسبی در خیابان کشانده است. تعداد زیادی از آنها از شهر و دیارشان به پایتخت آمده‌اند و به‌دنبال لقمه نانی برای زن و بچه‌هایشان می‌گردند؛ شاید این ضرب‌المثل قدیمی تهرانی که می‌گوید «پول در خیابان‌های تهران روی زمین ریخته و تنها کافی است دولا شوی و آن را از روی زمین‌برداری» آنها را راهی پایتخت کرده باشد اما تنها چیزی که حالا قسمت‌شان شده است دستفروشی در گوشه و کنار شهر از راهروهای مترو گرفته تا پیاده‌روهای باریک خیابان‌های تهران است. در سرما و گرما در کنار خیابان و گوشه پیاده‌روها بساط می‌کنند و در غیاب مأموران کالاهایشان را به فروش می‌رسانند. در گذشته‌هایی نه‌چندان دور در بساط دستفروشان از شیر مرغ تا جان آدمیزاد پیدا می‌شد اما الان چند سالی است که گویی این شغل هم تخصصی شده و هر کس برای خود جنسی را برگزیده تا با فروش آن روزگار بگذراند. غیراز راسته 15خرداد که محل تجمع اصلی دستفروشان بوده و هست، در همه جای شهر، خصوصا در نزدیکی مراکز خرید می‌توان تعداد زیادی دستفروش را مشاهده کرد که با اشغال بخشی از پیاده‌رو بساط پهن کرده‌اند و مشغول فروش اجناس‌شان هستند. ضلع شمال‌شرقی میدان ولی‌عصر به سمت زرتشت و چهارراه‌ولی‌عصر به سمت سه‌راه‌جمهوری مملو از دستفروشانی است که از ساعت9 به بعد صبح، بساط خود را پهن می‌کنند و تا پاسی از شب به‌کار مشغولند. لوازم موبایل، انواع کیف و کفش، لوازم آشپزخانه، انواع عطر و ادکلن، لباس بچگانه، تیشرت و پیراهن مردانه و زنانه، انواع دستبند و گردنبند و انگشتری بدلی، ساعت و... برخی لوازمی هستند که در بساط دستفروشان پیدا می‌شوند.

منصور، یکی از دستفروشان خیابان ولی‌عصر است. امسال سومین سالی است که در نبود کار ساختمانی به خیابان آمده و دستفروشی می‌کند. او می‌گوید: «کارگر ساختمانی شغلی موقتی است. یک روز کار هست 3روز کار نیست. از پاییز به بعد هم که دیگر همین کار کم را هم نمی‌توانیم چندان داشته باشیم. بعضی روزها چون 4-3 روز کنار خیابان می‌نشستم و کار نداشتم با دست خالی و شرمندگی به خانه می‌رفتم تا اینکه مرتضی، یکی از دوستانم پیشنهاد داد دستفروشی کنم. اوایل خجالت می‌کشیدم از اینکه گوشه خیابان جنس بفروشم اما چاره‌ای نداشتم. یکی، دو هفته اول را همراه دوستم بودم و کنار بساطش می‌ایستادم تا به‌اصطلاح چم‌وخم کار دستم بیاید بعد خودم در کنار مرتضی بساط پهن کردم».

- با بساط پهن‌کردن کنار خیابان برای مردم مزاحمت ایجاد نمی‌کنید؟

چرا، اما چاره‌ای ندارم، با کارگری ساختمان نمی‌شود خرج زن و بچه‌هایم را بدهم. شهرستان هم کار نیست، سواد هم که ندارم، تنها کاری که می‌توانم انجام دهم فعلا همین است. بعضی روزها که مأموران می‌آیند و مجبوریم برای چند ساعت بساط‌مان را جمع کنیم، دلم می‌لرزد و می‌ترسم نکند دیگر اجازه ندهند اینجا بساط پهن کنیم یا وسایلمان را بگیرند، آن وقت من می‌مانم و اجاره‌خانه و هزینه زندگی.

منصور همانطور که روسری‌ها و شال‌های رنگارنگ را از این دست به آن دست داده و در هوا تکان می‌دهد، در پاسخ به این سؤال که برای ساماندهی دستفروشان چه پیشنهادی دارد؟ می‌گوید:‌ «دستفروشی آوارگی است، شغل نیست؛ اگر جایی باشد که بتوانیم بساط پهن کنیم و راحت جنس‌هایمان را بفروشیم و مشتری هم داشته باشیم، همه ما دستفروش‌ها می‌رویم آنجا ولی مشکل این است که جاهایی که درنظر می‌گیرند یا دور و پرت است و یا اینکه خیلی اجاره گرانی دارد. چندبار بساطم را به بازار روزها بردم اما پیمانکاران برای 4روز در‌ ماه 900هزار تومان اجاره غرفه از من می‌گرفتند؛ رقمی که زیاد بود و برایم نمی‌صرفید. کنار خیابان ترس و لرز جمع کردن بساط دارم، ولی اجاره‌ای نمی‌دهم و تمام فروشی که دارم برای خودم است».

