• شنبه 1 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 11 شوال 1445
  • 2024 Apr 20
سه شنبه 1 خرداد 1397
کد مطلب : 17202
+
-

اگر فکر می‌کنید بخش مهمی از فعالیت‌های ذهنی و زندگی‌تان دچار اشکال است بدانید اسیر یکی از تله‌های زندگی شده اید

پشت‌سر گذاشتن تله‌های زندگی

پشت‌سر گذاشتن تله‌های زندگی


زهرا صالحی‌زاده/ خبرنگار
آیا نگرانید از زمین و زمان بر سرتان بلا نازل شود و به این خاطر از خانه بیرون نمی‌روید؟ آیا رئیس یک بخش از اداره هستید اما به‌جای اینکه به دیگران دستور بدهید، همه کارها را خودتان انجام می‌دهید؟ آیا فکر می‌کنید با همه متفاوتید و حق خودتان می‌دانید حتی کارهایی که برای همه ممنوع است را انجام دهید؟ اگر پاسخ‌تان به این سؤال‌ها مثبت باشد ممکن است در یکی از این تله‌های زندگی گرفتار باشید. دیروز بخشی از تله‌های زندگی را برایتان معرفی کردیم و امروز بخش آخر تله‌ها را مرور می‌کنیم.




با خانواده تصمیم گرفته‌اید تعطیلات آینده بروید سفر و فقط مانده بلیت. شما از هواپیما می‌ترسید چون ممکن است سقوط کند، از قطار می‌ترسید چون ممکن است از ریل خارج شود، از اتوبوس می‌ترسید چون ممکن است راننده خوابش ببرد، ماشین شخصی هم که قابل اعتماد نیست؛ حتی اگر با احتیاط کامل رانندگی کنید ممکن است کسی بیاید و به شما بزند...؛ اگر با این تصورات همذات‌پنداری می‌کنید شاید شما هم درگیر تله آسیب‌پذیری باشید.


تله زندگی آسیب‌پذیری چه نشانه‌هایی دارد؟

کسی که درگیر این تله شده باشد، از ریزش کوه در جاده هم می‌ترسد؛ از فرود بهمن و مدفون‌شدن زیر برف هم. از سقوط در پرتگاه هم. و این تازه بخشی از ماجراست. افراد درگیر این تله معمولا در 4حوزه ترس دارند: خطر، سلامتی و بیماری، فقر و از دست دادن کنترل خود. این افراد همیشه بدترین احتمال‌های ممکن را درنظر می‌گیرند. آنها همیشه منتظر اتفاق‌های بد هستند؛  مخصوصا وقتی بیماری جدیدی دنیا را بگیرد یا بیماری‌ای شایع شود. مثلا ایدز، سرطان، ابولا و سارس آسیب‌پذیرها را به‌شدت می‌ترساند. برای همین یک آسیب‌پذیر همیشه در حال معاینه بدن خود است و برای چکاپ و... زیاد به پزشک مراجعه می‌کند. همینطور این ترس‌ها باعث می‌شود که این افراد اطلاعات پزشکی زیادی داشته باشند یا البته کاملا از شنیدن نکات پزشکی، علائم بیماری‌ها و... فرار کنند. یک نمونه از ترس‌های دیگر این افراد این است که یک‌دفعه در جمع کنترلشان را از دست بدهند و مثلا عربده بکشند.

چی شد که اینطوری شد؟

شاید والدین‌تان از کودکی شما، بیمار بوده‌اند، شاید ضعیف و ترسو یا محتاط بوده‌اند، شاید بیش از حد مراقب شما بوده‌اند و دائم به شما اخطار می‌داده‌اند که مراقب خودتان باشید، شاید در کودکی، خودتان زیاد بیمار می‌شده‌اید، شاید یکی از والدین‌تان را در کودکی بر اثر یک تصادف ناگوار از دست داده‌اید و...؛ هر چه هست این تله هم مثل بقیه، ریشه در کودکی دارد. وقتی شما از کودکی دائما از چیزهای مختلف بترسید یا ترسانده شوید، ناخودآگاه از این مسئله در ذهن‌تان الگوگیری و مدل‌سازی‌ می‌کنید و این تله در ذهنتان حک می‌شود.

نه، دم به تله نده!

