• شنبه 1 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 11 شوال 1445
  • 2024 Apr 20
پنج شنبه 8 آبان 1399
کد مطلب : 114263
+
-

یک بعدازظهر پاییزی در چهارراه استانبول با پروفسور «دریا اورس» سفیر ترکیه در ایران

نمی‌توان تهران را ترک کرد

نمی‌توان تهران را ترک کرد

مسعود میر- روزنامه نگار

انگار هیچ حس غریبگی وجود ندارد. به‌جز کارکنان اداری سفارت که به زبان فارسی مسلط هستند در دفتر سفیر هم لذت هم‌کلامی با پروفسور «دریا اورس» نه فقط به‌عنوان سفیر کشور ترکیه در ایران که به‌عنوان شخصیتی فرهیخته که سال‌های بسیاری از عمرش را صرف یادگیری و البته آموزش زبان فارسی و مولانا‌پژوهی کرده‌است سبب می‌شود که این ارتباط و گفت‌وگو، احوالی دیگرگون از فضای سیاسی و دیپلماتیک داشته ‌باشد. سفیر ترکیه در ابتدای جلسه و همزمان با فرارسیدن روز ملی ترکیه به‌عنوان سفیر این کشور در تهران به مردم ایران سلام گفت و با اشاره به اراده سیاسی رؤسای‌جمهور هر دو کشور، بر لزوم وجود همکاری، تعامل، صلح، ثبات، رفاه و آرامش تأکید کرد. در یک بعدازظهر پاییزی و بعد از احوالپرسی‌های معمول با جناب سفیر، از فرهنگ، ادبیات، مولانا، غذا و تهران گفتیم و شنیدیم؛ یک بعدازظهر در خاک ترکیه، در چهارراه استانبول.

 جناب سفیر، بهانه این گفت‌وگو فرارسیدن روز ملی ترکیه است. همشهری به‌عنوان یک روزنامه فرهنگی این فرصت را مغتنم می‌شمارد تا ضمن تبریک این روز به شما و مردم خوب کشور ترکیه، از نظرات جنابعالی درباره مسائل مختلف حوزه فرهنگ مطلع شود. ما احساس می‌کنیم که انتخاب شما با سابقه طولانی فرهنگی، به‌عنوان سفیر ترکیه در تهران پیام ویژه‌ای دارد؛ پیامی از جنس فرهنگ. می‌خواهم قبل از هر چیز درباره تجربیات بسیار درخشان شما در بنیاد عالی فرهنگ، زبان و تاریخ آتاتورک سؤال کنم و بدانم چه تجربیات خاصی از آن سال‌ها با جناب سفیر است؟
قبل از هر چیز مایلم به خوانندگان محترم روزنامه وزین، گرانقدر و پرخواننده همشهری عرض ادب و احترام و سلام کنم. همچنین عرض تسلیت دارم برای ملت عزیز ایران به‌خاطر فوتی‌های جانسوز و جانکاه عزیزانشان به‌دلیل بیماری کرونا و ‌آرزوی سلامت و سربلندی برای مردم شریف ایران دارم.
بدین مناسبت یک‌بار دیگر فرارسیدن نود و هفتمین سالگرد تشکیل جمهوری ترکیه را خدمت هموطنانم و شهروندان ترک مقیم ایران تبریک گفته، از غازی مصطفی کمال آتاتورک، دولتمرد بزرگوار و بانی پرافتخار جمهوری ترکیه و همقطارانش، با ادب و احترام صمیمانه یاد می‌کنم. سال گذشته با شرکت جناب آقای محمود واعظی، رئیس محترم دفتر ریاست‌جمهوری اسلامی ایران و با حضور تعداد زیادی از مدعوین ایرانی و دیپلمات‌های خارجی در همین ساختمان سفارت ترکیه، نود و ششمین سالگرد تشکیل جمهوری ترکیه را با مراسمی شکوهمند جشن گرفته و راجع به اهمیت وجود روابط حسنه و همکاری‌های بسیار خوب بین 2 کشور ایران و ترکیه صحبت کرده بودیم. امسال متأسفانه به‌دلیل شرایط منفی کرونایی از میزبانی مهمانان عزیزمان محروم ماندیم. امیدواریم که سال آینده امکان برگزاری مراسم جشن تشکیل جمهوری ترکیه را داشته باشیم.
