• چهار شنبه 5 اردیبهشت 1403
  • الأرْبِعَاء 15 شوال 1445
  • 2024 Apr 24
پنج شنبه 29 آبان 1399
کد مطلب : 116200
+
-

پول در ماسک است

پول در ماسک است

درهم پیچیده بودیم. هیچ‌کس نای حرف‌زدن نداشت. نوکیای قدیمی که دیگر شماره‌های ۱ و ۲ روی دکمه‌اش قابل شناسایی نبود زنگ خورد. دلال دندان‌‌زرد سبیل‌جوگندمی تلفن را برداشت. با صدای رسایش موج تپش قلب در همه به‌ وجود آورد: «نه اون ویلا رو نفروش. بذار تا هفته‌ی دیگه می‌ره روش.»
پرومکس ۱۱ زنگ زد. بدون خداحافظی نوکیا را قطع کرد. صدایش تو مخ‌تر شد: «فعلاً که می‌بینی، سود توی دلاره.»
کلاه‌کپ ۲۴ ساله با اسنپ‌چت ادیت می‌کرد. هودی ۲۵، ۲۶‌ساله که انگار با کلاه‌کپ دوست صمیمی بود، آرتا گوش می‌داد.
مشکوک مو پرکلاغی با ابروهای نیمه‌پیوندی به کلاه‌کپ و هودی بد نگاه می‌کرد.
به پنجره نگاه کردم. ایستگاه بعدی باید پیاده می‌شدم. 14 بهمن روز تولد دوستم بود. خوشحال اما بی‌حال بودم، مشتاق تولد. کاغذ کادوی چروک توی کیفم بیش‌تر چروک می‌شد. بغلی که از شیائومی نوت‌هشتش تعریف می‌کرد، بوی سیر بالا زد. از قیافه‌ام معلوم بود که مؤدبانه خواهش می‌کنم سرش را آن‌ور کند. به ایستگاه هفتم‌تیر رسیدیم. می‌خواستم پیاده شوم، اما جمعیت من را توی خودش می‌خورد. بغلی توی صورتم عطسه کرد. دیدم چشم‌های قرمز است و داد می‌زند تب دارد.
الآن در اسفندیم. یک ماه می‌گذرد. من بخشی از ریه‌ام را از دست داده‌ام. کادوی تولد که گوشی سامسونگ آ۳۰ اس بود که هیچ، مشکوک پرکلاغی حتی زده بود توی گوش کاغذ کادوی چروک. یک‌بار که به اجبار با اتوبوس برمی‌گشتم، دلال سیبیل‌جوگندمی را دیدم. ماسکش روی یک گوشش بود. قاب پرومکسش آبی شده بود و یک نوت۲۰ هم داشت.
- نه آقاجون، الآن کروناست. بزن توی کار  ماسک. الآن پول توی اونه.
نیوشا شیرزادی، 14ساله از تهران

 

این خبر را به اشتراک بگذارید