اگر گرفتار این تله باشید، به‌خاطر ترستان، سراغ بسیاری از موقعیت‌ها نمی‌روید و به این خاطر بسیاری از لذت‌ها را از دست می‌دهید؛ مثلا سفر کمتر می‌روید یا اگر بروید همه راه می‌ترسید بلایی سرتان بیاید. در ازدواج هم، افراد درگیر این تله، سراغ کسانی می‌روند که حس کنند بسیار قوی، شجاع و موفق هستند. قوی و شجاع‌بودن آنها باعث می‌شود این افراد احساس امنیت بیشتری کنند.  . به ظاهر انتخاب درستی است اما انتخاب یک فرد شجاع و حمایت‌کننده یک آسیب جدی هم برای این افراد دارد؛ اینکه به‌خاطر حمایت‌هایش، آنها را در این تله باقی می‌گذارد.




با کسی وارد رابطه‌ای شده‌اید. طرف مقابلتان بعد از مدت کوتاهی به شما ابراز علاقه می‌کند و خواهان ارتباط بیشتر و در نهایت ازدواج با شماست، اما شما حرف‌های او را باور نمی‌کنید و فکر می‌کنید چون او شما را نمی‌شناسد به شما این حرف‌ها را می‌زند، فکر می‌کنید لایق این محبت او نیستید؛ اگر چنین حس‌هایی را تجربه کرده‌اید شاید این تله، تله شما باشد.


شما درگیر تله نقص/ شرم هستید اگر...

کسی که در این تله گرفتار است، همیشه یک احساس شرمساری را با خودش حمل می‌کند و از خودش خجالت‌زده است. او خودش را باارزش نمی‌بیند، خودش را پر از مشکل می‌بیند. دائم از خودش انتقاد می‌کند. دائم خودش را تحقیر می‌کند. فکر می‌کند دیگران اگر او را بشناسند، دوستش ندارند. فکر می‌کند اگر کسی او را دوست نداشته باشد، تقصیر اوست. فکر می‌کند پر از عیب و ایراد است و دائم سعی می‌کند عیب و ایرادهایش را بپوشاند و شخصیت واقعی‌اش را مخفی کند. از طرف دیگر کسی که این تله را دارد، دائم از نزدیکانش انتقاد می‌کند و اگر کسی از او انتقاد کند، سخت در لاک دفاعی می‌رود و با خشم از خودش دفاع می‌کند. این شخص نسبت به همسرش احساس مالکیت دارد و مدام به همه حسادت می‌کند. او اگر مورد محبت همسرش قرار بگیرد، داد و بیداد راه می‌اندازد و از همسرش انتقاد می‌کند و خلاصه احساس لیاقت در این شخص مرده است. این تله یکی از شایع‌ترین تله‌ها بین مراجعین کلینیک‌های روانشناسی است اما همچنان کشف اینکه کسی این تله را دارد یا نه، جزو سخت‌ترین کارهاست، به‌خاطر اینکه در این تله اولا عیب و ایرادهایی که مردم از آن رنج می‌برند (برعکس تله طرد اجتماعی) درونی است و پیدا نیست که همه ببینند و بفهمند. ثانیا همه سعی در پوشاندن این عیب‌ها دارند. این 2 عامل کشف این تله را سخت می‌کند.

چی شد که اینطوری شد؟

باز هم کودکی. شاید در کودکی، والدین، طردتان می‌کرده‌اند، شاید یکی از اعضای خانواده به‌شدت از شما انتقاد می‌کرده و با شما بددهن بوده است، شاید والدین‌تان شما را سرخورده و ناامید می‌کرده‌اند و به شما احساس بی‌ارزشی می‌داده‌اند، شاید با دیگران مقایسه می‌شده‌اید و والدین، خواهر و برادرها را به شما ترجیح می‌داده‌اند، شاید یکی از والدین‌تان خانه را ترک کرده و شما خودتان را در این موضوع مقصر می‌دانید؛ اینها مشت نمونه خروار دلایل به‌وجود آمدن تله نقص/ شرم هستند.

نه، این کار را نکن!