حالا برگردیم به سؤال اصلی شما. اولا باید بگویم که روزنامه همشهری در زندگی شخصی من که سال‌های طولانی در دانشگاه آنکارا به‌عنوان استاد زبان و ادب فارسی حضور داشتم، همیشه جای مخصوصی داشته است. در نخستین سال‌هایی‌که اینترنت به کشورمان آمد، یکی از روزنامه‌هایی که من مدام آن را از روی سایت دنبال می‌کردم، همین روزنامه همشهری بود. البته با پیشرفت امکانات بیشتر مثل پی دی اف شدن صفحات روزنامه‌ها یا دسترسی راحت‌تر به سایت‌های اینترنتی، همشهری یکی از روزنامه‌هایی بود که من روزانه آن را مطالعه و حتی از برخی صفحاتش در درس‌های خودم استفاده می‌کردم.
باعث افتخار است.
واقعا به‌نظر من، همشهری از نظر کیفیت صفحه‌آرایی، چاپ و از همه مهم‌تر محتوا، یکی از بهترین روزنامه‌های فارسی‌زبان است. خلاصه این روزها هم نخستین روزنامه تمام‌رنگی ایران را هر صبح وقتی صبحانه می‌خورم، می‌بینم و همین امروز هم دیدم یک ضمیمه درباره داستان‌نویسی و رمان‌نویسی و پاورقی‌های دهه‌های 40و 50منتشر کردید که واقعا برای من بسیار جالب و جاذب است.
عرض شود خدمت شما که من بعد از تمام کردن خدمت20ساله در دانشکده زبان، تاریخ و جغرافیای دانشگاه آنکارا در گروه زبان و ادبیات فارسی به‌عنوان عضو هیأت علمی، در سال 2011به‌عنوان رئیس دانشکده علوم‌انسانی و اجتماعی دانشگاه یلدریم بایزید آنکارا به‌مدت 2سال خدمت کردم و بعد در اواخر سال 2012به‌عنوان رئیس بنیاد عالی فرهنگ، زبان و تاریخ آتاتورک انتخاب شدم و 6سال و 3ماه در آنجا فعالیت علمی و اداری داشتم.
جناب سفیر، من متوجه شدم که این بنیاد آنقدر مهم هست که در قانون اساسی ترکیه ثبت شده و ردیف بودجه دارد.
بله، در کنار یکی، دو سازمانی که در قانون اساسی ذکر شده مثل سازمان آموزش‌عالی یا سازمان امور دیانتی، این بنیاد هم بنابر یکی از اصول قانون اساسی در ترکیه فعالیت می‌کند. بنیادعالی، 4مؤسسه دارد: بنیاد زبان ترکی، بنیاد تاریخ ترک، مرکز مطالعات آتاتورک و مرکز فرهنگی آتاتورک. این 4مؤسسه تحت پوشش بنیاد عالی، به ریاست من بودند و البته خودشان هم رؤسا و هیأت‌مدیره و بودجه جدا داشتند و اکنون هم‌ چنین است.
جناب سفیر، آیا مراوداتی هم بین این بنیاد و ایران وجود داشته و دارد؟
البته. از آن زمانی که من شروع به‌کار کردم، به‌عنوان یکی از کسانی که به زبان فارسی و فرهنگ غنی ایرانی آشنا هستم، هم کارهای خوب و مفید مدیران گذشته را پی گرفتم و هم خودم ابتکارات جدیدی انجام دادم. یکی از این کارها این بود که توسط بنیاد تاریخ ترک هر 2سال یک‌بار یک سمپوزیوم بسیار بزرگ در ایران یا ترکیه برگزار می‌کردیم به اسم «روابط تاریخی ترکیه و ایران». این، یکی از سمپوزیوم‌های بسیار مهم بین‌المللی بود که در ترکیه بدون انقطاع، طی 18سال 9بار تا به حال اتفاق افتاده و آخرین بار ما به دانشگاه گیلان آمده بودیم. یکی دیگر از مسائلی که باید خدمت شما ذکر شود، این است که ما عناوین بسیاری کتاب مربوط به روابط فرهنگی مشترک که درواقع حلقه رابط خوبی بین ترکیه و ایران محسوب می‌شوند، ازجمله درباره فولکلور ایران، تاریخ ایران و ادبیات کلاسیک و مدرن ایران منتشر کردیم. همچنین در برخی از جلسات مشترک قرار گذاشتیم که در آینده کارهای مشترکی درباره نسخ خطی که در 2کشور وجود دارد، انجام دهیم.
