• پنج شنبه 30 فروردین 1403
  • الْخَمِيس 9 شوال 1445
  • 2024 Apr 18
سه شنبه 6 آبان 1399
کد مطلب : 114125
+
-

حافظ

سینه مالامال درد است ‌ای دریغا مرهمی 
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی 
خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم 
کز نسیمش بوی جوی مولیان‌ آید همی 
در قصیده مشهوری از رودکی آمده است: 
بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان ،آید همی 
ریگ آموی و درشتی راه او
 زیر پایم پرنیان ‌آید همی
جوی مولیان کجاست؟ 
سرزمینی سرسبز خارج از شهر بخارا بوده که سامانیان در آنجا بوستان‌های زیبایی ساخته بودند. وقتی حافظ در مصراع اول می‌خواهد خاطر به آن ترک سمرقندی دهد، مرادش از جوی مولیان هم بخاراست، 2 سرزمین زیباخیز و زیبایی‌شناس که یکی چون قند است و دیگری یعنی «بخارا، منبع دانش بُوَد» (دفتر سوم مثنوی). نام بخارا، شهر مشهور ماوراءالنهر، از «بخار» یعنی «بسیار علم» گرفته شده است.
پس شاعر ما، دنبال نعمت‌های شیرینی است که بوی فضل و دانش دارند، زیبایی و جمالی که بوی کمال از آن به مشام می‌رسد. شاید از همین رواست که اگر ترک شیرازی، دل شاعر را به‌دست آورد، حاضر است همه این جمال و کمال را به پایش بریزد.
از فردوسی تا نظامی و مولوی و عطار و حافظ و... بارها نام این شهر در شعر فارسی آمده است و حتی به‌عنوان منطقه‌ای که فاصله‌ها را با آن بسنجند به‌کار رفته، مثلا از چین تا بخارا، ز حد حبش تا بخارا، از بخارا تا به بلخ و... و به گفته کسایی، 
«وز جوی مولیان است پیرایه بخارا»
این‌طور است که شاعر کلمات را در هم می‌پیچد تا با یاد یار، سینه مالامال از دردش را مرهمی بگذارد.

این خبر را به اشتراک بگذارید