کسی که این تله به جانش افتاده، گاهی سعی می‌کند از رابطه‌های جدی پرهیز کند تا عیب و ایرادهایش برای کسی روشن نشود. گاهی به دام رابطه‌های سطحی و بی‌ارزش می‌افتد و گاهی ناخودآگاه به‌دنبال کسانی می‌رود که طردکننده و ایرادگیر هستند. اما همه این کارها فقط به بیشترشدن مشکل دامن می‌زنند و نه حل آن؛ مخصوصا انتخاب مورد آخر که باعث می‌شود فرد بیشتر متقاعد شود که آدم بی‌ارزشی است. یک همسر عیب‌جو، همان حال و هوای بچگی را در فرد ایجاد می‌کند؛ پس افرادی که دچار این تله‌ هستند باید مواظب انتخاب همسر باشند.
کسی که این تله به جانش افتاده، گاهی سعی می‌کند از رابطه‌های جدی پرهیز کند تا عیب و ایرادهایش برای کسی روشن نشود. گاهی به دام رابطه‌های سطحی و بی‌ارزش می‌افتد و گاهی ناخودآگاه به‌دنبال کسانی می‌رود که طردکننده و ایرادگیر هستند. اما همه این کارها فقط به بیشترشدن مشکل دامن می‌زنند و نه حل آن؛ مخصوصا انتخاب مورد آخر که باعث می‌شود فرد بیشتر متقاعد شود که آدم بی‌ارزشی است. یک همسر عیب‌جو، همان حال و هوای بچگی را در فرد ایجاد می‌کند؛ پس افرادی که دچار این تله‌ هستند باید مواظب انتخاب همسر باشند.




با تعدادی از دوستان دوره دبیرستان‌تان بعد ازسال‌ها قرار می‌گذارید تا هم را ببینید. دور میز شام نشسته‌اید که صحبت از شغل و حرفه می‌شود. هر کسی شروع می‌کند از کار و زندگی‌اش حرف زدن، یک نفر مدرک دکتری دارد و استاد دانشگاه است، یک نفر مهندس راه و ساختمان؛ یکی سهامدار یک کارخانه و شما دستیار یک دندانپزشک که سال‌هاست هیچ ارتقای شغلی نداشته‌اید. چه حسی پیدا می‌کنید؟


تله زندگی شکست چه ویژگی‌هایی دارد؟

فرقی نمی‌کند. کسی که دچار این تله باشد هر چقدر هم موفقیت کسب کند، باز از درون آشفته و نگران است؛ چه نشان بدهد موفق است، چه نشان ندهد، همیشه همان حس شکست همراهش است. افرادی که این تله در زندگی‌شان افتاده، با اینکه از وضعیت شغلی و حرفه‌ای‌شان راضی نیستند ولی کاری هم برای تغییر شرایط نمی‌کنند. از فرصت‌های شغلی استفاده نمی‌کنند. اگر باید نرم‌افزاری، کار با وسیله‌ای یا چیزی را یاد بگیرند تا لول کاری‌شان بالا برود، دنبال یادگیری نمی‌روند. اگر با مسئولیت‌پذیری می‌توانند خودشان را نشان بدهند این کار را هم نمی‌کنند و با این اهمال‌ها در همان وضعیت ناخوشایندی که بودند، می‌مانند. آنها گاهی به این دلیل دنبال این کارها نمی‌روند که فکر می‌کنند درهرحال محکوم به شکست هستند و دیگر جایی برای تلاش نیست. حتی پیش می‌آید که مسئولیت کاری را به‌عهده می‌گیرند اما سر بزنگاه کارها را سردستی انجام می‌دهند و تازه از نتیجه کار ابراز ناراحتی هم می‌کنند. کار دیگری که این دسته انجام می‌دهند، توجه زیاد به نکات منفی‌شان در کار و زندگی و درنتیجه قوی‌شدن احساس شکست است؛ درحالی‌که قطعا کار این افراد نقاط مثبتی هم دارند که خودشان از آن غافلند. شناسایی تله زندگی شکست نسبت به بقیه تله‌ها راحت‌تر است، به‌خاطر اینکه ناکامی در زندگی بیش از بقیه تله‌ها افراد را غمگین و عواطفشان را دردناک می‌کند.


چی شد که اینطوری شد؟

احتمالا در کودکی والدین‌تان از عملکرد شما در زمینه تحصیلی، ورزشی و... راضی نبوده و از شما انتقاد می‌کردند یا به شما نسبت‌های ناروا می‌دادند و شما را نفهم و خنگ یا دست و پاچلفتی خطاب می‌کردند، شاید، هم پدر و هم مادر یا یکی از آنها بسیار موفق بودند و شما در مقایسه با آنها به این نتیجه رسیدید که هرگز نمی‌توانید آن‌قدر موفق باشید. یا والدین‌تان اصلا به موفقیت‌های شما توجهی نشان نمی‌دادند. از دلایل دیگر می‌تواند این باشد که والدین‌تان با شما رقابت می‌کردند و نمی‌گذاشتند موفقیت‌تان به چشم بیاید. شما از کودکی به‌خاطر مشکلاتی، از بقیه بچه‌های هم‌سنتان در درس و... ضعیف‌تر بودید و هیچ‌وقت نتوانستید خودتان را با آنها بالا بکشید. اگر یکی از این عوامل هم درکودکی کسی اتفاق افتاده باشد، ممکن است برای همیشه او را با تله شکست پیوند داده باشد؛ تله‌ای که سخت می‌توان ترکش کرد.