جناب سفیر، حوزه تخصصی من سینماست و مایلم اول راجع به این موضوع سؤال کنم. شما چقدر با سینمای ایران آشنایید؟ و نکته دیگر اینکه اگر ممکن است نظرتان را درباره وضعیت فیلم مست عشق که با همکاری 2کشور ساخته شده و حالا با مشکلاتی مواجه است، بفرمایید.
اولا باید بگویم که سینمای ایران مثل همه جای دنیا 2رگ اصلی دارد؛ یکی تجاری و یکی هنری. فیلم‌های تجاری در همه جای دنیا هست، چه در ترکیه، چه در بالیوود، چه در هالیوود و چه در ایران. من چندان علاقه‌ای به این نوع فیلم‌ها ندارم؛ اگرچه برخی از آنها را تماشا کرده و لذت چندانی نبرده‌ام، ولی چنان که شما هم در این زمینه تخصص دارید، ما در ترکیه بیشتر کارگردانانی که در جشنواره‌های بین‌المللی و در فستیوال‌های خودمان مثل «جشنواره پرتقال طلایی» آنتالیا یا «فیلم ایکیمی» استانبول جایزه گرفته‌اند را می‌شناسیم.
عباس کیارستمی، مجید مجیدی، اصغر فرهادی، مسعود کیمیایی و تعدادی دیگر شاید شناخته‌شده‌ترین کارگردانان ایرانی در ترکیه هستند و حتی برخی سینماهای ترکیه فیلم‌های این هنرمندان را اکران کرده‌اند.
البته من خودم اهل فیلم دیدن هستم، اما متأسفانه به‌دلیل کرونا نمی‌توانم از فعالیت‌های فرهنگی آنچنان که دلم می‌خواهد بهره ببرم، ولی در روزهای اولی که رسیده بودیم من چندبار به سینماهای تهران رفتم و در کنسرت‌هایی که در تالار وحدت برگزار می‌شد، شرکت کردم؛ چون به آثار کلاسیک و موسیقی سنتی ایران خیلی علاقه‌مندم. اگر برسیم به آن مطلبی که راجع به فیلم مست عشق گفتید، باید بگویم این یک کار مشترک در بخش خصوصی است و من نمی‌دانم چه قراردادی بین طرفین بسته شده و اختلافشان راجع به چیست؟ آیا راجع به سناریو اختلاف دارند یا درباره مسائل بودجه و... .
همین مورد مالی محل اختلاف است.
بالاخره نخستین روزهایی که در ایران مطرح شده‌بود یک فیلم مشترک در ترکیه توسط آقای فتحی، کارگردان این فیلم ساخته خواهد شد، بازتاب‌های مثبت و منفی در ایران اتفاق افتاد و بعد برخی اعتراض کردند، ولی خوشبختانه بعد از حل این حواشی، بسیاری خوشامد‌گویی کردند که البته این مسائل بسیار طبیعی است. ممکن است در یک مطلب نظرات مخالف و موافق همیشه وجود داشته‌باشد و اشکالی هم ندارد، ولی من امروز دیدم که تمام روزنامه‌ها ازجمله روزنامه همشهری بحث این اختلاف را مطرح کرده‌اند و باز هم نظرات مخالف و موافق دارند. به‌طور کلی باید گفت که خود مولانا یکی و شاید در راس نخستین حلقه‌های رابطه ترکیه و ایران باید به شمار بیاید و ساخت یک فیلم مشترک نشانه آن است که ما به‌عنوان کشورهای هم‌کیش و همدل، از یک درک فرهنگی و تمدنی مشترک بهره‌مندیم و با وجود تمامی اختلافات سیاسی، مشکلات و معضلات اقتصادی می‌توانیم یک کار مشترک فرهنگی انجام دهیم راجع به کسی که واقعا نه‌تنها در جهان اسلام، بلکه در تمام جهان شهرت دارد. بسیار روشن است که ما به‌شدت به آموزه‌های عرفانی حضرت مولانا جهت گرفتن درس عبرت نیازمندیم و باید فهم و درک درستی از این اندیشمند، عارف و شاعر بزرگ داشته باشیم.
