• سه شنبه 4 اردیبهشت 1403
  • الثُّلاثَاء 14 شوال 1445
  • 2024 Apr 23
پنج شنبه 29 آبان 1399
کد مطلب : 116211
+
-

دیدار با علی‌اصغر شیرزادی و گفت‌وگو درباره نوشتن و خواندن در روزگار سخت

نویسنده، قاضی نیست؛ شاهد است

کتاب خانه
نویسنده، قاضی نیست؛ شاهد است

نیلوفر  ذوالفقاریش

شاید اگر آقای ستایش، معلم ادبیات هنرستان صنعتی شیراز که به هیچ هنرجویی نمره کامل نمی‌داد، آن نمره 20 را پای برگه انشای علی‌اصغر شیرزادی نوجوان نمی‌نوشت، سرنوشت یکی از نویسندگان مطرح روزگار ما طور دیگری رقم می‌خورد.  با علی‌اصغر شیرزادی، یک روز پس از تولدش، 28 آبان از نوشتن و خواندن در روزگار سخت و زنده نگه‌داشتن شعله نیاز به دانستن گفت‌وگو کرده‌ایم.

    از نگاه شما به‌عنوان نویسنده‌ پیشکسوتی که این روزها هم با ادبیات روز ایران و جهان آشنایی دارید، رفتن سراغ ادبیات می‌تواند پناه علاقه‌مندان به آن در روزهای سخت باشد؟
ادبیات، در فشار بحران‌های آشکار، پنهان و نیمه‌پنهان، می‌تواند دست‌کم به اهل و علاقه‌مندان خود، آرامش و تعلق‌‌خاطر نسبی ببخشد. به‌خاطر دارم که در دوران موشکباران شهرها و جنگ، در مقایسه با زمان‌های دیگر، زمان بیشتری را صرف خواندن یا بازخوانی رمان‌هایی چون «جن‌زدگان»، «تسخیرشدگان» و «جنایت و مکافات» داستایفسکی یا آناکارنینا و «جنگ و صلح» تولستوی، «وداع با اسلحه» همینگوی و رمان‌هایی از این دست می‌کردم. از اسفند‌ماه پارسال که ویروس کرونا همه‌گیر شد، رمان «طاعون» آلبرکامو را که از سال‌ها پیش بارها خوانده‌ام، دوباره دست گرفتم. گذشته از روزهای سخت، مطالعه کتاب در هر وضعی، به‌دلیل درگیرکردن ذهن مخاطبی که به اندیشیدن علاقه دارد، سنگینی بار اضطراب را به میزان ملموسی کاهش داده و به خواننده آرامش می‌دهد.
    از نظر شما، آثار ادبی روزهای سخت مثل دوران جنگ‌ها یا بیماری‌ها، با آثار بقیه دوران تفاوت دارند؟
انتخاب اثر در چنین زمان‌هایی بستگی به علایق افراد دارد. امکان نوشتن و خلق داستان در دوره‌های بحرانی، مثل جنگ و بیماری‌های اپیدمیک و وقتی نویسنده هم در معرض بحران‌های جمعی و فردی است، به کلی از بین می‌رود. در یورش دغدغه‌هایی که ذهن را آشفته می‌کند، بدون فراغت‌خاطر و آرامش نسبی، تمرکز و اشتیاقی برای آفرینش داستان وجود نخواهد داشت.
    به‌عنوان نویسنده وقتی با فشارهای روحی مواجه هستید یا حال دلتان خوب نیست، نوشتن آرام‌تان می‌کند یا خواندن؟
من نمی‌توانم وقتی در منگنه فشار روحی هستم، اثری راضی‌کننده بنویسم. شاید دیگرانی بتوانند حتی در اوضاع روحی پرفشار، به لطف اعصاب فولادین، به‌خودشان سفارش داستان‌نویسی بدهند و در همان وضع، ظرف چند روز مجموعه داستانی هم تولید کنند. اما من جزو این گروه از افراد نیستم.
    به‌نظر شما شرایط اجتماعی و اقتصادی جامعه، چقدر در گرایش عمومی به ادبیات یا روبرگرداندن از آن تأثیرگذار است؟