با کی ازدواج می‌کنید؟
مثل همیشه افراد درگیر این تله هم می‌خواهند به جایی پناه ببرند تا مشکل‌شان کمتر اذیتشان کند یا کمتر دیده شود. بنابراین کسانی که دچار این تله هستند، اغلب برای ازدواج می‌روند سراغ افراد بسیار موفق. آنها با این کار سعی می‌کنند از موفقیت همسرشان به نفع خودشان استفاده کنند و از این احساس شکست رهایی یابند.





یک مطب پزشک را درنظر بگیرید. بیمار به داخل اتاق می‌رود تا معاینه شود. این دکتر را تازه به او معرفی کرده‌اند و بیمار او را اصلا نمی‌شناسد. پس لااقل در لحظات ابتدایی باید حواسش را جمع کند تا ببیند دکتر واقعا حاذق است یا نه؟ کارش را می‌داند یا نه؟

 معمولا این اتفاق بین بیماران می‌افتد. اما کسی که درگیر تله اطاعت باشد برعکس عمل می‌کند. او دکتر را برانداز نمی‌کند، بلکه برعکس سعی می‌کند یک بیمار خوب و مطیع به‌نظر برسد که دکتر با او احساس راحتی کند. او را درک می‌کنید؟ پس با ما همراه باشید.


تله زندگی اطاعت چه ویژگی‌هایی دارد؟

این افراد مشابه تیپ صلح‌طلب، هر کاری می‌کنند تا آرامش به هم نریزد و دعوایی نشود. آنها می‌خواهند همه از آنها راضی باشند. کنترل زندگی آنها معمولا به‌دست دیگران است و برایشان تصمیم گرفته می‌شود، به این خاطر آنها وقتی به‌خودشان بیایند حس می‌کنند تصمیم‌های بزرگ زندگی‌شان را خودشان نگرفته‌اند که واقعا هم اینطور است. این دوستان از تنها کسی که حساب نمی‌برند و از او اطاعت نمی‌کنند و نمی‌خواهند راضی نگهش دارند، خودشان هستند. آنها نیازهای خودشان را می‌گذارند در اولویت آخر و بیشتر اوقاتشان را به حل مشکلات و رفاه دیگران می‌پردازند؛ مثلا اگر مادر پیری دارند، از بین بچه‌ها مسئولیت نگهداری به‌عهده آنها گذاشته می‌شود؛ درحالی‌که در چنین شرایطی همه بچه‌ها باید باهم از مادر مواظبت کنند. این تله کم‌کم حس هویت را از فرد می‌گیرد. همینطور عزت نفس او را کاهش می‌دهد و یک خشم دائمی را به جان او می‌اندازد. چون او دارد همیشه از حقش می‌گذرد و نیازهایش همیشه ناکامند، به این خاطر ناخودآگاه، یک خشم دائمی را با خودش حمل می‌کند و دائم از درون عصبانی است؛ با اینکه احتمالا این عصبانیت زیاد به بیرون درز نمی‌کند. افرادی که گرفتار این تله هستند، بسیار منفعل هستند و دست به عصا عمل می‌کنند. آنها به ندرت در مورد مسائل نظر می‌دهند و به ندرت محکم و مستدل حرف می‌زنند. آنها احساس می‌کنند نمی‌توانند بر روند وقایع زندگی‌شان تسلط داشته باشند و حق‌شان دائم دارد پایمال می‌شود.


چند جور اطاعت داریم؟

اطاعت تله 2 نوع دارد: اطاعت از روی ترس و اطاعت به‌خاطر فرار از احساس گناه. مورد اول برای این است که فرد می‌ترسد اگر از دیگری اطاعت نکند، طرف ناراحت ‌شود و او را ترک کند. مورد دوم برای این است که فرد آن‌قدر به دیگران علاقه دارد که اگر کار خودش را اولویت بدهد و به‌کار آنها اهمیت ندهد، احساس گناه می‌کند، چون فکر می‌کند افراد از او دلخور و ناراحت می‌شوند.