ما فکر می‌کنیم که جناب پروفسور دریا اورس خودشان یکی از سمبل‌های این اشتراک و وحدت هستند؛ به‌خصوص که حضرتعالی ‌زاده شهر قونیه هم هستید.
ممنونم از لطف شما. من هرازگاهی که به ایران می‌آمدم با سؤال دوستان مواجه می‌شدم که انگیزه اصلی‌ام در انتخاب زبان فارسی در دانشگاه چه بوده است؟ من می‌گفتم چون مسقط‌الرأس من در شهر قونیه هست و چشمم را در کنار تربت خضرای آن حضرت به دنیا گشودم، مولانا برای من بسیار مهم و ارجمند است. آن مثنوی که با حروف الفبای عربی و به زبان فارسی نوشته شده بود برایم چنان جاذبه داشت که به‌دنبال خواندن مثنوی به زبان ترکی بودم و البته دیدم که برای درک، فهم، ذوق و لذت بردن از این متن، باید زبان فارسی را یاد بگیرم و مستقیما آنچه را که مولوی در آثار خودش می‌گوید، بخوانم و درک کنم. حتما شما استحضار دارید که در سال 2007 که مصادف با هشتصدمین سالگرد حضرت مولانا بود و از طرف یونسکو به‌عنوان یک رویداد فرهنگی بزرگ گرامی داشته ‌شد، بنده به کمک یکی از همکارانم جناب آقای حجابی‌قِرلانغچ با یک کار 3ساله آخرین ترجمه مثنوی به زبان ترکی را انجام دادیم که این ترجمه تا‌کنون بارها در ترکیه تجدیدچاپ شده است.
در آن مراسم بزرگداشت حضرت مولانا، استاد شجریان هم به قونیه آمده بودند؟
بله. در همین دوره سال‌جاری از این فستیوال موسیقی عرفانی هم مرحوم شجریان به‌صورت آنلاین شرکت کردند. خدا رحمتشان کند.
اگر موافق هستید راجع به ادبیات صحبت کنیم. شما کار آقای حسن میرعابدینی (صد سال داستان‌نویسی در ایران)را ترجمه کردید. همچنین کتاب «غیرقابل چاپ» از سیدمهدی شجاعی و خیلی آثار دیگر را. درباره این ترجمه‌ها توضیح بدهید.
اول بگویم که در بعضی جاها نقل شده که من از مصطفی مستور کتاب ترجمه کرده‌ام که اشتباه است. به‌جز این کتاب‌هایی که شما نام بردید من کتاب «آسیا در برابر غرب» مرحوم داریوش شایگان را که خودم مستقیما با ایشان ارتباط و آشنایی داشتم و یکی از روشنفکران بسیار مهم دوره اخیر ایران بود را هم ترجمه کردم که الان چاپ ششم یا هفتم در ترکیه است.
چند کتاب از فارسی ترجمه کرده‌اید؟
بدون مبالغه باید بگویم که من بیش از هزاران صفحه یا از فارسی به ترکی ترجمه یا روی متون کلاسیک فارسی کار کرده‌ام. 3کتاب از علی شریعتی ترجمه کرده‌ام؛ «ما و اقبال»، «دعا» و «هبوط در کویر» که شاید دشوارترین کتاب برای ترجمه به زبان دیگری بود. به‌صورت همکاری قسمت هبوط را من و قسمت کویرش را برادر عزیزم آقای حجابی ترجمه کرد. واقعا کتاب بسیار زیبا و در عین حال سختی از نظر ترجمه است. ترجمه آن کتاب، خیلی خسته‌کننده، ولی لذتبخش بود. تمام کتاب‌های شریعتی در ترکیه به‌عنوان یک جامعه‌شناس معروف چاپ شده‌است.
معروف‌ترین نویسنده ایرانی در ترکیه چه‌کسی است؟ کسی که در مارکت نشر مهم هست و کارش خوانده می‌شود.
سهراب سپهری. هشت کتاب سهراب سپهری بارها چاپ شده‌است. فروغ فرخزاد بارها چاپ شده است، احمد شاملو هم همینطور. مثلا رمان سووشون خانم سیمین دانشور به ترکی ترجمه شده‌است. برخی از کتاب‌های صادق هدایت و بزرگ علوی هم همینطور. چندین مجموعه داستان مصطفی مستور ترجمه و منتشر شده‌است، اما چون سبک شعری سهراب با برخی از شعرای ترکیه مطابق است و مفاهیمی که سهراب سپهری استفاده می‌کند به درک ذهنی افرادی که در ترکیه شعردوست هستند و شعر کشورهای دیگر را می‌خوانند خیلی نزدیک است، سپهری از همه بیشتر طرفدار دارد.