بچه زن‌باباییم

احمدعلی کمی پایین از بساط مرتضی، بساطش را پهن کرده، انواع و اقسام لیوان، ماگ و فنجان‌های چینی و قوری‌ها و لیوان‌های دمنوش در بساطش پیدا می‌شود. او با صدایی بلند ماگ‌های حرارتی‌اش را تبلیغ می‌کند که به محض تماس با مایعات گرم رنگ مشکی‌شان محو شده و طرح زیر رنگ نمایان می‌شود و می‌گوید که باز کردن افطار با این ماگ‌ها بیشتر می‌چسبد. احمدعلی مدت‌ها کار نظافت ساختمانی انجام می‌داده و الان هم در روزهای گرم تابستان تا بعداز ظهر به نظافت ساختمان‌ها می‌رسد و غروب به بعد که هوا کمی خنک می‌شود در شهر بساطش را پهن می‌کند. او همانطور که داخل ماگ‌های حرارتی آب جوش می‌ریزد تا آن را برای یکی از خانم‌هایی که جلوی بساطش ایستاده تست کند، می‌گوید: «می‌دانم بساط کردن کنار پیاده‌رو جلوی رفت‌وآمد مردم را می‌گیرد اما من هم چاره‌ای ندارم؛ البته در روزهای عادی هم خیلی اینجا شلوغ نیست، آخر هفته‌ها شلوغ می‌شود اما مردم هم بدشان نمی‌آید از ما خرید کنند. ما مالیات و اجاره نمی‌دهیم که بخواهیم هزینه‌ها را روی اجناسمان بکشیم، برای همین قیمت‌هایمان پایین است و مردم هم از ما خرید می‌کنند». او ادامه می‌دهد: «همسر یکی از دوستانم در مترو دستفروشی می‌کند، باور می‌کنید درآمد یک روز او به اندازه درآمد 4روز بعضی از ماست. الان دوستم با کمک درآمد دستفروشی همسرش یک پراید خریده، خانه‌اش هم تا پارسال قیامدشت بود اما امسال در افسریه خانه اجاره کرده‌اند». او ماگ را داخل جعبه می‌گذارد و آن را به‌دست زن خریدار می‌دهد و می‌گوید: «بدم نمی‌آید جایی داشته باشم که بتوانم با خیال راحت آنجا کاسبی کنم؛ جایی که اجاره سنگین نخواهند و ترسی از جمع کردن بساطمان نداشته باشم، جایی باشد که مثل الان نزدیک مراکز خرید باشد که مشتری هم داشته باشیم. اما ما شده‌ایم بچه زن‌بابا، همه به ما به چشم آدم‌های مزاحم نگاه می‌کنند. اما ما هم مجبوریم برای خرجی زندگی‌مان کار کنیم».