چرا اینطوری شد؟

ممکن است والدین‌تان در کودکی به شما حق انتخاب نمی‌دادند و مجبورتان می‌کردند از آنها اطاعت کنید؛ اگر هم اطاعت نمی‌کردید، تنبیه سختی می‌شدید، ممکن است شما از بچگی مسئول چندبچه کوچک‌تر از خودتان شده باشید، ممکن است مثلا تک فرزند باشید و همیشه سنگ صبور مشکلات والدین، ممکن است از کودکی به‌خاطر شرایط خانه‌تان، با والدین‌تان خیلی دست به عصا رفتار می‌کرده‌اید تا ناراحت نشوند و...؛ هر کدام از اینها می‌تواند منشأ یک اطاعت دائمی باشد.







تحصیلات‌تان بالاست، شغل‌تان عالی است. همسر خوب و موفقی دارید، خانه‌تان قشنگ و دلباز است، آه از بچه‌هایتان؛ همه مهربان و موفق و دوست داشتنی. پس مشکل کجاست؟ در واقع از بیرون هیچ مشکلی وجود ندارد.  همه غبطه زندگی شما را می‌خورند. اما این از آن چیزهایی است که از بیرون دیگران را می‌سوزاند و از درون خودتان را. شما با وجود همه این موفقیت‌ها هرگز راضی و خوشحال نیستید، چون رضایت را در چیزهایی بالاتر از این می‌بینید.


تله معیارهای سختگیرانه چه ویژگی‌هایی دارد؟

کمال‌طلب‌ها در این تله گرفتارند. آنها احساس می‌کنند همیشه تحت فشار هستند؛ هیچ وقت آرامش ندارند و از زندگی لذت نمی‌برند، چون اغلب فکر می‌کنند باید بجنبند و کاری کنند وگرنه از زندگی عقب می‌مانند. آنها می‌خواهند در همه‌‌چیز بهترین باشند؛ بهترینِ بهترین. در ورزش، تحصیل، خانواده و... . البته این افراد از اینکه معیارهایشان سختگیرانه است خبر ندارند. آنها فکر می‌کنند توقعشان از زندگی معمولی است. درحالی‌که دیگران که از بیرون ناظر ماجرا هستند، اذعان می‌کنند این افراد بیش از حد از خودشان و دیگران توقع دارند. زندگی افراد درگیر در این تله در کار و فعالیت خلاصه می‌شود؛ کار و فعالیت تا رسیدن به موفقیت.


چی شد که اینطوری شد؟

شاید والدین‌تان تمام و کمال به شما محبت نمی‌کردند؛ یعنی فقط وقتی به شما محبت می‌کردند که موفقیتی کسب می‌کردید؛ موفقیتی با معیارهای آنها، شاید یکی از والدین یا هر دوی آنها معیارهای سختگیرانه داشتند و به این خاطر، هم خودشان دائم در تکاپو بودند و هم دائم از شما می‌خواستند موفق‌تر باشید. ممکن هم هست که مشکل در جایی دیگر بوده باشد؛ مثلا شما چون در کودکی دچار حس بی‌ارزشی، محرومیت هیجانی، شکست و... بودید، در بزرگسالی معیارهای سختگیرانه را سرلوحه کارهایتان کردید تا آن حس‌ها را جبران کنید.


ما را چه می‌شود؟

آن‌قدر در چاه موفقیت فرو می‌روید که خودتان را گم می‌کنید؛ خود واقعی‌تان را؛ با عواطف و احساساتی که با حال‌تان متفاوت است. در روابط پرتوقع می‌شوید و دائم از دیگران متوقعید که مطابق خواسته‌ها و معیارهای شما زندگی کنند. در ازدواج هم دنبال کسانی مثل خودتان می‌روید؛ آدم‌های موفقی که دائما در تکاپو هستند و آرامش ندارند. یا برعکس دنبال کسانی که آرام و راحتند و زمین تا آسمان با شما متفاوتند. فرد دسته دوم را به این خاطر انتخاب می‌کنید که فشارهای زندگی‌تان را کم کند؛ گرچه احتمالا بعدها با خود او و خونسردی‌اش هم دچار مشکل می‌شوید و تلاش می‌کنید او را مثل خودتان کنید.

این خبر را به اشتراک بگذارید