سریال‌های ترکی، همه جای دنیا دیده می‌شوند و در ایران هم سیاست عمومی چه مخالف باشد یا موافق، تماشاگر ایرانی آن ‌را می‌بیند. چیزی که برای من مهم است، این موضوع هست که ترکیه الان در این زمینه ‌هاب منطقه است و حالا به جایی رسیده که سریال صادر می‌کند. این اتفاق به‌دلیل یک نگاه راهبردی بوده یا صرفا نتیجه بازخورد سیستماتیک در فضای سریال‌سازی و فیلمسازی ترکیه بوده؛ یعنی به‌خاطر موج درخواستی که وجود داشت، تولید هم افزایش پیدا کرده‌است؟
بله. ترکیه در زمینه صادرات یا در واقع فروش سریال دومین کشور بعد از آمریکاست و درآمد بسیار کلانی هم برای ترکیه دارد. خب، ما در دهه‌های 80تا 90سریال‌های برزیلی را تماشا می‌کردیم که سناریوهایشان هم بسیار ساده، معمولی و برخی هم مبالغه‌آمیز و کلیشه‌ای بود. بعد از آمدن تلویزیون‌های خصوصی و رقابت با تلویزیون دولتی برای جذب تماشاچی، بحث جذابیت جدی شد. اینکه شما فرمودید یک موضوع راهبردی بود، به‌نظر من اینطور نیست؛ این چیزی اتفاقی بود که هر کدام باعث و سبب دیگری شد؛ یعنی علت و معلول همدیگر شدند. این یکی کاری کرد و آ‌ن یکی گفت که ما باید به‌خاطر گرفتن رنکینگ‌های بالا، کار بهتری ارائه دهیم. تعداد شبکه‌های خصوصی هم که افزایش پیدا کرد، رقابت داغ شد و بازار بزرگ بود و نتیجه هم خوب از کار درآمد. البته برخی از این سریال‌ها در سطوح پایین‌تر و برخی کارها در سطوح بسیار بالایی هستند که واقعا استحقاق جهانی شدن را دارند.
جناب سفیر، دنیای سیاست و فرهنگ چقدر شبیه هم هستند؟ شما مردی از دنیای فرهنگ هستید، ولی امروز بر یک مسند سیاسی تکیه زده‌اید. این دو چقدر با هم ارتباط دارند و چقدر از هم دور یا به هم نزدیکند؟
ببینید، ذهن هر آدمی، دل هر آدمی، حجره‌های مختلفی دارد که در ساعات مختلف روز با آن کار می‌کند. حالا که ما با شما درباره مسائل فرهنگی صحبت می‌کنیم، آنچه در ذهن من تا به حال انبار شده، بیشتر آنها به زبان من جاری می‌شود. وقتی راجع به مسائل سیاسی صحبت می‌کنیم، آن خزانه‌ای که در ذهن ما هست و در دل و زبان ما هست، خودش را نشان می‌دهد که البته بین اینها یک دعوایی هست. بین سیاست و فرهنگ اگرچه به‌عنوان 2مقوله متفاوت از هم دعواهایی هست، ولی فرهنگ سیاست‌آفرین و سیاست فرهنگ‌آفرین اگر به همدیگر کمک کنند به‌عنوان مکمل و متمم یکدیگر می‌توانند به یک کشور جهت رفع نیازمندی‌های آن، کمک کنند. منظورم این است که اهل فرهنگ اگر درک سیاسی داشته باشند، خوب است، ولی اهل سیاست اگر درک و قابلیت‌های فرهنگی داشته باشند، خوب‌تر است.
