• پنج شنبه 30 فروردین 1403
  • الْخَمِيس 9 شوال 1445
  • 2024 Apr 18
دو شنبه 26 آبان 1399
کد مطلب : 115850
+
-

الماس‌ها ابدی‌اند

شان کانری، نخستین جیمز‌باند سینما و بازیگر نقش‌های خاطره‌انگیز، با درگذشت‌اش خبرساز شد

الماس‌ها ابدی‌اند


سعید مروتی ـ روزنامه‌نگار


جوان‌های قدیم با جیمز باند و نسل‌های بعدی با حضور الهام‌بخش‌اش در مجموعه‌ای متنوع از اکشن‌ها و تریلرها به خاطرش می‌آورند و منتقدان هم احتمالا دوره‌میانی فعالیت هنری‌اش را بیشتر دوست دارند؛ دوره‌ای که با آلفرد هیچکاک، سیدنی لومت، ریچارد لستر و جان هیوستن همکاری کرد؛ موردی که همه در موردش اتفاق‌نظر دارند و تنها اسکار زندگی کانری را هم به همراه آورد؛ بازی در نقش فیلم «تسخیر‌ناپذیران» (برایان دی پالما ۱۹۸۷) است؛ یکی از نقاط‌عطف کارنامه بازیگری که در گذر زمان تبدیل به شمایلی از مردانگی شد؛ از مأمور مخفی جذاب تا پلیس پا به سن گذاشته‌ای که پا به پای جوان‌ها می‌آید، مسیری طولانی پیموده‌شد؛ مسیری با فراز‌و‌نشیب‌های فراوان که کنار دستاوردها، شکست‌هایی چون «شالاکو» (ادوارد دمیتریک ۱۹۶۸) و «زاردوز» (جان بورمن ۱۹۷۳) هم به‌چشم‌می‌خورد. اگر به سال‌های طولانی فعالیت هنری شان کانری نگاه کنیم و انبوه فیلم‌ها را درنظر بگیریم، تعداد انتخاب‌های اشتباه او را پرتعداد نمی‌یابیم.
پیرمرد موقر و دوست‌داشتنی «ایندیانا جونز و آخرین جنگ صلیبی» (استیون اسپیلبرگ۱۹۸۹)، فرمانده زیرک «شکار زیردریایی اکتبر» (جان مک تیرنان ۱۹۹۰) و سارق کهنه‌کار و کارکشته «به دام انداختن» (جان آمیل ۱۹۹۹)، در همه سال‌های طولانی حضورش کوشید و موفق شد رنگ موفقیت به تداوم حرفه‌ای‌اش ببخشد.‌شان کانری در جوانی با چهره کاریزماتیک و اندام ورزیده‌اش، گمنامی‌اش را پوشش داد تا بر تمام نامدارانی که گزینه بازی در نقش جیمز باند بودند غلبه کند. بازیگر اسکاتلندی با کارنامه‌ای کوچک و فیلم‌ها و نقش‌هایی کم‌اهمیت، نخستین جیمز باند سینما شد و یک‌شبه به شهرت رسید.

مامور ۰۰۷
اولین فیلم از سری فیلم‌های جیمز باند با وسواس و حساسیت فراوان ساخته شد. یان فلمینگ خالق باند، پیشنهادش برای بازیگر مأمور ۰۰۷ دیوید نیون بود. کمپانی، پای گزینه‌های دیگری را هم به ماجرا باز کرده‌بود. از کری گرانت تا جیمز استوارت نامزد بازی در نقش باند بودند ولی در نهایت بازیگر گمنامی که لهجه اسکاتلندی داشت برای سری فیلم‌های باند قرارداد بست و مقابل دوربین «دکتر نو»(ترنس یانگ۱۹۶۲) رفت. داستان ‌شان کانری از همین جا آغاز شد؛ از موفقیت گسترده دکتر نو و جا‌افتادن کانری در نقش باند. مأمور مخفی خوش‌تیپ، جذاب و هوشمندی که با خونسردی از پس شخصیت‌های منفی برمی‌آمد. مأمور ۰۰۷ خیلی زود به کالایی تجاری تبدیل شد و باندهای بعدی پشت سر هم از راه رسیدند؛ «از روسیه با عشق» (ترنس یانگ۱۹۶۳)، «گلد فینگر» (گای همیلتون ۱۹۶۴)، «تندر بال»(ترنس یانگ ۱۹۶۵)، «فقط دو بار زندگی می‌کنید» (لوییس گیلبرت ۱۹۶۷) و «الماس‌ها ابدی‌اند»(گای همیلتون ۱۹۷۱). این آخری محصول عدول کانری از تصمیمش مبنی بر خداحافظی با مأمور ۰۰۷ بود. وقتی «در خدمت سرویس مخفی ملکه» (پیتر آر هانت ۱۹۶۹) با بازی جورج لازنبی در نقش باند شکست خورد، اصرار تهیه‌کنندگان باعث عدول کانری از تصمیمش شد. او یک‌بار دیگر هم در دهه80 نقش باند را بازی کرد. آن هم درحالی‌که سال‌ها بود راجر مور در این نقش‌جا افتاده و پرسونای۰۰۷ را هم کمی تغییر داده‌بود. کانری در «هرگز دوباره نگو هرگز» هم باند درخشانی بود؛ احتمالا بهترین ۰۰۷ تاریخ سینما که گویی نقش بر قامتش دوخته شده بود.