غربت سخت است

انواع لباس‌های نوزادی و بچگانه روی پارچه‌ای گلدار کف پیاده‌رو ردیف شده‌اند. پیراهن‌های دخترانه طرفدار بیشتری به نسبت البسه پسرانه دارند. مجید سماواتی، پشت بساط پیراهن‌ها روی یک صندلی تاشو نشسته و بی‌توجه به هیاهوی خیابان و پیاده‌رو با هدفونی که در گوش‌اش گذاشته سرگرم است. فقط وقتی مشتری قیمت لباسی را سؤال می‌کند بدون کلمه‌ای کم و زیاد قیمت را می‌گوید. مجید تا قبل از این در میدان میوه و تره‌بار کارگر بوده و از 2صبح تا 4بعدازظهر کار می‌کرده است. او می‌گوید که نه بیمه‌ای داشته و نه صاحبکار دلسوزی و برای همین سال 95، نزدیکی‌های عید تصمیم می‌گیرد شغلش را عوض کند و با اندک پس‌اندازی که داشته به بازار رفته و چند دست لباس بچگانه می‌خرد و در خیابان جمهوری بساط می‌کند. درآمد شب عید برای مجید غیرقابل تصور بوده است و همین باعث می‌شود میدان تره‌بار را رها کند و به دستفروشی بچسبد؛ «4-3 باری مأموران بساطم را جمع کردند اما غیر از یک‌بار که نشد وسایلم را پس بگیرم دفعه‌های بعد مأموران مرام به خرج دادند و وسایلم را برگرداندند؛ البته وقتی متوجه می‌شوم مأموران در حال جمع کردن بساط رفقایم هستند، سریع وسایلم را جمع می‌کنم تا مجبور به التماس نباشم.» او با حسرت می‌گوید: «دوست داشتم یک مغازه کوچک داشتم، اینجا سرما و گرما اذیتمان می‌کند، از شدت آفتاب پوستم زمخت شده است. روزی چندین نفر حین راه رفتن از اینکه پیاده‌رو را تنگ کرده‌ایم شاکی می‌شوند و زیر لب بدوبیراه می‌گویند؛ البته حق هم دارند اما من چاره‌ای ندارم، دزدی که نمی‌توانم بکنم». او در پاسخ به اینکه چه پیشنهادی برای سامان دادن به وضعیت دستفروش‌ها دارد؟ می‌گوید:«اگر در شهرمان کار بود که آواره تهران نمی‌شدیم. کاش استاندار یا مسئولان شهر برایمان کاری مهیا کنند که بتوانیم برگردیم به شهرمان و همانجا کار کنیم؛ حتی اگر بازارهایی در شهرهای خودمان هم راه‌اندازی کنند، آنجا کار می‌کنیم؛ غربت سخت است».

در مترو هم دستفروشی می‌کنم

خانم محمدی بساطش را پشت تئاترشهر پهن کرده و یک سایبان چندرنگ بالای سرش باز کرده تا از تیغ آفتاب در امان بماند. در بساط خانم محمدی انواع و اقسام لوازم آرایشی با قیمت پایین و جوراب و ساق دست پیدا می‌شود. او 7سال قبل شوهرش را بر اثر ابتلا به سرطان از دست داده و خودش مانده با 3بچه قد و نیم‌قد که باید خرجی‌شان را بدهد، سال‌های اول برای کار به خانه‌های مردم می‌رفته و بعد دستفروشی در مترو را انتخاب کرده است اما چون بردن و آوردن وسایل برایش سخت بوده تصمیم گرفته در خیابان بساط کند و حالا یک سالی می‌شود که هر روز به چهارراه ولی‌عصر می‌آید تا کاسبی کند. می‌گوید: «اگر برف و باران در کار باشد دوباره به مترو می‌روم تا هوا خوب شود. یکی از آشنایانمان که وضعیت زندگی‌ام را دید مقداری پول به‌عنوان قرض و سرمایه به من داد تا بلکه بتوانم بساطی جور کنم. من هم دیدم لوازم آرایشی همیشه‌خدا مشتری دارد، برای همین به بازار رفتم و مقداری لوازم آرایشی خریدم و راهی مترو شدم. از آن روز تا الان مشتری‌های ثابتی دارم که برای خرید پیشم می‌آیند. اما اگر جایی، غرفه‌ای، زیرپله‌ای چیزی داشتم تا بتوانم بساطم را آنجا پهن کنم خوب می‌شد. اگر جایی بود که می‌توانستم یک وام بلندمدت کم‌بهره بگیرم شاید از این وضعیت نجات پیدا می‌کردم». او می‌گوید: «بساط کردن دردسرش زیاد است، یکی دو بار دخلم را زدند و پول‌هایم را بردند. همیشه ترس دارم که یکی از آشناها و فامیل من را پای بساطم ببیند؛ البته کار عیب نیست اما خب، آدم خجالت می‌کشد. اگر مغازه داشتم یا حرفه‌ای بلد بودم، هیچ وقت کنار خیابان دستفروشی نمی‌کردم. اگر شهرداری کلاس‌هایی برای دستفروشان، به‌خصوص خانم‌ها بگذارد و به آنها رایگان کارهایی را یاد بدهد، خیلی از خانم‌های دستفروش سرگرم کارهای دیگر می‌شوند.»