چرا مولانا در جهان محبوب است و چرا تفکر مولانا قرن‌هاست که جاری و ساری است؟
ببینید، اگر بخواهیم این مطلب را در یکی، دو کلمه ساده خلاصه کنیم، این است که در دنیا تعداد زیادی دین، مذهب، عقیده و باورهای مختلفی داریم که برخی توحیدی هستند و برخی نیستند، ولی هر آدمی فطرتا نیاز دارد به باور داشتن چیزی. فی‌المثل اسلام به‌عنوان دین، مذهب، روش و سیر و سلوک یک‌میلیارد و 700میلیون آدم، 2وجه دارد؛ یکی وجه ظاهری که بیشتر با مسائل اجتماعی سروکار دارد و دیگری عاطفی و عرفانی که بیشتر با قلب، دل و ذهن ما ارتباط دارد. درواقع آنچه ما به‌عنوان عبادت انجام می‌دهیم، ظاهرش حرکت‌های مختلف است، ولی باطن آن آداب و مناسکی است که در ذهن و قلب‌مان منعکس می‌شود و ما از آن لذت می‌بریم و با آن آرام می‌شویم. هر عبادتی درون ما یک نشانه، یک بازتاب و یک عکس‌العملی دارد. عرفا حرفشان این است که شما می‌توانید در مسیر الهی هدایت شوید؛ بدون اینکه از بکنید و نکنیدها، بزنید و نزنید، بگویید و نگوییدهای دیگران بترسید.
انگیزه محبوبیت مولانا شاید در همین است که مثل سایر عرفای جهان اسلام به جای اینکه مخاطب را تحت امر و فرمان خودش قرار دهد، مخاطب را به واسطه حرف‌ها، عبادات و آموزش‌های خودش، تحت‌تأثیر قرار می‌دهد. همه ما این‌گونه‌ایم که وقتی چیزی به ما تحمیل شود، خوشمان نمی‌آید، ولی وقتی شما با یک زبانی مواجه شوید که نرم و از ته دل و صمیمانه است، جذب می‌شوید. عرفا ساحت بسیار وسیعی را برای شما باز می‌کنند و شما در آن میدان اسب‌سوار مفاهیم و مقامات عرفانی می‌شوید. مولوی در تمامی مثنوی و در فیه‌ما‌فیه و خلاصه در همه آثارش، مخاطبش را نسبت به دین و این جهان و آن جهان ناامید نمی‌کند. این همان ندای خداوند متعال است که از زبان پیامبر عظیم‌الشأن ما در قرآن آمده که «اگرچه شما گناهان بیشتر از دنیاها هم داشته باشید از خدا قطع امید نکنید.»

انسان شهر را می‌سازد نه  شهر انسان را

اگر جناب سفیر بخواهند در شهر تهران یک نقطه را انتخاب کنند برای قدم‌زدن یا وقت‌گذرانی، به کجا می‌روند؟
اگر باید یک جا را بگویم، همین کتابخانه‌های تهران برای من خیلی جالب است؛ کتابخانه ملی که خیلی آن را دوست دارم، کتابخانه مجلس و کتابخانه ملک. ولی به‌دلیل نبود وقت کافی نمی‌توانم از این کتابخانه‌ها استفاده کنم. به جز این، پارک‌های تهران را هم خیلی دوست دارم و از دیدن و قدم زدن در پارک لاله و جمشیدیه لذت می‌برم.
دفتر کار شما در قلب تهران هست.
جایی که ما هستیم خیلی شلوغ و پر سر‌و‌صداست. خلاصه بسی دود خوردیم در این سال سی. اما به‌طور کلی شهر یعنی انسان، اگر انسانش خوب است و آدم‌هایش خوب هستند، شهر هم خوب است؛ یعنی انسان اول شهر را می‌سازد و بعد شهر انسان را می‌سازد. اگر نتوانیم فرهنگ خودمان را احیا کنیم و زنده نگه داریم، ارزش‌های انسانی، فضیلت‌های همسایگی و احترامات متقابل را محترم بشماریم، آن وقت شهر یک زندان می‌شود. ببینید تهران با این همه شلوغی و با این همه ترافیک، شهری دوست‌داشتنی است. از کجا معلوم است؟ از آنجا که هر کس که آمده تهران دیگر نتوانسته آن را ترک کند.
می گویند آب تهران آدم‌ها را پابند می‌کند.
چه در این آب می‌ریزید؟ البته بسیاری از جاها همینطور است، اما محبوب‌ترین شهر من، شیراز است. اصفهان را در درجه دوم دوست دارم؛ چون  40روز در اصفهان در سال 1997به‌عنوان یک دستیار زبان و ادبیات فارسی در یک دوره دانش‌افزایی شرکت کردم و در کنار اصفهانی‌ها با آن زبان و لهجه شیرین ماندم.

این خبر را به اشتراک بگذارید