وقتی اوضاع اجتماعی و به‌ویژه وضع اقتصادی در سطح گسترده‌ای نا‌بسامان باشد و مردم دغدغه‌های جدی و اساسی معیشتی داشته باشند، تردیدی نیست که فرصت، فراغت و رغبتی برای روی‌آوردن به ادبیات وجود نخواهد داشت. موضوع، روی‌گرداندن از ادبیات نیست چون مردم درباره این موضوع تصمیم نمی‌گیرند بلکه به‌طور طبیعی در چنین اوضاعی، اولویت‌های دیگری برایشان وجود دارد. به این‌ترتیب بازار کتاب‌خواندن که در وضعیت عادی هم چندان قابل اعتنا نیست، کم‌رونق‌تر می‌شود. چندین قرن پیش که شاید اوضاع معیشتی مردم قمر در عقرب بود اما ویروسی مثل کرونا در دنیا جولان نمی‌داد، سعدی شیرازی سروده است: چنان قحط‌سالی شد اندر دمشق/ که یاران فراموش کردند عشق. یا حافظ بی‌همتا که انگار همین حالا در گوشمان می‌خواند: کی شعر‌تر‌انگیزد، خاطر که حزین باشد؟
    با این موضوع که برای ادبیات و مشخصاً داستان، کارکرد اجتماعی درنظر گرفته شود، موافقید؟
شاید بیشترین کارکرد اجتماعی ادبیات ، در سخنرانی‌ها دیده شود. بسیاری از نویسندگان، آگاهانه و نیمه‌آگاهانه، کارکردهای مشخص، ازجمله اجتماعی‌نویسی ناب را انتخاب می‌کنند. اما من مطلقا در خودم گرایشی از این دست پیدا نکرده‌ام. من نان و ماست خودم را می‌خورم و تمایلی به چرخاندن ملاقه در حلیم حاج‌عباس ندارم. اهل تعیین چارچوب، ترسیم نمودار و استفاده از میزان‌سنج، برای محک‌زدن حدود اجتماعی بودن یا نبودن داستان نیستم. اما به‌نظر من داستان‌نویس برای آموزش‌دادن اجتماع و چنین فعالیت‌هایی، وظیفه قطعی ندارد. داستان‌نویس نه قاضی است، نه معلم و نه ناصح، او تنها یک شاهد است.
    فضای داستان‌های شما از رنگ و لعاب شادی دروغین و تصویرهای غیرواقعی فاصله دارد. به‌نظر شما نویسنده در برابر حال خوب و بدی که با داستانش می‌سازد، مسئول است؟
نویسنده ملزم نیست طبق بخشنامه و چهارچوب دیکته‌شده از سوی قدرت بنویسد. اما با رعایت دمکراسی، نویسنده ادبیات حقیقی و راستین، با هر پسند و دیدگاهی که می‌نویسد، در مقابل تک‌تک خوانندگان خود مسئول است. دایره این مسئولیت هم بسیار گسترده است و نمی‌توان آن را محدود کرد. وقتی واقعیت‌ها تلخ و آزاردهنده‌اند و ما نمونه‌های آن را هر روز می‌بینیم، بدیهی است که نباید و نمی‌تواند هل و گلاب و خاک قند بر این تلخی‌ها بپاشد، به ابروی کور وسمه بکشد و همه فصل‌ها را بهار جاودان بر مدار جلوه دهد.
    بعضی‌ها معتقدند خوانندگان امروز،ویژگی‌هایی که شما در نوشتن از آنها دوری نمی‌کنید. به‌نظرتان چرا این اتفاق افتاده؟
بیشتر مخاطبانی از این دست، ‌کم و بیش آسان‌طلب هستند و احتمالاً در مقولات دیگر زندگی هم چندان اهل زحمت‌دادن به‌خود نیستند. لابد موقع کتاب‌خواندن هم ترجیح می‌دهند داستانی سهل بخوانند و معمولاً دنبال چرایی ماجراها نیستند بلکه مدام می‌خواهند بدانند بعد چه می‌شود؟ درست مثل تماشاچیان سریال‌های آب‌دوغ‌خیاری! قبلاً هم دیگرانی درباره وجود نوعی پیچیدگی در آثارم صحبت کرده‌اند. هیچ عمد و اندیشه از پیش‌تعیین‌شده‌ای برای پیچیده‌نوشتن نداشته‌ام و ندارم. من رها و آزاد می‌نویسم. وقتی مشغول نوشتن داستانی هستم، به غریقی شبیه‌ام که فقط گاهی برای نفس‌کشیدن سر از آب بیرون می‌آورد.
    به‌نظر شما کارگاه‌های داستان‌نویسی فعلی که پرتعداد هم هستند، توانسته‌اند در آموزش به داستان‌نویسان نوپا موفق عمل کنند؟
