• پنج شنبه 6 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 16 شوال 1445
  • 2024 Apr 25
دو شنبه 29 دی 1399
کد مطلب : 122007
+
-

نویسنده محبوب خواص

ابوتراب خسروی تصمیم گرفت برای مردم بنویسد

نثر
نویسنده محبوب خواص


حسنا مرادی  

ابوتراب خسروی از شاگردان قدیمی هوشنگ گلشیری بود. او نویسندگی‎‌‎اش را با مجموعه ‎‌‎داستان «هاویه» در سال1370شروع کرد. خسروی را هم یک نویسنده مدرن می‎‌‎دانند و هم یک نویسنده پست‎‌‎مدرن. با اینکه بیشتر داستان‎‌‎های خسروی طی سال‎‌‎ها نویسندگی او ویژگی‎‌‎های مشترکی دارند اما او هیچ‎‌‎گاه خود را تکرار نکرده است. هر داستان او، چه داستان‎‌‎های کوتاه و چه رمان‎‌‎های او، تازگی و خط داستانی منحصربه‎‌‎فرد خود را دارند. خسروی در ساختار داستان‎‌‎های خود از کهن‎‌‎الگوها به شکلی امروزی استفاده می‎‌‎کند و عناصر اسطوره‎‌‎ای جایگاهی ویژه در نثر او دارند. متون مذهبی و کتاب‎‌‎های آسمانی ادیان مختلف، نقشی ویژه در داستان‎‌‎های او دارند. او چنان ماهرانه از نثر کهن و کلمات قدیمی در کنار نثر امروزی استفاده می‎‌‎کند که نثر داستان‎‌‎هایش یکدست و روان به‎‌‎نظر می‎‌‎آید. فضای بیشتر داستان‎‌‎های او فرازمانی و فرامکانی است و نوع روایت، بازی‎‌‎های زمانی و چرخه‎‌‎هایی که او در داستان‎‌‎هایش تعریف می‎‌‎کند، کارکرد فرم را به چیزی بیشتر از ظاهر داستان اعتلا می‎‌‎بخشد و آن را تبدیل به جزئی معنابخش در داستان می‎‌‎کند. سه‎‌‎گانه اصلی او، «اسفار کاتبان»، «رود راوی» و «ملکان عذاب»، نه‎‌‎تنها بازتاب دغدغه نویسنده در مورد سه موضوع قداست، فرقه‎‌‎گرایی و خرافه هستند بلکه نشان از سفر نویسنده برای تبدیل شدن از نویسنده‎‌‎ای محفلی و مطلوب خواص به نویسنده‎‌‎ای برای همه مردم دارند. خسروی در ملکان عذاب، پا بر بعضی از سنت‎‌‎های آموخته از گلشیری می‎‌‎گذارد و سعی می‎‌‎کند که حین خلق یک اثر هنری، نثر خود را طوری بپروراند که برای مردم عادی هم جذابیت داشته باشد. «سال‌‎‌‎ها قبل که من رونیز دارالمفتاح را ترک می‎‌‎کردم، پدرخوانده‎‌‎ام مرا سوار وانتش کرد و از آن جاده سنگلاخ تا کنار جاده اصلی آورد و پیاده کرد. پدر چمدان چرمی لباس‎‌‎هایم را از باربند وانت پایین گذاشت و با هم کنار جاده منتظر یک اتوموبیل عبوری ایستادیم. من آن سال‎‌‎ها پسرک تازه‎‌‎بالغی بودم که هنوز نرمه‎‌‎مویی پشت لبم سبز نشده بود. آن روز پدرخوانده‎‌‎ام تقریبا چیزی نگفت. فقط گفت سفارش‎‌‎هایی که کردم فراموش نکن. روز قبلش پدرخوانده‎‌‎ام گفته بود ما همه رعیت‎‌‎های حضرت مفتاح هستیم و بی‎‌‎اذن او اجازه هیچ کاری نداریم. همین حالا هم من دارم تو را با صلاحدید حضرت مفتاح به لاهور می‎‌‎فرستم. فراموش نکن من یک رعیت بی‎‌‎قابلیت از رعایای دارالمفتاح بیش نیستم، ولی به تو قول می‎‌‎دهم که‎‌‎ماه به‎‌‎ماه خرجی برایت حواله کنم. حتی اگر عمرم کفاف ندهد وصیت می‎‌‎کنم از عایدی ملک رونیز سلفی برایت خرجی بفرستند». 
 

این خبر را به اشتراک بگذارید