• شنبه 1 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 11 شوال 1445
  • 2024 Apr 20
دو شنبه 3 اردیبهشت 1397
کد مطلب : 13253
+
-

گزارشی از یک خانه 12 اتاقه که 12 خانواده در آن سکونت دارند

سفر به بن‌بست آرمان

سفر به بن‌بست آرمان

زینب زینال‌زاده | خبرنگار:

منطقه 19


زندگی چند خانواده را در اتاق‌های همجوار یک خانه بارها در قاب تلویزیون دیده‌ایم. سریال «دارا و ندار» به کارگردانی «مسعود ده‌نمکی» نمونه خوبی از این نوع زندگی‌ است که نوروز سال 1389 از قاب جادویی تلویزیون مهمان‌ خانه‌ها شد. این سریال روایت زندگی ندارها در اتاق‌های کوچک و با حداقل امکانات و بی‌خبری داراها از حال و روز آنها بود. ندارها در اوج فقر به یکدیگر محبت می‌کردند و داراها در اوج رفاه و آسایش به دنبال زیاده‌خواهی بودند و برای رسیدن به خواسته‌هایشان دیگران را نردبان می‌کردند.

وجود چنین آدم‌ها و زندگی‌هایی به فیلم و سریال خلاصه نمی‌شود و برای دیدن آنها کافی است چشم‌هایمان را خوب پاک‌کنیم و کمی به اطرافمان دقیق شویم. بن‌بست «آرمان» در تکه نوزدهم پایتخت جایی است که می‌توان نمونه واقعی زندگی ندارها در اتاق‌های کوچک، تاریک و نمور را تماشا کرد. کسانی که به امید ساختن زندگی بهتر از دیارشان سفر کرده‌اند و در پی آرزوهایشان به بن‌بست آرمان رسیده‌اند. افرادی که زرق و برق زندگی شهری چشمانشان را کور کرد و اکنون روزگارشان با آه و حسرت می‌گذرد و چاره‌ای جز ماندن و زندگی کردن ندارند. 
    
به بن‌بست آرمان که می‌رسیم، فنس‌های فلزی مسیرمان را سد می‌کنند، اما مصمم به عبور هستیم و با اندکی فشار و جابه‌جایی از فنس‌ها رد می‌شویم. روبه‌رویمان تلی از خاک و دودکش 18 متری کوره‌های آجرپزی قرار دارد. سمت چپمان مجموعه ورزشی شهید «باکری» است که کارگران مشغول بازسازی زمین چمن آن هستند و سمت راست هم که مقصد ماست، گودال‌هایی ناشی از برداشت خاک و خشت زدن آنها در قالب‌های آجرپزی نمایان می‌شود.

از روی تپه‌های خاکی می‌گذریم و پله‌های تخریب شده را با احتیاط بالا می‌رویم. بچه‌ها، کنار جوی آب کثیف مشغول بازی هستند که به محض دیدن ما به داخل خانه می‌روند و حضورمان را خبر می‌دهند. دقایقی بعد زنان خانه در حیاط حاضر می‌شوند. «یاالله» گویان وارد می‌شویم. بخش ابتدایی خانه 2 طبقه است و بخش انتهایی یک طبقه. پله‌هایی که به طبقه دوم ختم می‌شوند، تخریب شده‌اند و ساکنان به سختی از آن بالا و پایین می‌روند. «محبوبه» مدیر خانه است و طبقه دوم زندگی می‌کند. از پله‌ها پایین می‌آید و خوشامد می‌گوید. 


تقسیم داشته‌ها با یکدیگر

این خانه 12 اتاق دارد که هریک متعلق به یک خانواده است و به گفته محبوبه، هرکدام از خانواده‌ها یک تا 5 فرزند دارند و با یک حساب سرانگشتی می‌توان فهمید در این خانه حدود 50 نفر زندگی می‌کنند. اتاق‌ها کوچک و نمورند و خبری از وسایل زندگی شیک نیست. کودکان به دور از دغدغه‌های زندگی و مشکلات بزرگ‌ترها، گوشه‌ای نشسته‌اند و با اسباب‌بازی‌های کهنه و شکسته مشغول بازی هستند. تعدادی از اتاق‌های این خانه در اختیار ایرانی‌ها و برخی هم در اجاره اتباع افغانستانی است.

اینجا تفاوت ملیت و قومیت و فرهنگ وجود ندارد و به گفته محبوبه، همه ساکنان به خوبی و خوشی در کنار هم زندگی می‌کنند: «همسایه‌ها مانند اعضای یک خانواده هستند و در غم و شادی یکدیگر شریک می‌شوند. اگر مشکلی برای یکی پیش بیاید، هرچند دستشان خالی است، اما در حد توان کمک می‌کنند.» مشکلات و ناملایمات روزگار، ساکنان این خانه را قانع کرده است و یاد گرفته‌اند هر آنچه دارند باید با همسایه تقسیم کنند. 


مشتی چای خشک و چند حبه قند

گوشه‌ای از حیاط ایستاده‌ایم و محو تماشای نمای رنگ و رو رفته، معماری عجیب و غریب و غیراصولی و دیوارهای فرسوده خانه هستیم. لاغر اندام است و چهره رنجوری دارد. جلو می‌آید و با لبخندی پر از غم و اندوه سلام می‌دهد و خوشامد می‌گوید. با دعوتش به گوشه‌ای می‌رویم و می‌گوید: «5 بچه دارم و همسرم هم مشکل اعصاب دارد و نمی‌تواند کار کند. من خدمتکار بودم، اما مدتی است دست‌هایم درد می‌کنند و سرکار نمی‌روم.»