داستان‌نویسان به‌صورت خودجوش و دیمی، بدون هیچ دلخوشی و حمایتی در نهایت مظلومیت مشغول کار خود هستند. زنده‌یاد ابوالحسن نجفی در اصفهان یک گردهمایی ادبی موفق برپا کرده بود که می‌توان آن را کارگاه داستان‌نویسی دانست؛ کارگاهی که نویسندگان شایسته‌ای مثل بهرام صادقی و تقی مدرسی را تربیت کرد. بعدها نویسنده‌ای قدرِ اول مثل هوشنگ گلشیری با پیگیری معلمانه کارگاهی راه‌انداخت که من هم حضور در آن را تجربه کردم. فضای آن کارگاه‌ها متفاوت بود؛ کارگاهی بی‌ریا که در آن شاگردان فقط برای خرید چای و شیرینی کلاس پول جمع می‌کردند، نه مثل دکان‌های کلاس داستان‌نویسی که این روزها فراوان راه افتاده است. بعضی از کسانی که در این زمانه چنین کارگاه‌هایی راه‌انداخته‌اند، حتی توانایی نوشتن یک داستان متوسط برای مجله‌ای عامه‌پسند را هم ندارند. در کارگاه‌های داستان‌نویسی سابق، شاگردانی از سنین مختلف حضور فعال داشتند و به‌صورت منظم داستان می‌خواندند، بقیه هم نقدها و نظرات خود را می‌گفتند. دلیل رونق آن کارگاه‌ها که در ذهن من درخشش دارد، حضور و میدان‌داری داستان‌نویسی مانند هوشنگ گلشیری بود و حاصل آن کارگاه‌ها هم، سر‌برآوردن درخشان چند داستان‌نویس جوان موفق شد که بعدها بعضی از آنها خودشان کارگاه‌های داستان‌نویسی قابل‌قبول راه انداختند. البته فعالیت صبورانه آنها هم در اوضاع فعلی، جای امیدواری دارد.
    چرا مثل بعضی نویسندگان دیگر، فهرست کتاب‌های شما پرتعداد نیست و فاصله زمانی بین انتشار کتاب‌هایتان زیاد است؟
کتاب‌هایی که چاپ نمی‌شوند، شاید نوشته شده باشند. می‌پذیرم که برای چاپ پی در پی کتاب، کم‌کار بوده‌ام اما علت و ریشه آن را هنوز به روشنی پیدا نکرده‌ام. این را می‌دانم که برای نوشتن و باز هم نوشتن، به‌رغم ناسازگاری‌های زمان و زمانه، کماکان اشتیاق دارم. رمان‌ها و مجموعه‌های نیمه‌تمامی هم در دست دارم که باید منتظر باشیم تا ببینیم سرنوشت آنها چه خواهد بود. به هر حال من به تولید انبوه در نویسندگی اعتقادی ندارم.
    نویسندگی چه چیزی به دنیای شخصی شما اضافه کرد که اگر نوشتن را انتخاب نمی‌کردید، جای آن در زندگی‌تان خالی می‌ماند؟
جست‌وجو و تلاش برای کشف معنا، چیزی است که نویسندگی به زندگی من داد. این جست‌وجو به من بزرگ‌ترین موهبت، یعنی ایمان مطلق را بخشید. به این فکر می‌کنم که نزدیک به 100میلیارد کهکشان وجود دارد که هرکدام تقریباً 100میلیارد ستاره دارد، دورترین کهکشان‌های شناخته‌شده بیشتر از 10میلیارد سال نوری با ما فاصله دارند. فکرکردن به این عظمت بیکران، نه فقط به یک نویسنده، بلکه به هر فرد دیگری توانایی فروتن‌بودن و درک نادانی در عین ادعا می‌دهد و به گمانم هرکسی وقتی بزرگ می‌شود که خودش را جزئی از این بزرگی و لایق آن بداند.

غریبه و اقاقیا
  نشر نی / نشر علم


این مجموعه داستان شامل 9داستان کوتاه با عناوین با هم در غربت، یک حادثه کوچک کوچک، چاشنی تلخ، خیال رنگ، مات شده، دلاور، مغول در باران، با سایه‌ها و خاکسترها و غریبه و اقاقیاست.

هلال پنهان
  نشر افق / نشر گویا


بخشی از کتاب: نگاه کنید. لکه‌های خون و تکه‌های پوست و گیسو بر دامنه پرده تور چسبیده است؛ در قاب پنجره‌ای که دیگر پنجره نیست. کی و کجا اتفاق افتاد؟ انگار همین دیروز بود یا پریروز غروب، دو سه کوچه بالاتر یا پایین‌تر از اینجا.

این خبر را به اشتراک بگذارید