• پنج شنبه 30 فروردین 1403
  • الْخَمِيس 9 شوال 1445
  • 2024 Apr 18
پنج شنبه 13 اردیبهشت 1397
کد مطلب : 14531
+
-

گفت و گو با «سید مصطفی سعیدی» از نقالان برجسته کشور

گنجینه زنده بشری

گنجینه زنده بشری

اسفند سال گذشته بود که اتفاق خوبی برای هنر نقالی کشور رخ داد و با پیگیری‌های مریم نظری در سازمان میراث فرهنگی و گردشگری، مرشد «سید مصطفی سعیدی» در بین 53 طرح و نام از استان‌های مختلف توانست به عنوان گنجینه زنده بشری در فهرست حاملان میراث فرهنگی ناملموس (نادره کاران) ثبت ملی شود. مردمی که سال‌ها پای نقل و کلام «آسید مصطفی» نشسته‌اند و داستان‌های شاهنامه را می‌شنوند می‌دانند که او آخرین بازمانده از نسل نقالان قدیم ایران است و به او لقب «حنجره ارغوانی» داده‌اند. آسید مصطفی متولد 1327 در یکی از روستاهای اراک است و سال‌هاست که در میان مردم شاهنامه دوست لُرزبان زندگی می‌کند و مردم بروجرد همواره به نیکی از او یاد می‌کنند. همه اینها بهانه‌ای شد تا پای صحبت‌های مرشد سید مصطفی سعیدی بنشینم. 

شما متولد استان مرکزی - مهد هنر تعزیه- هستید، چطور شد که به شاهنامه خوانی و نقالی روی آوردید؟

البته ناگفته نماند من منبری هم هستم. اما درباره سوال شما باید بگویم که از کودکی وقتی از جلوی قهوه خانه‌ها عبور می‌کردم و ناخودآگاه نقل نقالان و شاهنامه خوان‌ها را می‌شنیدم با سن بسیار کم میخکوب داستانهای آنها می‌شدم و انگار من در اشعار شاهنامه مانند قند در آب حل می‌شدم. همین علاقه در کودکی باعث شد تا در سن 10 سالگی خدمت «سید مهدی سببیور» که نقال خوش صدایی بود برسم و از او این هنر را بیاموزم. به مدت 3 سال از هنر سید مهدی استفاده کردم تا اینکه در سن 13 سالگی در قهوه خانه «غلام غفور» با مرشد کرم آشنا شدم و از این بزرگوار خواستم که من را سرپرستی کند. راستش را بخواهید من چنان شیفته حرکات و وجنات ایشان شدم که برایم مهم نبود که این هنر چقدر سخت است. در آن زمان با سن کم، تنها می‌خواستم جا پای جای او بگذارم. سید کرم چندین شاگرد داشت ولی به هیچ کدام به اندازه من توجه نمی‌کرد، چون شور و علاقه مرا به یادگیری می‌دید. علی رغم مسافت زیادی که با منزل ما داشت رنج راه را به جان می‌خریدم تا از او هنر نقالی را یاد بگیرم. من در ایام محرم به منبر می‌رفتم و بعد از آن برای مردم نقالی می‌کردم. بعد به ملایر رفتم و در  قهوه خانه «علی زرگران» نقل می‌گفتم. بعد از آن به زادگاهم اراک برگشتم و در همان جا ازدواج کردم و در سن 20  سالگی به سربازی رفتم.  و بعداز آن به خرم آباد در لرستان  رفتم و در آنجا نقالی و داستانگویی را در قهوه خانه‌ها آغاز کردم. در آن زمان در شهر آنچنان غوغایی به پا می‌شد که  همه برای تماشای نقل به قهوه خانه می‌آمدند. شاید تا آن زمان مردم همه نقالان را سالخورده و پیرمرد می‌دیدند و دیدن نقالی جوان  آنها را محو خود می‌کرد. مدت 10 سال در خرم آباد نقل گفتم و بعد از آن به شهرستان دورود رفتم و دو سال در آنجا زندگی کردم و داد سخن می‌دادم. بعد به بروجرد  رفتم و در قهوه  خانه «حسن  داروغه» و «سید نورالدین پرچمدار» و «تقی راد مرد» به مدت 30 سال نقالی کردم تا اینکه تلویزیون به خانه و قهوه خانه‌ها آمد و هنر نقالی را از رونق انداخت. حالا نیز تنها در جشنواره‌ها و گاهی رادیو نقل و نقالی می‌کنم. مدت 15 سال که در بروجرد و  چهارشنبه آخر هر ماه برنامه نقالی داریم و آقایان «زر مسیار» و «صحرایی» و «یار حمدی»  شاهنامه خوانی می‌کنند و من نقالی می‌گویم.  