یک لحظه حرف‌هایش را قطع می‌کند و دستان مشت‌کرده‌اش را باز و چای خشک را نشانمان می‌دهد: «هیچ چیز در خانه نداریم. چای خشک و چند حبه قند را از همسایه گرفته‌ام.» اشک در چشمانش می‌رقصد و با بغض می‌گوید: «خیلی کم‌سن بودم که ازدواج کردم و به تهران آمدم. تا چند وقت پیش در کوره‌های آجرپزی همراه همسرم کار می‌کردم اما با تعطیل شدن آنها، ما هم بیکار شدیم و نمی‌دانم اگر کمک و حمایت همسایه‌ها نباشد، چه بلایی سرمان می‌آید.»

مردان این خانه، کارگران کوره آجرپزی بودند که با تعطیلی و خاموش شدن کوره‌ها بیکار شده‌اند. اکنون در بخش ساختمان‌سازی مشغول کار هستند، تعدادی دستفروشی می‌کنند و برخی هم به دلیل شرایط جسمی‌شان بیکارند. زنان خانه اما بیکار ننشسته‌اند و برای گذران زندگی آستین‌هایشان را بالا زدند و با عنوان خدمتکار در خانه‌ها کار می‌کنند. 




 سرویس بهداشتی مشترک

در زندگی مدرن و شهری امروز، تصور اینکه یک خانه با 12 مستأجر، فقط یک سرویس بهداشتی داشته باشد، کمی سخت است. این روزها اجاره‌نشینان به دنبال خانه‌هایی هستند که سرویس بهداشتی شیک و مدرنی داشته باشد، اما در این خانه مستأجران به تنها سرویس بهداشتی موجود قانع‌اند و گلایه‌ای هم ندارند. آبگرمکن گازی برای حمام نصب شده است اما خانه به شبکه گاز شهری متصل نیست و ساکنان از کپسول‌های گاز برای روشن کردن آبگرمکن استفاده می‌کنند. یکی از زنان همسایه که کلید‌دار حمام است در را باز می‌کند تا فضا را نشانمان دهد.

او می‌گوید: «با همفکری همسایه‌ها برای استفاده از حمام برنامه‌ریزی کرده‌ایم. روزهای زوج آقایان و روزهای فرد هم به خانم‌ها اختصاص دارد. البته باید به کسپول‌های گاز هم حواسمان باشد؛ چراکه تعدادشان کم است و مجبوریم صرفه‌جویی کنیم.» این روزها پر کردن کپسول‌های گاز به یک معضل تبدیل شده است که ساکنان این خانه با آن دست به گریبان هستند. کف حمام با سرامیک سفید پوشیده شده و در مقایسه با سایر جاها این بخش از خانه مدرن‌تر و تمیزتر است. نظافت دستشویی را هم همسایه‌ها به‌شکل مشترک انجام می‌دهند. تقسیم کار بین ساکنان موجب شده همسایه‌ها در همسایگی یکدیگر بدون دردسر زندگی کنند. 


دریافت اجاره‌ها توسط مباشر

موجر پس از بستن قرارداد و ذکر شرایط، خانه را در اختیار مستأجر قرار می‌دهد، اما مستأجران این خانه نه تنها قراردادی ندارند بلکه تاکنون موجر یا صاحبخانه را ندیده‌اند. محبوبه می‌گوید: «برخی از مستأجران چند سال است که در این خانه زندگی می‌کنند و حتی یکبار هم صاحبخانه را ندیده‌اند.» گویا فردی با عنوان مباشر و نماینده هر ماه سراغ مستأجران می‌آید و اجاره‌ها را دریافت می‌کند. مستأجران می‌گویند: «مباشر گاهی وقت‌ها هم نمی‌تواند بیاید و شماره کارت می‌دهد تا اجاره‌ها را واریز ‌کنیم.» اجاره اتاق‌ها 150هزار تومان ماهانه است و صاحبخانه هیچ‌کاری با وضعیت اتاق‌ها و امکانات ندارد. محبوبه می‌گوید: «چندین بار مشکلاتمان را گفته‌ایم اما مالک یا مباشرش هیچ اهمیتی نمی‌دهند.»


فرصت اشتغال لطفاً!

ساکنان این خانه نیاز به دو گوش شنوا و همت والا دارند تا کسی حرف‌هایشان را بشنود و برایشان‌کاری انجام دهد. آنها می‌گویند: «چندین بار مسئولان آمده‌اند و وضعیت ما را دیده‌اند و قول‌هایی داده‌اند، اما هیچ‌کاری برایمان انجام نداده‌اند.» لحظه خداحافظی با چشمانی اشک‌بار خواهش می‌کنند تنهایشان نگذاریم و برای رفع مشکلاتشان‌کاری انجام دهیم.

آنها بیش از کمک‌های مردمی، نیاز به اشتغال دارند تا بتوانند هزینه‌های زندگی‌شان را تأمین کنند. ساکنان با تشکر از لطف و محبت مردم خیّر می‌گویند: «خیلی از شهروندان به ما محبت دارند و در حد توانشان کمک‌های نقدی و غیرنقدی می‌کنند و از این بابت شرمنده‌شان هستیم. ما کارگر هستیم و از انجام هیچ‌کاری روی‌گردان نیستیم، به همین دلیل اگر افراد کارآفرین بتوانند زمینه اشتغال ما را فراهم کنند، بخش عظیمی از مشکلاتمان رفع می‌شود.»
 

این خبر را به اشتراک بگذارید