• شنبه 1 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 11 شوال 1445
  • 2024 Apr 20
سه شنبه 20 آبان 1399
کد مطلب : 115377
+
-

بومرنگ/راننده سفیر

فرورتیش رضوانیه- روزنامه‌نگار

یک دهه قبل با راننده یکی از سفرای خارجی مقیم تهران صحبت می‌کردم. می‌گفت: «من پیکان دارم. صبح‌ها آن را داخل کوچه پارک می‌کنم و تمام روز پشت فرمان خودرو سفیر هستم. چندی پیش یکی از همسایه‌ها گلایه کرد و گفت جلوی دیوار خانه من پارک نکن. من گفتم کوچه ملک شخصی شما نیست اما گفت: دفعه بعد لاستیک‌هایم را پنچر می‌کند. چند روز بعد یکی از نگهبان‌های ورودی سفارت با من تماس گرفت و گفت که فوری نزد او بروم. نمی‌دانستم چه اتفاقی رخ داده. وقتی من را دید، گفت پلیس آمده با تو کار دارد. همسایه نزد ۱۱۰ از من شکایت کرده بود. به مأمور انتظامی گفتم: «این آقا می‌گوید از پیکان خوشم نمی‌آید، جلوی خانه‌ام پارک نکن.» پلیس نگاهی به او انداخت و پرسید: «این آقا راست می‌گوید؟» همسایه پاسخ داد: «پیکان برای عهد بوق است. دلم نمی‌خواهد هر روز ببینمش.» مأمور انتظامی به او گفت که حق ندارد مانع از پارک کردن من شود. سال‌هاست به این ماجرا فکر می‌کنم و هنوز نتوانستم به این موضوع پی ببرم که ریشه خشم همسایه سفارت در کجا بوده و چرا دیدن پیکان مقابل خانه‌اش، او را عصبی می‌کرد. شاید فکر می‌کرد که از ارزش و ابهت محل اقامتش کاسته می‌شود. چند سال قبل یکی از همسایه‌هایم وانت پیکان داشت. با وجود آنکه به دلایل فنی از این خودرو متنفر هستم و من را به یاد وانت‌های دوره‌گردی می‌اندازد که آلودگی صوتی ایجاد می‌کنند و مردم از آنها حمایت می‌کنند، اما هیچ‌وقت به صاحبش نگفتم حق ندارد آن را جلوی خانه‌ام پارک کند. چون من از خیلی چیزها بدم می‌آید، اما گاهی حق ندارم به آن اعتراض کنم. شاید در دنیای حقیقی اختیاراتم برای دوری از چیزهایی که دوست‌شان ندارم محدود باشد و باید به اجبار تحمل‌شان کنم، اما در فضای مجازی دست‌هایم کاملا باز است. برای همین در واتس‌آپ و اینستاگرام بسیاری از حساب‌های کاربری را که دوست‌شان ندارم مسدود کرده‌ام تا آنها را نبینم. کوچه مال من نیست تا بگویم پیکان وانت پارک نکند، اما اینستاگرام مال خودم است و می‌توانم انتخاب کنم که چه‌کسی را ببینم یا نبینم. من اعصابم را از دستفروش نخریده‌ام که به راحتی آن را در اختیار بقیه بگذارم تا خرابش کنند.

این خبر را به اشتراک بگذارید