مرشد از فضا و حال و هوای آن وقت‌های قهوه خانه‌ها برایمان بگویید‏، زمانی که شما نقل می‌گفتید و مردم گوش می‌دادند؟

در آن زمان تنها دلخوشی و سرگرمی مردم قهوه‌خانه بود و قهوه خانه‌ها محلی برای درس جوانمردی، فتوت، شهامت، وطن پرستی و ناموس‌پرستی بود. همه قهوه خانه‌ها در مواقع عصر شلوغ بود و ما هم برای آنها نقل می‌گفتیم. شاید گاهی برای شنیدن نقل ما مردم در کوچه و خیابان‌ها صف می‌کشیدند.

آن زمان دستمزد شما چقدر می‌شد؟ 

دستمزد ما را مردم می‌دادند. زمانی‌که می‌خواستند پول چای را حساب کنند هر کس به اندازه توان و شان خودش مبلغی را داخل ظرف می‌انداخت که نقال قهوه خانه روی شاهنامه ‌گذاشته بود. این پول شبی 5-4 تومان می‌شد و در آن زمان دستمزد خوبی برای این هنر محسوب می‌شد. بیشترین پولی که در آن زمان من دیدم که کسی در این ظرف بیندازد ده ریالی بود.

حالا زندگی تان چطور می‌گذرد؟

بنده 77 سال سابقه منبر و نقالی دارم. حالا در سن 83 سالگی هنوز اجاره نشین هستم و از طرح تکریم، ماهیانه 150 هزار تومان حقوق دریافت می‌کنم. خدا را شاکرم که این را هم به ما می‌دهند. حتی برای من در ارزیابی‌ها درجه هنری با تایید کارشناسان آقایان محمود عزیزی و داود فتحعلی بیگی درجه یک هنری در نظر گرفتند یعنی دکترای هنر! اما چه فایده. 77 سال فعالیت فرهنگی من نتیجه اش شده ماهیانه 150 هزار تومان.

نقالی و شاهنامه چه تاثیری در زندگیتان داشته است؟

زندگی من با عشق شروع شد و با عشق ادامه یافت. من اگر می‌رفتم دنبال درس حوزوی الان مجتهد جامع الشرایط بودم. با اینکه از سادات هستم اما عشق به وطنم مرا به  این راه کشاند. سال‌ها درس وطن پرستی‏، ایمان و اعتقاد به خدا را مثل شیر و شکر در گلوی هموطنانم ریختم. چه سعادتی از این بالاتر.

هنر نقالی شما پیرو مکتب خراسان در نقالی است و با مکاتب دیگر مانند اصفهان و تهران تفاوت دارد. شاید شما آخرین نفر در این مکتب هستید.  

هر کدام از این مکاتب سبک منحصر به فرد خود را دارند. به عنوان مثال مکتب تهران که سرآمد آنها زنده یاد مرشد ولی ا... ترابی بود آمیخته با هنر تئاتر است. آقای «ناصر بخت» نیز به من گفتند که شما در مکتب خراسان نقل می‌گویید و من نیز به واسطه تحقیق و کارشناسی ایشان قبول کردم. اما در حقیقت من نه مکتب را می‌شناسم و نه سبک و پیرو سبک خاص خودم هستم و هیچوقت از کسی تقلید و اقتباس نکردم. زمانی که داستان می‌گویم مخاطب از خود بی‌خود می‌شود چرا که همزمان من نیز از خود بی‌خود شده‌ام. آن کسی که در شاهنامه کمان می‌کشد من در وجود او تبلور پیدا می‌کنم و آنگونه که فردوسی تعریف کرده می‌شوم. این سبک را کسی نمی‌تواند داشته باشد و تقلیدی هم نیست. البته این سخن من نیست حرف مردم است که می‌گویند سید زبان و کلام تو طور دیگری است. از خدا سپاسگزارم که درمن این عشق را ودیعه قرار داده است.
ولی امروز جوانان از مکتب تهران بیشتر پیروی می‌کنند. 