در آرزوی بازگشت به شهر

محمود زرچینی، بساط رومتکایی و ملحفه دارد و در پیاده‌روی خیابان ولی‌عصر کمی بالاتر از سه‌راه جمهوری بساط کرده است. او می‌گوید: «خانم‌ام هم تا چند وقت قبل همین‌جا کنار خودم بود اما الان مدتی است که در یک خانه برایش کار دائمی پیدا شده و به‌عنوان خدمتکار مشغول شده. الان خیالم راحت است که در سرما و گرما زنم در خیابان نیست. درست است که ما مالیات نمی‌دهیم اما نگرانی‌هایمان زیاد است. بعضی از مردم بی‌توجه به بساطمان در روزهای شلوغ ناخودآگاه پایشان روی وسایلم می‌رود و ردی که از کفش‌هایشان باقی می‌ماند و وسایلم را از سکه می‌اندازد و مجبورم با قیمت پایین‌تر و با ضرر رومتکایی‌هایی که کثیف شده را بفروشم، بعضی‌ها هم از اینکه پیاده‌رو را تنگ کرده‌ایم شاکی هستند و تهدیدمان می‌کنند که به شهرداری می‌گویند که بساطمان را جمع کند. بعضی اما از اینکه ما قیمت‌های وسایلمان از بازار کمتر است راضی‌اند و مشتری ثابتمان هستند». او ادامه می‌دهد: «پدرم زمین کشاورزی داشت و ما هم روی همان زمین کار می‌کردیم، بعد که سرش را زمین گذاشت و عمرش را داد به شما چند سالی روی زمین پدری کار کردیم اما بعد از مدتی خشکسالی روی ناخوش‌اش را به ما نشان داد و دیگر نتوانستیم چیزی در زمین بکاریم. مدتی در سیستان و بلوچستان دستفروشی کردیم اما درآمدی نداشتیم و برای همین با برادرهایم تصمیم گرفتیم به تهران بیاییم شاید بتوانیم درآمدی داشته باشیم؛ اما نه مدرک تحصیلی داشتیم و نه تخصصی. اوایل سر چهارراه‌ها به‌عنوان کارگر ساده ساختمانی می‌ایستادیم و درآمدمان را برای خانواده می‌فرستادیم و بعد کم‌کم دستفروشی کردیم. حالا هم اگر بدانیم که شرایط کار برایمان در شهر خودمان هست، بدون دقیقه‌ای معطلی به شهرمان برمی‌گردیم تا در کنار خانواده‌هایمان باشیم». زرچینی می‌گوید: «الان این وسایلی که می‌بینید را یکی از رفقایمان شراکتی برایمان از چابهار می‌فرستد تا در تهران بفروشیم. یک اتاق کوچک بدون هیچ امکاناتی هم در دولت‌آباد اجاره کرده‌ایم و با 2نفر دیگر اجاره‌اش را می‌دهیم تا بتوانیم بیشتر پس‌انداز کنیم».

   شغل غیررسمی

دستفروشان به جزئی جدایی‌ناپذیر از زندگی شهری تبدیل شده‌اند و این چالش شهری که در شهرهای بزرگی مانند تهران، اصفهان، مشهد، تبریز و... بیشتر به چشم می‌آید، سال‌هاست که بدون راهکار باقی مانده است و مسئولان و مدیران شهری هنوز نتوانسته‌اند برای حل آن به راهکاری عملیاتی برسند. آنطور که زهرا نژادبهرام، عضو شورای شهر تهران می‌گوید: شغل 6هزار نفر از ساکنان تهران دستفروشی است. احمد میدری، معاون وزیر تعاون، ‌کار و رفاه اجتماعی نیز گفت: دستفروشان تهرانی ماهانه یک و نیم میلیون تومان و دستفروشان در شهرهای رشت و اهواز ماهانه 800هزار تومان درآمد دارند. او از دستفروشی به‌عنوان یک شغل غیررسمی نام برد که افراد سرپرست خانواری که در معرض فقر قرار دارند، به آن روی می‌آورند. همین مسئله باعث شده تا براساس سیاست‌های وزارت تعاون بحث بیمه کردن این افراد در دستور کار قرار بگیرد؛ مسئله‌ای که اواخر سال گذشته علی ربیعی، وزیر کار به آن اشاره کرد. ساماندهی دستفروشان یکی از برنامه‌های مدیریت شهری و وزارتخانه تعاون، کار و رفاه اجتماعی در سال‌های گذشته بوده است و هر از چندی شاهد اجرای طرح‌های ساماندهی در این حوزه هستیم که تاکنون به نتیجه نرسیده است. در سال‌های گذشته مهم‌ترین طرح‌هایی که در این حوزه انجام شده است شامل به کار‌گیری برخی دستفروشان در خدمات شهرداری و بیمه کردن آنها و یا در اختیار گذشتن محلی برای کسب و کار‌شان بوده است اما هنوز از نتایج این طرح‌ها اطلاعی از سوی مسئولان منتشر نشده است.

این خبر را به اشتراک بگذارید