همکاری با بزرگان
«دوست ندارم در یک نقش کلیشه شوم.»
«متأسف می‌شوم که مردم من را فقط با جیمز باند به‌خاطر بیاورند.»
کانری با این استدلال در میانه‌های سری فیلم‌های جیمز باند، سر از «مارنی» (آلفرد هیچکاک ۱۹۶۴) در‌آورد و در «تپه» (سیدنی لومت۱۹۶۷) بازی کرد. تلاش‌هایی موفق برای خروج از قالب مأمور۰۰۷ و کسب جایگاه به‌عنوان بازیگری که با خود «باند» را به فیلم‌های مختلف نمی‌برد. چالش مارک راتلند (کانری) با مارنی (تیپی هدرن) همان قدر تماشایی است که جو رابرتس فیلم تپه که به همراه همقطارانش به اردوگاهی در شمال آفریقا فرستاده شده. به‌عنوان بازیگری که ماجراجویی را دوست‌داشت، همخوانی غریبی با مثلا دانیل دراووت در «مردی که می‌خواست سلطان باشد»(جان هیوستن۱۹۷۵) یافت. درخششی فراتر از خود فیلم که مثل اغلب آثار دهه70 سازنده‌اش متوسط و معمولی بود.

حضور دلپذیر 
شان کانری را با نقش‌آفرینی‌های راحت و رها به‌خاطر می‌آوریم. در صدرشان شاید بتوان از «رابین و ماریان» (ریچارد لستر ۱۹۷۶) نام‌برد که ترکیب کانری و آدری هپبورن در آن جادویی است. سال‌هایی که کانری کم‌کم پا به سن می‌گذارد و البته جذاب‌تر می‌شود. شاهکارش جان بخشیدن به کاراکتر «ملون» در تسخیر‌ناپذیران است. مأمور کهنه‌کاری که کاریزمای غریب و اعتماد‌به‌نفسش، سکانس کشته‌شدنش را تکان‌دهنده کرده‌است. پیش از آن چشمه‌ای از هنر کانری را در سکانس معروف اعتراف گرفتن دیده‌ایم و حضور مؤثرش در گروهی که می‌خواهند آل‌کاپون را از یادآورند و آنچه در نهایت دست کوین کاستر و اندی گارسیا را می‌گیرد میراث‌ شان کانری است.
پروفسور هنری جیمز در «ایندیانا جونز و آخرین جنگ صلیبی» نمودی دیگر از حضور دلپذیر کانری است. همراهی‌اش با هریسون فورد در این فیلم پرماجرای اسپیلبرگ (که کانری آن را بهترین کار خود می‌دانست) به رابطه پدر و فرزندی در سینما، مفهومی تازه می‌بخشید.
از فیلم‌های متاخرش هم می‌توان از «به دام انداختن» نام برد که در نقش بزرگ‌ترین سارق تابلوهای نقاشی با کاترین زتاجونزی که مأمور‌مخفی بود، بازی پیچیده و جذابی به راه می‌انداخت. در آخرین سال‌های حضورش مقابل دوربین، همچنان سن و سالش را به چالش می‌کشید و پا‌به‌پای جوان‌ها می‌آمد. فیلم‌های آخرش مثل «یافتن خاکستر» (۲۰۰۰) شاید فیلم‌های بزرگ و مهمی نباشند ولی حضور کانری به آنها اهمیتی ویژه بخشیده‌است؛ بازیگری که به موقع حرفه‌ای را که عاشقش بود کنار گذاشت. سال‌های آخر را در آرامش و خلوتی خودخواسته گذراند و با توجه به بیماری‌اش در این اواخر(زوال عقل) به موقع هم رفت.

این خبر را به اشتراک بگذارید