بله‏‎‏،‌ این امر به خاطر آوازه مرشد ترابی است که در تهران نقل می‌گفت و آمیخته شدن این مکتب با هنر تئاتر است. یک برنامه‌ای در تالار شهر تهران برپا شد و من نیز به آنجا دعوت شدم. جوانی در آنجا نقالی  کرد که من از او پرسیدم این سبک چه بود و پاسخ داد سبکی گرفته شده از نمایش و سبک  مرشد ترابی است که من به او گفتم نه این سبک اجرای شما فقط تئاتری است. 

قطعا طومار هم داشته اید. به واسطه شناخت شما از آیات قرآن، آیا از قصه‌های قرآنی و ارتباط آن با شاهنامه استفاده کرده اید؟

من سه طومار نوشته‌ام که در سه جلد کتاب به دست مردم رسید. من در طومارهایم قصه‌های قرآنی را به شاهنامه ربط ندادم و آنچه را که از استادم آموختم‏، با شاهنامه مطابقت دادم و یک طومار ناب را تقدیم جامعه کردم. جالب است که  کتاب‌های من را پسرم جلدی دو هزار تومان فروخت و خود من جلدی 100 هزار تومان آنها را پیدا نمی‌کنم. این طومار مانند گوهر نایابی است که داستان‌هایشان از ابتدای شاهنامه  آغاز می‌شود و تا کشته شدن یزگرد به طول می‌انجامد. تا به حال در ایران کسی چنین کاری نکرده است.

وضعیت هنر نقالی را امروزه چگونه می‌بینید؟

خوشبختانه مردم شاهنامه و نقالی را دوست دارند و از این هنر  استقبال می‌کنند. البته باید ببینیم که این نقل از زبان چه کسی جاری می‌شود و چه کسی داستان را نقل می‌کند. یک عده‌ای آمدند به قول معروف، پیرایه‌هایی به شاهنامه  بستند ولی نه حق مطلب را ادا کردند و نه در راه شاهنامه قدم گذاشتند.  آنها با شاهنامه مقابله و آن را نابود می‌کنند. شاهنامه وقارش بالاتر از این حرفهاست که بیفتد دست کسانی که واقعا الفبای شاهنامه راهم  نمی‌دانند. بارها و به تکرار گفته‌ام بیایید شاهنامه را دریابیم. بیایید این سند ملی و‌شناسنامه وطن را ضایع نکنیم. 

جوانانی که تازه به این راه قدم گذاشته‌اند چقدر توانسته‌اند در حفظ و نگهداری شاهنامه و هنر نقالی موثر باشند؟ 

جوانان باید خیلی زحمت بکشد و فکر نکند با چوب به دست گرفتن نقال می‌شوند. نقالی فقط چوب چرخاندن و عربده کشیدن و کف زدن روی صحنه نیست. نقالی یک مرام است، همان طور که پهلوانی فقط میل و کباده زدن نیست. نقال باید به آنچه که می‌گوید باور داشته باشد وگر نه به جان شنونده نمی‌نشیند. از سوی دیگر مشکل در عدم شناخت شاهنامه در میان آنهاست. یکی را دیدم که در نقلش می‌گفت افراسیاب بیژن را در چاه انداخت و یک داستان دیگری را از داستان سیاوش آورده بود و در کنار افراسیاب نقل می‌کرد. آنها متاسفانه تفاوت این دو داستان را حتی از لحاظ فاصله زمانی نمی‌دانند که این دو شخصیت داستانی شاهنامه حداقل 200 سال با هم فاصله دارند. آنها این داستان‌ها را در میان مردم می‌گویند.

صحبت پایانی؟

به مسئولین بگویید هنرمندان را دریابند و نگذارند در تنهایی و مشکلات بماند.

این خبر را به اشتراک بگذارید