نجات کودکان کار از روزمرگی
مسعود بیزارگیتی از دغدغه اجتماعیاش میگوید
فرشاد شیرزادی|خبرنگار:
صدایش پشت تلفن گویی پیوندی ناگسستنی با «سکوت» و «کلمه» که در شعرهایش به وفور درباره آنها سخن میگوید، دارد. محله گیشا(کوی نصر) را بیشتر از نقاط دیگر تهران میشناسد و به نظر او این محله نسبت به مرکز شهر از معضل کودکانکار کمتر رنج میبرد، اما کودکان کار موضوعی است که ذهن او را آزرده میکند. «مسعود بیزارگیتی»، شاعر و منتقد ادبی، تاکنون بیش از 16 عنوان کتاب منتشر کرده است که شماری از آثارش را ناشران اروپایی هم در لندن به چاپ رساندهاند. درباره معضل کودکانکار در محله گیشا با او صحبت کردهایم.
کدام محله تهران را بیشتر از دیگر محلهها میشناسید و با آن انس بیشتری دارید؟ کدامیک از آسیبهای اجتماعی را در این منطقه بیشتر میبینید؟
گیشا را بیشتر میشناسم. در این محله کودکانکار بارها از جلو چشمم رژه میروند و به شکل اسفباری در این منطقه فعالیت آنها به چشم میخورند. این درد بزرگی است و در سالهای اخیر این معضل اجتماعی در تهران به شکلی بوده که نمیتوان به آن اشاره نکرد. کودکانکار را به فاصله طبقاتی در شهر تهران وصل میکنم و از اینجا به فقر میرسم. فقر یک معضل اجتماعیـ اقتصادی است که از دل آن پدیدههای بسیاری مانند دزدی، بزهکاری، قتل، جنایت و تولید انبوه کودکانکار بیرون میآیند. کودکانی که باید رایگان تحصیل کنند و حمایت مادی شوند. آنها باید پیش از هر چیز غذا برای خوردن و سرپناهی برای زیستن داشته باشند. البته من حداقلها را عرض میکنم. اینها برابر با مفاد قانون اساسی کشورمان است. در حقیقت اینها حداقلهای حقوق شهروندی است. اخلاق، منشورهای حقوقی و قانونهای مدنی اینها را تأیید میکنند. وقتی میبینم بچهای در خیابان شیشه ماشین پاک میکند یا گل میفروشد و دست تکدی به سویم دراز میشود، به یاد آنهایی میافتم که با مسئولیتی که پذیرفتهاند باید مشکل را حل کنند.
تا به حال شده معضل کودکانکار در بخشی از آفرینش ادبیتان تجلی کند؟
به اشکال گوناگون. هر مخاطبی اگر نگاهی به کتابهای من داشته باشد درخواهد یافت که به تاریخی بودن این موضوع اشاره کردهام. در شعرهایم با نشانهها، کدها، رمزها و علائمی با این معضل مواجه خواهید شد. ادبیات در بنیاد با کدها و رمزها و مجازها و استعارهها سر و کار دارد. نگاه من در کارهای ادبیام در بستر تاریخی زندگی شکل میگیرد، منتها در فرمها و شکلهای دیگر.
به مشکل اقتصادی اشاره کردید. راهحل معضل کودکانکار تنها حل مشکلات اقتصادی شهر است؟
یکی از شیوهها برای سامانبخشی و تدوین یک ساختار متناسب، توجه به اقتصاد است. بی تردید این یک عامل اساسی است. در کنار آن توجه به آموزش و تربیت نیز اهمیت فراوانی دارد. توجه به آموزش و تربیت، پاره جداییناپذیر حل این معضل به شمار میرود. البته دیالکتیکی غیرقابل تفکیک است. تعیین یک موقعیت اقتصادی در کنار خود یک فرایند تدوین مؤلفههای تربیتی و آموزشی را برای کودکانکار به همراه میآورد. مسئولانی که میخواهند به این موضوع توجه کنند باید به شکل سیستماتیک و به قول معروف نظاممند این معضل را ببینند و سپس حل کنند. این عوامل غیرقابل تفکیکاند و دیالکتیکی بر بستر رشد به حساب میآیند.
اگر بخواهیم واقعیت را درمان کنیم و پدیده حل شود، مؤلفه اقتصاد یک مؤلفه اساسی است اما در پیوند ناگسستنی با این مؤلفه، تربیت و آموزش و حمایتی که دولت باید به عمل آورد میتواند فاصله طبقاتی را تا حدودی نه درمان کند، بلکه کم کند و موادی از قانون اساسی اجرا شود. باید مفاد قانون اساسی در شهر تهران به گونهای اجرا شود که مفهوم «زیستن» به معنای واقعی و «هستی» که جزو پرسشهای اصلی این موضوع است، تحقق یابد. کودکانکار به واقع زندگی نمیکنند، بلکه در روزمرگیهای کارخودشان روزمرگی را تجربه میکنند.
مدیریت شهری میتواند آنها را از آن روز مرگی نجات دهد. اگر چنین باشد میتواند روزمرگی را با معنای زیستن و هستی برای آنها آشتی داد تا بتوانند با صدای رسا و بلند در اعماق وجود خود بگویند که ما هم زندگی میکنیم و مدرسه میرویم و تربیت درست میشویم. تربیت مادی، داشتن سرپناه و معیشت مناسب میخواهد که از سوی مسئولان باید برای آنها تدارک دیده شود. سمت تحلیل اقتصادی و جامعهشناسی برای فاصله طبقاتی نرفتم تا بگویم مثلاً این معضل را چگونه میتوان از بین برد. این دو مقوله حیطه دراز دامنی دارد و بیشک تحلیلهای اقتصادی و جامعهشناختی میطلبد. در گیشا البته تکدیگری کودکان نسبت به مرکز شهر کمتر دیده میشود، اما وجود دارد و برای من آزاردهنده است.